چاپ
اخبار
بازدید: 2459

 پيشگفتار..:فرهنگ، خود را در پشت تمام كنشهاي فردي و اجتماعي پنهان مي‏كند و همانطور كه بر رفتار اجتماعي اثر مي گذارد بطور ناخودآگاه بر رفتار سياسي هم تاثير مي‏نهد. اما هنگاميكه فرهنگ ، متاثر ازعامل»قدرت« تا حد يك ابزار سياسي براي تداوم يا تثبيت » سلطه « فروكاسته مي شود ، فرهنگ نيزاز جايگاه عقلانيت سقوط و به عاملي در روح كشي و جانفرسايي تبديل مي شود و از اينجاست كه » فرهنگ « ، جايگاه خود را بعنوان » كاشف معناي زندگي « از دست مي دهد و بعنوان مجموعه اي از آيين ها ، آداب و رسوم ، دلبستگي ها و همبستگي ها » تعهد « را به كناري مي نهد.  » فرهنگ « ، آنجا كه در نظامهاي مسلط ، به ابزار » مرگ بي‏صداي گروه تحت سلطه « در استعمار نو تبديل و با مفهومي فراگير تمام عرصه هاي حيات اجتماعي را درمي نوردد ،تكيه گاهي مطمئن براي تثبيت قدرت » استعمار مدرن « ايجاد و در بلندمدت ، جامعه تحت سلطه را به » انفعال سياسي « و در ادامه » تسليم سياسي « كشانده و » خشونت سياسي « را نيز » تصحيح «  و » تعديل « خواهد نمود ...كتاب حاضر به بررسي» تاريخچه كولونياليسم فرهنگي ملت كرد« ازآغاز تاريخ تاكنون پرداخته و درتقسيم بندي دورانهاي مختلف »كولونياليسم فرهنگي ملت كرد«، شيوه هاي گوناگون اين پديده را در مقاطع مختلف تاريخي به بررسي مي گذارد .بي ترديد، سخن گفتن از تاريخ سياست در كردستان، بدون بازگشت به خاستگاههاي آن، جزآب در هاون كوبيدن نخواهد بود و درون مايه هاي تلخ سياسي را بر كام » ملت كرد «، تلخ تر خواهد نمود .فراموش نبايد كرد »‌كولونياليسم فرهنگي « كه » جامعه كردستان درگير آن بوده است «، تاكتيكي پنهان براي » فلج ذهني ملت كرد « در طول تاريخ بوده و اگر چه در دورانهاي مختلف ، به شيوه هاي گوناگون اجرا شده اما هدف نهايي آن »زوال انديشه كرديسم« و قالب بخشي ملت كرد در چارچوب فرهنگ ، سياست و مذهب گروههاي حاكم بر كردستان بوده است.انسان ازخود بيگانه شده ،  بيرنگ شده ،  بي اراده شده ، بي ريشه شده ، ازجاكنده شده ،  محو شده و سايه شده در گردونه تاريخ ، تنها يك ماده خام است كه غافل از واقعيت ، مسئوليت و هويت تاريخي خود، تنها وسيله‏اي براي  به حصار كشاندن يك ملت است .  

 

 كولونياليسمكولونياليسم، پروسه‏اي تاريخي است كه سرآغازآن به قرن هفدهم ميلادي باز مي‏گردد، عصري كه دولتهاي اروپايي با هدف كشف ماده خام جهت كارگاهها وكارخانه هاي صنعتي و يافتن بازارهاي مصر براي توليدات انبوه صنعتي خود، سرزمينهاي سنتي راآماج يورش نظامي‏قرار دادند. مهمترين ويژگيهاي اين نوع كولونياليسم كه»كولونياليسم كلاسيك« ناميده مي‏شود عبارت است از:1- تاريخ شروع آن يعني سرآغاز سده هفدهم ميلادي .2- اهداف آن كه شامل كشف مواد خام براي توليدات صنعتي و يافتن بازارهاي مصرف خارجي براي توليدات صنعتي است.3- ابزارآن كه نيروي نظامي مسلح كلاسيك، براي دستيابي به منافع اقتصادي است .اما آنچه بعنوان كولونياليسم دركردستان شناخته شده است، به جهت تاريخ، اهداف و ابزار، متمايز از»كولونياليسم كلاسيك« است. درحالي كه در »كولونياليسم كلاسيك«، گروه مسلط، هدفي جز بهره‏مندي اقتصادي ندارد، در »كولونياليسم كردستان«، هدف گروه مسلط »ذوب مليت كرد« و »انكار هويت ملي كرد« است.در كولونياليسم كلاسيك، اقتصاد سرزمين كولوني شده براي مدتي به اقتصاد استعمارگربسته مي‏شود، اما در »كولونياليسم كردستان«، گروه مسلط، سرزمين كردستان را ملك خود پنداشته آن رابخش لايتجزاي خاك خود مي‏پندارد.به همين خاطر، بكار بردن واژه »كولونياليسم« در مورد كردستان، پيچيدگي‏هاي مختص به خود دارد كه مي‏توان با كاربرد اصطلاح »كولونياليسم كردستان« و ذكر ويژگيهاي آن، نقاط تمايز را از »كولونياليسم كلاسيك« باز شناخت. اسماعيل بيشكچي درمورد تفاوتهاي»استعمار كلاسيك« و «استعمار كردستان» مي‏گويد:وجه تمايز »كولونياليسم كلاسيك« و « كولونياليسم كردستان‌« راتنها دركميت نيست ـ يعني اگريك منطقه، مستعمره يك كشور شود كولونياليسم كلاسيك و در صورت الحاق به چندكشور، از نوع ديگر است، بلكه »كولونياليسم كردستان« واجدخصوصياتي است كه كلاًَ بلحاظ كيفي از »استعمار كلاسيك« متمايز مي‏شود. مستعمره كلاسيك، منطقه‏اي است كه يك دولت استعماري بر آن تسلط يافته، اقتصاد آن را بخود بسته و آن منطقه را بمثابه يك انبار ماده خام، تحت كنترل خود قرار مي‏دهد . كولونياليست، جهت تداوم استعمار خود در منطقه، يك اجتماع سياسي ازمردم بومي منطقه استعماري تشكيل داده وآن را از نظر سياسي، اقتصادي، نظامي،اداري و فرهنگي تحت نفوذ درمي‏آورد، اما از آنجا كه اين اجتماع در سرزميني تشكيل مي‏شود كه مرزهاي آن مشخص بوده و دامنه نفوذكولونياليست نيز در چارچوب اين مرزها تعريف شده است، از اين رو آن را يك »دولت كولونياليست« گويند .