در مسیر پرمخاطرهی انقلابها و جنبشهای دموکراتیکِ عدالتمحور، آنچه ضامن ماندگاری آرمانها و استمرار پیوند ملت و رهبران این جنبش ها است، نه تمجیدهای فریبنده و بتسازی ، بلکه نقد آگاهانه و بازبینی بیمحابا و صادقانه عملکردِ آنهاست. آفت سالوس و چاپلوسی، همچون موریانهای در جان رهبری میافتد، آن را از حقیقت تهی کرده و پیوند آن با مردم را میگسلد .این حقیقت تلخ، در آیینهی ادبیات سیاسی نیز بازتاب یافته است؛ بهویژه در رمان تمثیلی و جاودان « مزرعه حیوانات » نوشتهی جرج اورول، که با زبانی ساده، اما تیز و پرمعنا، به سقوط آرمانهای انقلابی در دام استبداد نوظهور میپردازد.
مزرعهای که آزادی را قربانی قدرت کرد
داستان در مزرعهای خیالی به نام مزرعه مانور آغاز میشود؛ جایی که حیوانات از ظلم و بهرهکشی صاحب مزرعه، آقای جونز، به ستوه آمدهاند. تحت تأثیر سخنرانی انگیزندهی یک خوک پیر به نام پیرمرد خردمند، حیوانات به رهبری دو خوک جوان، ناپلئون و اسنوبال، شورش میکنند و انسان را بیرون میرانند. پس از آن، نام مزرعه به مزرعه حیوانات تغییر یافته و اصولی انقلابی تحت عنوان هفت فرمان به تصویب میرسد؛ با مفاهیمی چون برابری، عدالت، کار جمعی و نفی سلطه.
اما آنچه بهظاهر نویدبخش آزادی بود، بهتدریج به استبدادی جدید با چهرهای انقلابی بدل میشود. ناپلئون، با کنار زدن اسنوبال و تربیت سگهایی برای سرکوب مخالفان، رهبری را قبضه کرده و آرمانهای انقلاب را یکییکی قربانی قدرت میکند.
خوکها با تکیه بر تبلیغات دروغین و تحریف تاریخ، جملههای انقلابی را تغییر میدهند تا هر اقدام خودکامهای را توجیه کنند؛ تا جایی که شعار بنیادین «همه حیوانات برابرند»، در نهایت به شکل طنزآلود و تلخ «برخی حیوانات برابرترند» درمیآید. شخصیت باکسر، اسب زحمتکش و وفادار، که با تمام وجود در خدمت انقلاب است، نماد تودهی مردم فریبخوردهای است که پس از استهلاک کامل، به سلاخخانه فرستاده میشوند.
از مزرعه حیوانات تا واقعیت ایران و روسیه
اورول در این اثر، نهتنها نقدی صریح بر دیکتاتوری استالینی ارائه میدهد، بلکه بهزبان نمادین، به همه انقلابهایی هشدار میدهد که بدون نهادینهسازی شفافیت، نقد درونزا، و مراقبت مستمر از آرمانها، راهی جز سقوط به ورطهی استبداد در پیش ندارند.
در ایران نیز، پس از انقلاب ۱۳۵۷، شاهد بودیم که چگونه جنبشی برخاسته با شعار آزادی، استقلال، عدالت، بهسرعت توسط اقلیتی قدرتطلب مصادره شد. رهبرانی که روزی وعده جمهوریت و حاکمیت مردم را دادند، بهواسطهی دستگاههای تبلیغاتی، امنیتی و مذهبی، سکوت، ترس، و تحمیق تودهها را نهادینه کردند. «ولایت مطلقه فقیه» را به مرکز قدرت تبدیل کردند؛ و انقلاب به مسیری رفت که مردم نه تنها در آن نقشی نداشتند، بلکه صدای اعتراضشان نیز با سرکوب پاسخ داده شد.
نتیجهگیری: انقلابِ بدون نقد، راهی به استبداد دارد
مزرعه حیوانات اثری است فراتر از یک داستان؛ چراغ هشداری است برای همهی ما. اگر جنبشها و انقلابهای عدالتطلب، نقدپذیری، پاسخگویی، و مراقبت اخلاقی از قدرت را در خود نهادینه نکنند، دیر یا زود به همان چیزی تبدیل خواهند شد که روزی علیه آن برخاسته بودند. تنها راه پرهیز از این چرخهی شوم، نقد سازنده، بازبینی مستمر، و جلوگیری از بتسازی از رهبران است؛ چرا که تجربه نشان داده، بتها پاسخگو نیستند.
نویسنده: دکتر مسعود کاشفی
تاریخ: ۲۱ تیر ۱۴۰۳