چاپ
مقالات
بازدید: 797
نوشته شده توسط atabak   
05 خرداد 1387,ساعت 08:01:15
مطمئنن دليل اصلي يك جدائي طلب، رهايي از ظلم و استبداد است، اما به واقع هدف اصلي و حقيقي كه يك جدائي طلب (دانسته و يا نادانسته) آن را جستجو مي كند چيست؟ آيا جدائي طلبي اساس راهي منطقي براي رهايي از ظلم است؟!‌  تمام اين تقسيمات بشري قراردادي است و شكل گيريش هيچ پايه منطقي نداشته . تو گويي اين مسائل يك نوع خاله بازيست ميان آدميان! اما به هر حال آنچه كه تعريف شده و قرار داد شده  كه البته بر هم زدن اين تعاريف هم نه تنها دردي را دوا نمي كند كه بر مشكلات مي افزايد. مگر زماني كه بشر واقعن به ان حد از اگاهي و شعور برسد كه ديگر مرز و مرزبندي برايش بي معنا باشد. آن دهكده جهاني روياي....
جدائي طلبي نژادي:‌ نمونه مهم: جدائي خواهي نژادي سفيد پوستان آمريكا از سياهان كه منجر به جنگهاي داخلي ايالات متحده (1861–1865) گرديد. يا جدائي خواهي نژادي سياه پوستان آمريكا كه در قرن 19 ميلادي در ايالات متحده شكل گرفت كه اين جنبش تنها راه مقابله با ظلم سفيدپوستان را تشكيل جامعه اي مستقل سياه پوست نشين، تحت كنترل و قيمومت خود سياهان مي دانست. از بانيان اين جنبش مي توان به مارتين دليني (1812-1885) اشاره كرد.
 
جدائي طلبي ديني: نمونه:‌ جدائي طلبي اويغورهاي مسلمان استان خود مختار شين جيانگ از دولت مركزي چين كمونيست. شروع جنبش: 1949.
 
جدائي طلبي فرهنگي: اين نوع جدائي طلبي طيف وسيعي از مدلهاي جدائي طلبي را در بر مي گيرد. از جدا دانستن زبان و رسوم محلي مخصوص گرفته تا جدا دانستن محلي از لحاظ اسناد تاريخي و پيشينه مستقل فرهنگي و قومي (تجزيه طلبي) را شامل مي شود. مستقل شدن كل اقمار شوروي، استقلال پاكستان از هند، چند پاره شدن يوگسلاوي و ... و همچنين كوششهاي جدائي خواهانه شكست خورده آبخازيا، چچن-اينگوش و موارد مشابه همه در اين طيف جدائي طلبي جاي مي گيرند.
جدائي طلبي جنسيتي: كه احتمالن تنها نمونه آن جدائي طلبي فمينيستهاي افراطي است كه اصولن ايشان مصالحه بين زن و مرد را غير ممكن مي دانند. از بانيان اين نگرش مي توان به مريلين فرايو ركسانا دانبر- ارتيزاشاره كرد. (اين مدل جدائي طلبي به خاطر بُرد بسيار محدود آن مد نظر اين نوشته نيست)
مطمئنن دليل اصلي يك جدائي طلب، رهايي از ظلم و استبداد است، اما به واقع هدف اصلي و حقيقي كه يك جدائي طلب (دانسته و يا نادانسته) آن را جستجو مي كند چيست؟ آيا جدائي طلبي اساسن راهي منطقي براي رهايي از ظلم است؟!
‌ كدام مكان جغرافيايي را مي شناسيد كه در پس جدا شدن و استقلال، مردمش مرفه تر و مدرن تر شده باشند؟ به كشورهاي پيشرفته دنيا نظر بيفكنيم. آيا مهمترين عامل رفاه نسبي مردمانشان جز دموكراسي و فرد گرايي و برابري و مهمتر از همه جدا شدن دين از ارگانهاي سياسي چيز ديگري بوده است؟
نئو پالی ته ایزم / چالشی با باورهای مرسوم