بدون ترديد كردستان نيز يك انبار ماده خام و بازاري براي محصولات استعمارگران است، اماشباهتي به «كولونياليسم كلاسيك« ندارد . مسائل سياسي كردستان، حتي »مادون كولونياليسم كلاسيك« است. كردستان، هيچ مشكل سياسي تعريف شده‏اي ازكولونياليسم ندارد .در كولونياليسم كلاسيك، هويت ملي مردم در مستعمره، زير سؤال نمي‏رود. مستعمره نشينان را انگليسي،پرتقالي يا فرانسوي نمي‏نامند. مرزهاي مستعمره، مشخص بوده وكولونياليست، به ماهيت استعماري خود اعتراف مي‏كند. اما دركردستان، اينگونه نيست .كردها در تركيه، ترك و در عراق و سوريه عرب هستند و دولتهاي گروه مسلط، تمام تلاش خودرا معطوف حذف نام كردستان و ذوب مليت كرد نموده‏اند . اگر »سياست زورمداري«را اساس سياست دولتهاي استعمارگر براي تداوم سلطه تعريف كنيم، سياست كشورهاي گروه مسلط در تركيه و سوريه و عراق، »زورمداري و امحاء« است. كولونياليست‌، زبان، فرهنگ و ويژگيهاي ملي مستعمره را نابود نمي‏كند . كولونياليست اگر بخاطر منافع مادي خود، فرهنگ هاي ملي را ترغيب نمي‏كند، موجب نابودي آنها نيز نخواهد شد، اما همكارانش در كردستان، هر زمان كه نتوانسته اند با اقدامات سياسي،فرهنگي و ايدئولوژيك، زبان و فرهنگ كرد را از ميان بردارند و هوشياري ملي او را بزدايند، به نابودي فيزيكي و كشتار دسته جمعي كردها روي آورده اند و جالب آنكه عليرغم تمامي اختلافات، همه در سياست امحاي كردها، استراتژي مشتركي اتخاذ كرده‏اند، چرا كه نابودي كردها تبديل به يك ضرورت اجتناب ناپذير شده است . جداي از تمام اينها اشتراك مذهبي كردها و اشغالگران، تبديل به اسلحه ايدئولوژيك گروه سلطه در برابر هوشياري ملي كرد و عاملي براي سوء استفاده از آنها در تاريخ معاصر شده است . بنابراين مي‏توان كردستان را چندين پله پايين‏تر از »كولونياليسم كلاسيك« و بعبارتي »مادون كولونياليسم« دانست.1بنا بر آنچه گفته شد سرآغاز»كولونياليسم كردستان«، بسيار بيش از سده هفدهم،هدف آن »ذوب مليت كرد« و ‌»انكار هويت ملي« و ابزار آن، اگر چه نيروي نظامي كلاسيك، اما نه صرف پشتيباني از منافع اقتصادي، بلكه هدف قرار دادن تمامي مفاهيم اجتماعي بصورت برنامه ريزي شده با هدف تخريب است ... فرهنگفرهنگ، نظام معاني موجود در جامعه است . نظام معاني كه از رفتارهاي فردي تا هنرهاي متعالي يك جامعه را تشكيل مي‏دهد و در دوران هاي مختلف تاريخي از اقتضاهاي قدرت درآن دوره پديد مي‏آيد. فرهنگ در واقع، حلقه ارتباط انسان و فعل است .از آنجا كه واژه فرهنگ، داستان پديد آمدن يك مفهوم تازه از ميان معناهاي نهفته گوناگون است،بهتر آن است كه با پرداختن به تعريف هاي فرهنگ از ديدگاههاي متفاوت، به دركي كلي دست يابيم . فرهنگ از ديدگاه وصفگرايانه 1:فرهنگ در اساس،بنايي است بيانگر تمامي‏باورها،رفتارها، دانش ها، ارزشها و خواسته هايي كه شيوه زندگي هر ملت را بازگو مي‏نمايد و سرانجام عبارتست از هر آنچه يك ملت دارد، هر كاري كه مي‏كند و هر آنچه كه مي‏انديشد2. فرهنگ اشارت دارد به آن بخش از دستگاه كلي زندگاني بشري شامل اشياء مادي ساخته دست بشر، فنون، جهت گيريهاي اجتماعي، ديدگاهها و هدفهاي تعيين شده‏اي كه عوامل بي ميانجي تعييين كننده رفتارند و در زير كار آن قرار دارند.1 (هرسكوويتس، 1948)فرهنگ از ديدگاه تاريخي 2فرهنگ شامل هر آن چيزي است كه بتواند از نسلي به نسلي فرا رسانده شود. فرهنگ يك قوم، ميراث اجتماعي آن است. به عبارت ديگر كليت در همتافته‏ايست شامل دانش، دين، هنر، اخلاقيات، قانون، فنون ابزارسازي و كاربرد آنها و روش فرارساندنشان. 3 (ساترلند و وودوارد )واقعيتي كه نام »فرهنگ« بدان داده مي‏شود، فرآيند فراداد فرهنگي است يعني فرايندي كه از راه آن در يك گروه يا طبقه اجتماعي معين، زبان، باورها، گمان‏ها، پسندها، دانش، چيره دستي‏ها و انواع عرف‏ها دست به دست، از شخصي به شخصي و از نسلي به نسلي فرا داده مي‏شود.4 ( رادكليف-براون 1949 )  
