روایتی از روشنفکران سکولار مصر و ایران؛ میان نبوغ، جسارت و خون
در سرزمینی که رود نیل از دل تاریخ میگذرد و تمدنی چند هزار ساله در سینه دارد، روشنفکری راهی است میان آتش و آگاهی. مصر، خاستگاه طلوع خورشید معرفت در جهان عرب، شاهد ظهور چهرههایی بود که نه با شمشیر، که با کلمه جنگیدند؛ با جهل، استبداد، و دین آلوده به حکومت. در این کارزار نابرابر، دو نام چون فانوسهایی در تاریکی میدرخشند: نجیب محفوظ و فرج فوده.
نجیب محفوظ؛ از کوچههای قاهره تا تالار نوبل
نجیب محفوظ، نویسندهای با ذهنی چون رودخانه نیل، جاری و عمیق، از نخستین نویسندگان عرب بود که رمان را به ابزاری برای اندیشیدن تبدیل کرد. او با شاهکارهایی چون سهگانه قاهره (بینالقصرین، قصر الشوق، السکریه)، تحول جامعه مصر را از سنت به مدرنیته، از ایمان بیپرسش به عقل انتقادی، و از حکومت قاهره تا انسان قهرمان ترسیم کرد.
در رمان جنجالیاش، فرزندان محله ما، با بهرهگیری از تمثیلهایی ظریف، تاریخ پیامبران و سرنوشت ادیان را در قالب یک داستان فلسفی بازتاب داد. همین اثر سبب شد که فتوای ارتداد علیهاش صادر شود. در سال ۱۳۷۳ خورشیدی (۱۹۹۴ میلادی)، مردی متعصب که حتی کتاب محفوظ را نخوانده بود، چاقویی بر گردن او فرود آورد. محفوظ زنده ماند، اما دستانش دیگر آن گونه که باید، ننوشتند.
فرج فوده؛ صدای عریان عقلانیت
اما اگر محفوظ با استعاره مینوشت، فرج فوده با صراحت حرف میزد؛ بیپروا، بیملاحظه، و عمیقاً وفادار به حقیقت. فرج فوده، روشنفکر، نویسنده، استاد دانشگاه و مدافع تمامقد سکولاریسم، در سال ۱۳۲۴ خورشیدی (۱۹۴۵ میلادی) در استان دقهلیه مصر متولد شد. تحصیلات عالیاش در رشته کشاورزی بود، اما دغدغهاش زمین نبود، ذهن انسان بود.
او در کتابها و مقالات خود – از جمله در آثار مهمی مانند «الحقیقه الغائبة» (حقیقت غایب)، «نحو دولة مدنية» (به سوی دولت مدنی) و «النذیر» – بنیادگرایی دینی را به نقدی جدی کشید. او نشان داد که تاریخ خلافت اسلامی، آنگونه که اسلامگرایان میگویند، سرشار از عدالت و نور نبوده، بلکه پر از جنگ قدرت، استبداد، سرکوب و ترور بوده است. فوده، سکولاریسم را نه بهعنوان دشمن دین، بلکه بهمثابه نجاتدهندهی دین از آلودگی به حکومت میدانست. شعار او این بود:
«الدین لله والوطن للجمیع» – دین برای خدا و میهن برای همه.
در ۱۸ خرداد ۱۳۷۱ (۸ ژوئن ۱۹۹۲)، فرج فوده در برابر دفترش در قاهره ترور شد. قاتلان عضو گروه جهاد اسلامی بودند؛ در دادگاه گفتند که کتابهای فوده را نخواندهاند، اما چون "علما گفتهاند او کافر است"، کشتنش واجب بود. فوده، قربانی فتوایی شد که نه از عقل آمده بود و نه از عدالت، بلکه از عمق تاریکیای که فهم اندک و اعتقاد مطلق در آن حکم میراند.
اعتقاد کور، دانایی گمشده
آنچه میان فرج فوده و قاتلش قرار داشت، فقط یک گلوله نبود، بلکه مرزی بود میان دانایی و تعصب، میان تفکر و تقلید. جملهای که شاید بهتر از هر چیزی ماجرا را خلاصه کند، این است:
«خطرناکترین انسانها آنهایی هستند که فهم کم و اعتقاد بسیار زیاد دارند»
فوده و محفوظ هر دو از مظاهر ایمان به عقل بودند؛ اما دشمنانشان نه با نقد، که با تفنگ و چاقو پاسخ دادند.
ایران؛ آینهای دیگر
داستان فرج فوده، در آینه ایران امروز، تکراری تلخ اما آشناست. روشنفکرانی چون احمد کسروی، علی دشتی، شجاعالدین شفا، عبدالحسین زرینکوب، و روشنفکران عملگرایی چون محمد حنیفنژاد ، سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان – هر یک به نوعی خواستار بازنگری در نسبت دین و دولت بودهاند.زیرا آنان نیز همان حرف فرج فوده را با واژگانی متفاوت گفته بودند:
دین، باید از سلطه حکومت آزاد باشد، تا ایمان نیز آزاد بماند. جمله معروف محمد حنیف نژاد « که مرزبندی را نه میان باخدا و بی خدا ،بلکه میان ظالم و مظلوم ترسیم می کند.» مؤید همین حقیقت است.
نتیجهگیری: سکولاریسم، نه کفر؛ بلکه عدالت
سکولاریسم، نه جنگ با خداست، نه انکار معنویت. آنگونه که فوده و محفوظ و بسیاری دیگر گفتهاند، سکولاریسم یعنی پایان یافتن سلطه دینفروشان بر حکومت، و آغاز عصر عقل و گفتوگو.
سکولاریسم یعنی حق فرج فوده برای زندگی، حق محفوظ برای نوشتن، و حق جامعه برای اندیشیدن.
سکولاریسم یعنی ساختن دنیایی که در آن، پرسیدن گناه نیست، و نقد کردن مرگبار نیست.
پایان سخن
در روزگاری که حقیقت با گلوله پاسخ میگیرد، هنوز صداهایی هستند که نجیب محفوظوار مینویسند، و فرج فودهوار میمیرند.
بگذار آنان را بکشند، اما اندیشهشان را نمیتوان دفن کرد.
روشنفکری اگر خطا باشد، خطایی است از جنس نور و مفتخریم که در زمره این خطاکاران قرار بگیریم.
نگارنده: دکتر مسعود کاشفی
تاریخ: جمعه، ۲۲ تیر ۱۴۰۳ خورشیدی
(۱۲ ژوئیه ۲۰۲۵ میلادی)