فرهنگ از ديدگاه هنجاري1همه كارهايي كه مردم ساكن يك حوزه جغرافيايي‏ي مشترك مي‏كنند از جمله راه و روش انجام كارها،شيوه انديشيدن و احساس، درباره چيزها و نيز ابزارهاي مادي و ارزشها و نمادهاي آنان .2 (ليند، 1940 ) فرهنگ، شامل رفتار و انديشه كسب شده يا پرورده شده فرد در جامعه است، همچنين شامل آرمان هاي عقلي، هنري و اجتماعي است كه اعضاي جامعه بدانها اقرار دارند و براي همساني با آنها مي‏كوشند.3 (بيدني، 1942) فرهنگ از ديدگاه روانشناسانه 4فرهنگ شامل الگوها و فراورده هاي رفتار آموخته است، يعني آداب، زبان، عادات خورد و خوراك، باورهاي ديني، كاربرد اشياء ساخته شده، دستگاههاي دانش و جز آنها.5 ( ويلسون و كولب، 1949 ) فرهنگ از ديدگاه ساختاري 1فرهنگ شامل ويژگيها يي است، هم مادي و هم غير مادي، كه بر گرد برآوردن نيازهاي اساسي بشري سازمان يافته اند و نهادهاي اجتماعي ما را كه هسته اصلي فرهنگ‏اند، به ما مي‏دهند . نهادهاي يك فرهنگ با بستگي دروني خويش الگويي را پديد مي‏آورند كه براي هر جامعه يكتاست .2 (اگبرن و نيمكف ) فرهنگ از ديدگاه تكويني3فرهنگ به معناي جامعه شناسي آن عبارت است از هر چيزي كه ساخته دست بشر باشدچه شيء مادي باشدچه رفتار نمادين يا سازمان اجتماعي.4 ( برنارد، 1942 )تعريف كوتاه و سودمند فرهنگ، اين است: فرهنگ، بخش انسان ساخته5 محيط است . ( هرسكووتيس، 1948 )بنابراين و بر اساس تعاريف فوق، مي‏توان فرهنگ را بنايي دانست كه بر پنج ستون اصلي زبان، هنر، آيين، سازمان اجتماعي و تكنولوژي ساخته شده است، ستونهايي كه اركان »پديده فرهنگ« را تشكيل و در نهايت »ارگانيسم اجتماعي«را بوجود مي‏آورند.  كولونياليسم فرهنگيفرهنگ از جايي آغاز مي‏شود كه آموزش در كار مي‏آيد و موجود فرهنگي، موجودي است كه كاركرد سيستمهاي بنيادي زيستي اش نيز پيرو فرهنگ مي‏شود يعني در قالبي از ارزشها و هنجارها قرار مي‏گيرد . براي آنكه آموزش در ميان باشد، نخستين شرط، با هم بودن موجودات فرهنگ زي است يعني وجود جامعه و روابط اجتماعي و وسايل ارتباطي در درون آن . همان گونه كه براي فرهنگمند شدن به معناي عالي كلمه يعني فرهيخته شدن، نهادهاي آموزش بايد پديدآيندكه آدميان را به ساخت عالي تر فرهنگ و زندگاني فرهنگي بالا برند .1 حال اگر »كولونياليسم فرهنگي« را در تعريف كلاسيك آن، »فلج ذهني گروه تحت سلطه بوسيله گروه مسلط توسط ابزاري به نام آموزش، تبليغات و رسانه دانسته و اين تعريف را كه فرهنگ از جايي آغاز مي‏شود كه آموزش در كار مي‏آيد« براي تببين فرضيه خود برگزيده و پنج ركن زبان، آيين، هنر، سازمان اجتماعي و تكنولوژي را در بنيان فرهنگ لحاظ كنيم، آنگاه مي‏توان هر نوع يورش از جانب گروه مسلط بر »زبان«، »آيين«، »هنر«، »سازمان اجتماعي« و »تكنولوژي« را كه از اركان فرهنگ به شمار مي‏آيند، نوعي تلاش براي »فلج ذهني« و در ادامه »ذوب فكري« ملت تحت سلطه، محسوب و نام »كولونياليسم فرهنگي« بر آن نهاد، اما از آنجا كه فرهنگ در بستر تاريخ جريان دارد و دگرگوني مي‏پذيرد، به همان ترتيب، »كولونياليسم فرهنگي« نيز در بستر تاريخ و بنا به اقتضاها زمان، در هر مقطع، يك يا چند ركن از اركان پنجگانه فرهنگ را با ابزارهاي گوناگون هدف قرار مي‏دهد. زبان، بنيادي ترين وجه فرهنگ و پايه‏اي ترين سازه آن است كه بوسيله آن يك دستگاه نمادين شناخت و ارتباط پديد مي‏آيد كه زندگاني را بر روي زمين از ساحت حيواني به ساحت انساني فرا برده است، يعني افقي از كليت بر روي انسان گشوده كه همان »در جهان بودن« اوست. بدين سان زبان همچون محور فرهنگ، در حقيقت، جهان انساني، نوع زندگي و رفتار و ارتباط و ذهن انساني را ممكن مي‏كند.دين به عنوان يك نهاد اجتماعي، عبارت است ازايمان به ارزشهاي مطلق و عمل به آنها كه انسان را موضوع دريافت وحي،الهام وجدان و پرتو خرد قرار مي‏دهد.هنر درمفهوم عام خودعبارت است از مجموعه قواعدي كه براي دستيابي به يك هدف معين، يعني زيبايي و جمال و خير و منفعت از آن پيروي مي‏شود. هنر در مفهوم خاص نيز بر مجموعه روشهايي اطلاق مي‏شودكه انسان آن را براي برانگيختن احساس و ادراك زيبايي به كار مي‏برد. سازمان اجتماعي يك جامعه شاملقانون، خانواده، مالكيت، دولت و تبلور عيني روح كلي همان جامعه در مسير تكامل تاريخي است. حقوق فردي و قرارداد اجتماعي، در چارچوب اين تعريف قرار مي‏گيرند.تكنولوژي نيزفرايند توليدكالا، خدمات و انديشه ازعوامل توليد و ارتقاء سطح كيفي آنها در طول زمان است.بدين‏ترتيب، هرگونه تلاش گروه مسلط براي در هم شكستن پنج ركن زبان، آيين، هنر، سازمان اجتماعي و تكنولوژي، تلاش جهت نابودي فرهنگ گروه تحت سلطه و بعبارتي »كولونياليسم فرهنگي« مي‏تواند باشد. با اين تعريف به سراغمراحل تاريخي كولونياليسم فرهنگي در كردستان وچگونگي تأثيرگذاري هر مرحله بر اركان فرهنگ ملت كرد مي‏رويم. سقوط دولت ماد در دوران كنوني، اگر ملت كرد مدعي داشتن دولتي فراگير در سرزمين خود باشد، تنها زمان مشخصي كه مي‏تواند بدان استناد كند، دوره‏اي از تاريخ است كه »دولت ماد« برسرزمين او حكومت كرده است :»نخستين اشاره به اين قوم در كتيبه‏ايست كه گزارش حمله شلمنصر سوم به پارسوا در كوههاي كردستان ( 837 ق.م ) بر آن ثبت شده است. از اخبارچنين برمي‏آيدكه در اين ناحيه، بيست و هفت اميرو شاه بر بيست و هفت ولايت كم جمعيت، حكومت مي‏كردند. مردم اين ولايت ها را «آمادها» يا «مادها» مي‏ناميده اند.مادها از نژاد هند و اروپايي به شمار مي‏روند و محتمل است كه در تاريخ هزارسال قبل از ميلاد از كناره هاي درياي خزر به آسياي باختري آمده باشند.در زند اوستا كتاب مقدس زرتشتيان، يادي از اين زادگاه قديمي مي‏شود و مانند بهشتي توصيف مي‏شود : «سرزميني كه آدمي جواني خود را درآن گذرانده، مانند ايام جواني زيباست به شرط اينكه شخص ناچار نباشد دوباره درآن سرزمين يا در آن ايام، زندگي كند….«1»… دولت آشور بارها بر سرزمين مادها حمله كرده و هر بار چنان پنداشته بود كه مادها چنان شكست خورده كه ديگر ياراي برابري با آن را ندارد ولي بعدها معلوم شده بود كه مردم اين سرزمين از مبارزه براي بدست آوردن آزادي خسته نمي‏شوند2بهر حال آنچه بتوان اتحاد ماد ناميد، در سال 700 پيش ازميلاد با تاجگذاري »ديااكو« در »اكباتان«آغاز شد و در عصر »هووخشتره« با ويران كردن پايتخت آشوريان، »نينوا« به اوج رسيد.حكومت مادها تا سال 550 پيش از ميلاد ادامه پيدا كرد و در اين سال، با خلع اژدهاك از قدرت، عصر فرمانروايي مادها پايان يافت. دولت ماد كه امپراطوري عظيم پارس بر آن بنا شد، سهم خود را در بناي مدنيت ايفا كرد. پارسي ها زبان آريايي و الفباي سي‏وشش حرفي خود را از مردم ماد گرفتند و همين مادها سبب آن بودند كه پارسي ها بجاي لوح گلي، كاغذ پوستي و قلم براي نوشتن بكار برند و به استعمال ستونهاي فراوان در ساختمان توجه كنند. قانون اخلاقي پارسي ها كه در زمان صلح صميمانه به كشاورزي بپردازند و در جنگ متهور و بي باك باشند ونيزمذهب زرتشتي ايشان واعتقاد به اهورامزدا و اهريمن و سازمان پدرشاهي يا تسلط پدر بر خانواده و تعدد زوجات و مقداري قوانين ديگر پارس كه از شدت شباهت با قوانين ماد سبب آن شده است كه در اين آيه از كتاب دانيال : »تا موافق شريعت ماديان و پارسياني كه منسوخ نمي‏شوند ذكر آنها با هم بيايد، همه ريشه مادي دارد1«حتي پوشش پارسيان كه عبارت بود از شلواري سه پارچه و پيراهني كتاني و دو لباس رو كه آستين آنها دستها را مي‏پوشانيد و كمربندي بر ميان خود مي‏بستند نيز ريشه مادي دارد.2ملت كرد همزمان با تاسيس دولت ماد،آيين منحصر به خود داشته است. زرتشت ماد در سال 660پيش از ميلاد در شهر »اروميه« بدنيا آمد ودر دامان كردستان به بالندگي رسيد. بزرگترين عطيه او به بشريت پيغام جاودانه »گفتار نيك، كردار نيك، پندار نيك«است كه شايد بتوان آن را كامل ترين سخن كوتاه در تمام اعصار و قرون پنداشت. در مورد اخلاق مادها نيز با توجه به خاستگاه زرتشت،مي‏توان اخلاق اوستا را ويژگي اخلاق ماد و در ادامه پارسها دانست.از ديدگاه زرتشت، بدترين همه گناهان كفر و الحاد، تقوا و دينداري، بزرگترين فضيلت و نترسيدن از مرگ و همچون يك سرباز امين در راه اهورامزدا جنگيدن، بزرگترين جهاد بود.براي انسان زرتشتي، آداب معاشرت، پاكيزگي، نوشيدن آب خالص و رعايت آداب تطهير و جلوگيري از پليدي، امري واجب بود.مادها زن گزيني و مواليد رااز فضايل به شمار مي‏آوردند : »مردي كه زن دارد بر آنكه چنين نيست فضيلت دارد و مردي كه خانواده‏اي را سرپرستي مي‏كند بر آنكه خانواده ندارد فضيلت دارد و مردي كه پسران فراوان دارد بر آنكه چنين نيست فضيلت دارد و ثروتمند برتر از مردي است كه ثروت نداردخانواده نزد زرتشتيان مقدس ترين سازمان اجتماعي بشمار مي‏رود :» اي مقدس دادارگيتي جسماني، آيا دوم خوش ترين جاي زمين كجاست ؟ پس اهورامزدا گفت : هرآينه جايي كه مرد مقدس خانه‏اي بسازد كه داراي آتش وآب و گوسفند و زن وفرزند واهل بسيار باشد. پس از آن، گاو وگوسفند بسيار و آرد بسيار و علف بسيار و سگ بسيار و زنان بسيار و بچه هاي بسيار و آتش بسيار و اسباب زندگي خوب بسيار باشددر زمان زردشت، زنان همان گونه كه عادت پيشينيان بود، منزلتي عالي داشتند.باكمال آزادي وبا روي گشاده در ميان مردم آمد و شد مي‏كردند،صاحب ملك و زمين مي‏شدند و در آن تصرفات مالكانه داشتند و مي‏توانستند مانند اغلب زنان روزگار حاضر به نام شوهر يا به وكالت از طرف وي، به كارهاي مربوط به وي رسيدگي كنند1.در آيين زرتشتي فرزندان طبقه بالا مسائل ديني، طب و حقوق مي‏آموختند و پسران طبقات پايين، اسب سواري، تيراندازي و راستگويي. آيين زرتشتي از كوچكترين تعليمات نيز غافل نبود...تا پيش از ظهور اسلام و گسترش آن بسوي كردستان، مردمان اين سرزمين، الفباي منحصربه خود داشتندكه »ماسي سورات« مبدع آن در سده دهم پيش از ميلاد، به كردستان ارزاني داشته بود، اگر چه امام مردوخ،آن را الفباي»اوِستايي«ناميد وتاريخ ظهور آن را سده ششم پيش از ميلاد مي‏داند. پارسيان، اين الفبا را از صورت مقاطع هجايي بيرون آورده و شكل خط ميخي به آن دادند...بهر حال نظري به عوامل كلي تمدن شامل عوامل جغرافيايي، زمين ـ شناختي،اقتصادي،نژادي،رواني، عوامل اقتصادي تمدنشامل برزگري،صناعت ، سازمان اقتصادي ، عوامل سياسي شامل حكومت،قانون،دولت، عوامل اخلاقي تمدن شامل اخلاق فردي،اخلاق اجتماعي و عوامل عقلي و روحي تمدن شامل ادبيات، آيين و هنر نشان مي‏دهد كه مادها با برخورداري از چارچوب جغرافيايي مشخص، اقتصاد، كشاورزي و دامپروري،نژاد غالب آريايي، سازمان اقتصادي وصنعتي مبتني بر كشاورزي و دامداري، حكومت مقتدر،قانون زرتشتي و دولت يكپارچه،اخلاقيات فردي و اجتماعي زرتشتي، خط و زبان مستقل،آيين كامل و هنر متعالي،واجد ويژگيهاي يك تمدن به معناي واقعي كلمه بوده اند و در مسير عظمت و انحطاط مدنيتها ، دوران تولد، بلوغ، عظمت و انحطاط را گذرانيده اند.اما چرا سقوط دولت ماد را بعنوان نخستين مرحله از مراحل تاريخي كولونياليسم فرهنگي در كردستان برگزيده‏ايم ؟ اگر چه سند قاطعي در مورد كولونياليسم كردستان توسط هخامنشيان وجود ندارد و گمان غالب آن است كه كردها در آن اعصار، بلحاظ تاريخ و مدنيت، نوعي همزيستي مسالمت آميز و مبتني بر تساوي در برابر قانون داشته اند، اما با سقوط مادها، تأسيس امپراطوري هخامنشي، دوران عظمت روم و ظهور اسكندر، مناطق كردنشين به منطقه برخورد نظامي شرق و غرب تبديل مي‏شوند.در واقع، موقعيت جغرافيايي و ژئوپوليتيك كردستان كه مرزميان شرق و غرب، مرزميان توران و ايران، مرز سامي ـ آريايي و مرز مذهبي بوده است در طول تاريخ، سرزمين كردستان را به آوردگاه نيروهاي متخاصم بلحاظ نژاد، قوميت و مذهب تبديل نموده است. با فروپاشي دولت ماد، كردستان حداقل هزار سال محل برخورد ايران و روم بعنوان دو امپراطوري شرقي و غربي بود.با فتح اسلام،كردستان آوردگاه مهاجمان مسلمان ونيروهاي بومي زرتشتي،يهودي و مسيحي شد. پس از انتقال قدرت از عباسيان به عثماني وسلطه صفوي درايران، كردستان به محل جنگهاي تمام عيار امپراطوري سني و شيعه تبديل شد. اين وضعيت در سالهاي بعد به تقابل ايراني و توراني انجاميد و در سالهاي پاياني قرن بيستم، آوردگاه سامي ـ آريايي شد.شديدترين برخورد نظامي شرق و غرب پس از فروپاشي دولت ماد، نبرد «گوگميلا» ميان اسكندر مقدوني و داراي هخامنشي بود كه در منطقه‏اي نزديك اربيل و در كنار روستايي كه امروز «گاوه مله»ناميده مي‏شود رخ داد. سپاهيان اسكندر پيش از اين تاريخ، با فتح شمال كردستان، پرستشگاه»ارتيميد« شهر»ايويس« رادر سال 356 پيش از ميلاد نابود كرده بودند. اسكندرخود نيز در همان سال كتابخانه شهر»آميد« را كه گويا حاوي هزاران نسخه خطي بوده است، به آتش كشيد. گويند يكي از گنجينه هايادبي اين كتابخانه، نسخه‏اي خطي از اوستا بوده كه بر روي پوست دوازده هزارگاو نگاشته شده بود.البته پيش از اين تاريخ نيز گزنفون و سپاه معروف ده هزار نفري وي در سال 401پيش از ميلاد كه براي ياري رساندن فرمانرواي هخامنشي به ايران آمده بودند، كردستان را براي عقب نشيني انتخاب كردند.بهر حال، كردستان بواسطه آنكه پس از سقوط دولت ماد به محل تاخت وتاز نيروهاي متخاصم شرق و غرب تبديل شد، بلحاظ اجتماعي و سياسي، دچار آشفتگي گشته ونتوانست آن گونه كه بايد بنيانهاي انديشه ملي را سامان دهد. نگاهي به تاريخ سراسر پرآشوب كردستان در دوره برخورد شرق و غرب - ايران و روم- نشان مي‏دهد كه ايالت كردستان يا ايالت ماد، مداوماَ ميان نيروهاي متخا صم دست بدست مي‏شده و نتيجه اين دست بدست شدنها جز تخريب، ويراني، كشتار و خونريزي به ارمغان نياورده است ازسويي و از سوي ديگر چون ايالت ماد همواره يك ايالت »بود و نبود« به شمار مي‏آمده نيروي غالب هرگز شوقي براي عمران و توسعه اقتصادي در اين مناطق احساس نكرده است. در واقع، ايالت ماد همواره بعنوان يك ايالت سرحد، محل تثبيت مواضع نظامي و در بهترين حالت، انبار غله سپاهيان متخاصم بوده است و دربسياريموارد، بعنوان بخشي از يك دفاع راهبردي، حتي قرباني سياست زمين سوخته نيز شده است تا توان بالقوه آن بعنوان يك انبار غله نيروي رقيب تقليل يابد يا بطور كلي از بين برود.ملت كرد پس از سقوط دولت ماد، ديگر روي آرامش بخود نديد و اين سرزمين، بدليل تجاوزات ديرپا كه همواره به خونريزي و مرگ وكشتار انجاميد، نتوانست مدنيت نوباوه خودرا به دوران عظمت تاريخ پيوند دهد. سرزمين كردستان از همان روز سقوط دولت ماد، عدالت، حق و قانون را تباه مكروطمع و خود ‏ خواهي بيگانه يافت و فرزند ملت كرد نيز كه همواره جمله »دير يا زود خونريزي و نزاع برخواهد خاست« را از پدران مي‏شنيد، سادگي جنگ آموزي را بر فرايند پيچيده انديشه مندي ترجيح داد.مهمترين جنگهايي كه از آغازتاريخ تاكنون در كردستان روي داده‏اند، عبارتند از : 1ـ سده هفتم پيش از ميلاد : ماد و آشور.2ـ سده ششم پيش از ميلاد : ماد و هخامنشي. 3ـ سده پنجم و چهارم پيش از ميلاد : هخامنشي و يونان. 4ـ سده سوم پيش از ميلاد تا قرن هفتم ميلادي : ايران و روم.5 ـ سال 628 تا 629 ميلادي : هجوم »هراكليس« امپراتور روم. به كردستان و ويراني شهرها و روستاهاي منطقه »شهر زور«. (منطقه شهر زور در تاريخ كهن، به بخش وسيعي از سرزمين كردستان ـ از اربيل تا همدان ـ اطلاق مي‏گشت، اما امروزه تنها به اراضي محدود حد فاصل سليمانيه و دربنديخان اطلاق مي‏شود.)6ـ سالهاي 635 تا 641 ميلادي : يورش اعراب به سرزمينهاي كردنشين.7ـ سالهاي 663 تا 678 ميلادي : هجوم امويان به كردستان.8 ـ سرآغاز سده هشتم ميلادي و يورش مجدد امويان.9ـ سال 750 ميلادي : نبرد خونين »زاب بزرگ« و درهم شكستن سپاه مروان.10ـ سالهاي 890 تا 910 ميلادي : يورش »حمدانيها« به جنوب كردستان.11ـ سده يازدهم ميلادي : هجوم تركان سلجوقي به كردستان.12ـ سده سيزدهم ميلادي : حمله سپاهيان مغول به كردستان.13ـ سده پانزدهم ميلادي : يورش مجدد مغول به كردستان.14ـ سده شانزدهم و هفدهم ميلادي : جنگهاي عثماني و ايران در كردستان. 15 ـ سده هجدهم و نوزدهم ميلادي : نبرد ايران، روسيه وعثماني در كردستان. 16ـ سده بيستم ميلادي : جنگ اول جهاني، جنگ دوم جهاني و جنگ خونين ايران و عراق.  پروسه فتح اسلامپس از فتح اسلام، فرهنگ عربي اسلامي-بوسيله وحي- جايگزين فرهنگ كردي زرتشتي شد و از اينجا بودكه جريان «اسلامي شدن» مناطق كرد ـ نشين آغاز گشت.ديني كه محمد »ص« آورد، درآغاز امر سرعت و انتشاري عظيم يافت. اين آيين كه غالباَ با جهاد همراه بود، بر افكار مردم شرق و غرب تأثيري دائم و ثابت نهاد. در قرن اول پس از ظهور آن، در نظر مردمي كه در معرض شمشير اسلاميان قرار داشتند، اين دين نوين، مانند آتشي بلند بود كه از مركز آن فروزان شده زبانه آن با سرعتي بي دريغ و شتابان، انبساط مي‏يافت و پيش از آنكه به خود آيند و بدانند كه چه بايد كرد، آنها را فرا مي‏گرفت. گروهي از آنان كه دستخوش غلبه رسمي آن قرار گرفتند، با اداي ماليات خاص، (جزيه) رهايي و آزادي يافتند و بسياري از آنان كه به آيين تازه گردن نهادند و تسليم شدند و فرايض و احكام آن را قبول كردند از آن پس، « مسلم » ناميده شدند. بعضي ديگر از اقوام جهان،آن را فوزي بزرگ دانسته به آن اقبال نمودند. بعضي ديگر به مخالفت و مقاومت برخاستند ولي پيش از آنكه در مقام احتجاج و ستيز برآيند، مغلوب شدند و از ميان رفتند. اگرچه شدت و صلابت ظاهرياسلام، مخالفين مقاوم را به وحشت مي‏انداخت، اما سادگي و روشني آن، كسان ديگر را مفتون و به قبول آن راضي مي‏كرد.1آشنايي ملت كرد با اسلام، به عصر خليفه دوم باز مي‏گردد، اگر چه پيش از اين دوران، افرادي چون »گاوان كردي« و پسرش »ابي نصير« در رده اصحاب پيامبر قرار داشتند.سعدابن ابي وقاص در سال 639 ميلادي، ابتدا »مداين« را فتح و پس از آن »جلولان« را فتح كرد. يزدگرد سوم پادشاه ساساني پس از شكست در مداين و جلولان، شهر »حلوان« را به پايتختي برگزيد.اين شهر كه قلعه بسيار مستحكمي بود، در منطقه »جبال« قرار داشت و محل آن در »سرپل ذهاب« كنوني بود.»حلولان« پس از دوسال مقاومت، سرانجام پذيراي نيروهاي اسلام شد . با وقوع جنگ نهاوند و شكست قطعي سپاه ساساني، اسلام بر سراسر ايران مسلط گشت . درباره فتح مناطق كردنشين توسط مسلمانان، »البلاذري« مورخ سده نهم ميلادي مي‏گويد :« سال 20 هجري »عتبه بن فرقد« شهر اروميه را فتح كرد . در همان سال، »موصل« و همه قلاع كردها نيزگشوده شد1درباره »شهرزور« نيز »ابن اثير« مي‏گويد : «عرزه بن قيس» در تلاش براي فتح شهرزور ناكام ماند اما «عتبه بن فرقد» سرانجام آن را گشود و بسياري از كردها را قتل عام كرد . شهر »مندلي« نيز هنگامي كه به پرداخت جزيه و خراج رضايت داد، از كشتار و قتل عام رست .»حذيفه بن اليماني« هم در ازاي 800 هزار درهم، از آذربايجان واردبيل دست بداشت و متعهد شد به آتشكده هاي »سبحان« ، »سبلان«‌و »ساترودان« آسيبي نرساند . 2شمشير جهاد اسلام ، سرانجام تمام مناطق كردنشين را درنورديد و تكثرآييني پيش ازاسلام را به وحدت آيين نو تغيير داد . اين شمشير چنان تيز بود كه ويراني بسياري براي كردستان ببار آورد . پيرشاليار زرتشتي در ابيات جاودانه خود مي‏گويد :هورمزگان رمان ئاتران كوژانويشان شارده وه گه وره ي گه وره كانزور كار ئه ره ب كردنه خاپوورگناو پاله‏يي هه تا شاره زوورشن و كه ينكيان وه ديل به شيناميرد ئازاتلي وه رووي هويناره وشت زه رتوشتره بي ده سبه زيكا نيكا هورمز وه هيوچ كه س1آثار اين ويراني هاهنوز در اسامي بسياري مناطق،روستاها و شهرها در كردستان خودنمايي مي‏كنند .»دلده م« نام مكاني در شهر زور است كه از واژه عربي »تل الدم« گرفته شده وتاريخ نامگذاري آن به عصر فتح اسلام باز مي‏گرددكه در آن يكصد مسلمان و هزار آتش پرست كشته شدند .»‌دولي سه حابه« و»دولي كافران« در منطقه »كويه«، »ئه سحابه سپي« در سليمانيه، »گردي شه هيدان« در قلعه ديزه، روستاي »عه بابه يلي« در منطقه »حلبچه« كه مأخوذ از فرمانده عرب »ابوعبيد انصاري«2 استو مرقد »ابوذر غفاري« كه در شهر»سمسور« شمال كردستا ن واقع است، از آثار اين دوره تاريخي به شمار مي آيد .اما تأثير دين اسلام بعنوان يك آيين نو در برابر آيين زرتشتي عبارت بود از :1ـ سقوط جايگاه زرتشتي بعنوان يك آيين ملي .2ـسقوط جايگاه اين دين بعنوان پيام و پروژه فكري ـ آييني . با گسترش اسلام به خارج از شبه جزيره عربستان وكردستان، جريان نفوذ فرهنگي ـ اجتماعي اس7لام دركنار اقتدار سياسي نيز آغاز شد. دراين مرحله :1ـ الفباي كوفي جايگزين الفباي ماسي سورات شد .2ـ بنيانهاي قانون، سازمان اجتماعي، عادات و تقاليد و آداب ورسوم گذشته حرام شد .3ـ پول بومي بعنوان ابزار خريد و فروش، ارزش خود را از دست داد. 4ـ بكارگيري زبان كردي در مكاتبات و محاورات رسمي ممنوع شد. 5ـ دستگاه اداري به عربي متحول گشت .علاوه براعمال اين وضعيت، در سازمان اجتماعي، كليه مظاهرآيين گذشته از جمله كتب، دستنوشته ها، ادعيه و... بنام حرمت اسلامي يا درآتش سوخت و يا به صور ديگر نابود شد .»‌سعد بن ابي وقاص« پس از فتح ايران، در نامه‏اي به خليفه دوم، از وي درباره كتب و دستنوشته هاي موجود در ايران فتوا خواست . خليفه در پاسخ گفت :»همه را بسوزان . اگر راهنما باشند قرآن راهنماتر است و اگر گمراه ـ كننده باشند، بايد از ميان برداشته شوند .«در واقع، تلاش براي تثبيت بنيانهاي آيين اسلام پس از فتح دركردستان را مي‏توان در موارد زير خلاصه كرد :1ـ تحريك وتشويق مردم كردستان به آيين اسلام با بشارت بهشت و انذار جهنم كه اين شيوه بشارت و انذار بسيار كاملتر ازشيوه زرتشتي آن بود .2ـ وضع جزيه بعنوان باج و سنگين نمودن آن بخاطر اعمال فشار اقتصادي جهت دست برداشتن از آيين كهن و پذيرش اسلام .3ـ تأسيس مسجد و پرستشگاههاي ديني دركردستان .4ـ اعلان شعار اسلام با محوريت »يكساني و عدالت اجتماعي« .5ـ اعلام موضع اسلام در مورد عدم تفاوت ملتها .6ـ رسميت زبان عربي بعنوان زبان قرآن و اهميت آن بعنوان زبان درجه اول .7ـ تلاش براي نابودي آثار آيين كهن، از ميان بردن كتب قديمي و تغيير خط»ماسي سورات« به خط كوفي .از همان آغاز اسلام، ملت كرد خدمتگزاري به اسلام را آغاز مي‏كند، خدمت به آيين،زبان ، آداب و رسوم و فرهنگ اسلام . در كنار »‌بلال حبشي«، »سلمان فارسي«، »صهيب رومي«، به نام »گاوان كردي« و پسرش»ابي نصير« بر مي‏خوريم كه پيامبر گرامي اسلام، ايشان را در رده اهل بيت خود قرار مي‏دهد . بيگمان، اين اقدام پيامبر در دوران حيات خود، واكنشي عقلايي به كساني است كه مي‏خواهند با ابزاري كردن آيين اسلام، هويت عربي را بعنوان ملاك برتري و اولويت معرفي نمايند . هنگامي كه پيامبر اسلام با اولين جرقه هاي »عربيسم« مواجه مي‏شود، در حديثي مي‏فرمايد : »‌يا ايها الناس ان الرب واحد و الاب واحد و ليست العربيه لاحدكم ابا ولا ام وانما هي اللسان ... فمن تكلم بالعربيه فهو عربي«.اي مردم خدا يكي و پدر يكي است و زبان عربي پدر و مادر شما نيست. عربي تنها يك زبان است ... پس هر كس به زبان عربي سخن بگويد، عرب است . ( علي حسن خريوطلي، القوميه العربيه من الفجر الي الظهر )1پس از رحلت پيامبر اسلام (ص)، »‌فناتيزم عربي« آهسته آهسته و گام بگام، جاي پاي خود را در دل اسلام گشود . از اين زمان ببعد بود كه هر كس از غير اعراب اسلام مي‏آورد، بدليل آنكه عرب نبود و مي‏بايست تمايزي ميان او و اعراب قايل شد،»‌موالي‌« لقب مي‏گرفت . »‌موالي« در زبان عربي بمعناي »‌عزيز« و »سرور«است، اما معناي ديگري هم دارد كه رفتار اعراب متأخر در عصر »اموي« و »عباسيان«،نشان دادكه هدف اعراب از اين نامگذاري، معناي دوم آن بوده است : »موالي« بمعناي »عبد«، »‌بنده« .»موالي« نزد اعراب همواره «شهروند درجه دوم» محسوب مي‏شد . »روحاني« موالي هرگز پيش نماز اعراب نمي‏شد و حتي در جهاد نيز حق نداشت جزو نيروهاي سواره نظام باشد . از ديدگاه اعراب، »موالي« تنها شايسته كارهاي حقير و وظايف پست بود . »الطيب المتنبي« شاعر بزرگ عرب ميگويد:و انما الناس بالملوك وماتفلح عرب ملوكها عجملاادب عندهم و لاحسبو لا عهود لهم و لا ذممبكل ا رض و طئتها اممترعي بعبد كانهمغنم يستخشن العز حين يلمسهوكان يبري، بطفره القلم موالي هيچگاه نمي‏توانست دختر عرب را به عقد خود در آورد . اين گناهي بس بزرگ بود كه خلفاي »اموي« و »عباسي« بخششي بر آن قائل نبودند . اما در مقابل، مسلمان عرب مي‏توانست، زنان و دختران كرد را به عقد خود درآورد. البته عرب مسلمان، زن يا كنيز »موالي« را »السريه« يا »خدمتكار« مي‏ناميد . فرزندان اين زنان را نيز »هجين« مي‏گفتند كه معناي آن »كودك لكه دار« يا »معيوب« بود . »الرياني« شاعر عرب مي‏گويد:ان اولاد السراريكثروا يا رب فينارب ادخلني بلادالا اري فيها هجينافرزندان سراري درميان ما بسيار شده اند .خداوندا مرا وارد سرزميني كن كه هيچ لكه داري را نبينم .» فناتيزم عربي« در عصر »مروان حمار« آخرين خليفه اموي به اوج رسيد و »عربيسم«بنام «اسلام«،ملتهاي غيرعرب را در پستترين جايگاه ممكن قرار داد .اعدام روشنفكران بزرگي چون »حميد قحطبه الطايي« ، » ابراهيم ابن محمد ابن عبدالله ابن عباس« و ...از جمله اقدامات اين خليفه متعصب عرب عليه »موالي« بود .تشديد جنايات»مروان«، سرانجام به قيام بزرگ »ابومسلم خراساني« سردار گرانقدر كرد انجاميد .نام واقعي »ابومسلم خراساني«، »بهزادان1« بوده است كه از واژگان اصيل كردي است .قيام سردار بزرگ كرد،سرانجام بنيانهاي خلافت اموي را در هم شكست و به قدرت »عباسيان« انجاميد .» ابوجعفرمنصور« نخستين سرسلسله خلفاي عباسي پيش از بقدرت رسيدن درجمع اهالي خراسان گفت :»اي ساكنان خراسان ! شما دوست و دلسوز ما هستيد .شما هوادار و پشتيبان ما هستيد ...«اما بمحض آنكه برتخت خلافت نشست، در نخستين اقدام »ابومسلم خراساني«را به آتش كينه »عربيسم«،از ميان برد، ابودلامه شاعر نژادپرست عرب ( وفات ـ 780 ميلادي ) اينگونه بر ابومسلم كرد لعنت مي‏فرستد : ابا مجرم هل غير الله...نعمهعلي عبده حتي يغيرها العبد ...؟ افي دوله منصورحاولت غدرةالا ان اهل الغدر آباؤك الكرداي پدر جرم... ؟ آيا پاسخ يزدان بزرگ در رحمانيت، فراموش نمودن اين نعمات است ... ؟ در عصر فرمانروايي ابوجعفرمنصور ،سوداي غدر و خيانت در سر پروراندي اي خيانتكار، پدران ونياكان كرد تو نيز مانند خودت خيانتكار بودند .» ابوالعلا ا لمعري«نيز در كتاب » رساله الغفران «
(1058
ـ 1057 ميلادي ) مي‏گويد : ابومسلم خراساني و خواهرزاده اش» بابك خرم -دين«، همچنين سردار كرد »خدربن كاووس« ملقب به »افشين«»زنديق« بودند . جالب آن است كه اين »شوونيسم عربي« در سال1998 يعني تنها چند سال پيش، توسط يكي از نويسندگان عرب بنام »صلاح الدين المنجد « در يكي از گفتارهاي روزنامه »الحياه«بنام »السفاحون في تاريخنا« تكرار و كلمه »ابامجرم« مجداًَ در مورد » ابومسلم خراساني« بكار مي‏رود . »بابك خرم دين« نيز تنها بدليل آنكه در برابر »فناتيزم عربي عباسيان« به مقاومت برمي‏خيزد، با تهمت »انقلاب الحادي« از سوي اسلاف و »انقلاب كمونيستي« از سوي اخلاف مواجه مي‏گردد .اديبان عرب در اعصار گوناگون، »كم لطفي هاي ادبي« بسياري در حق ملت كرد روا داشتهاند . شاعر محترم عرب در يكي از ابيات خود مي‏فرمايد :لاتحذر الحيه و الغفربااحذركرديا اذا استعربا از مار و عقرب نترسيد اما از كردي كه عرب شده باشد بترسيد .يا شاعر ديگري مي‏فرمايند :ثلاثه في الدنيا علي الفساد : الكردي و الجريدي و الجراد .سه چيز در دنيا عامل فساد هستند : كرد و جريدي و ملخ .انكار آدميزاد بودن كرد نيز جاي خود دارد .»المسعودي« مورخ عرب،كردها را ازنسل درنده وجن دانسته مي‏گويد :»مقصود ازاينها مهاجران عرب و ملتهاي درنده و وحشي چون كردها هستند .«يا »الاكراد طائفة من الجن« و ... حال اين ادعاها را با جملات »هرودوت« مورخ بزرگ يونان به مقايسه بگذاريم : »ميدي ها درمناطقي زندگي مي‏كنندكه درشمال سرزمين پارس قرار دارد . آنها تاريخ و مدنيتي كهن در اين مناطق دارند.«شاعران نژادپرست بار ديگر مي‏گويند : زبان عربي آغاز و انجام است .فارسي، چون شكر شيرين است .تركي، آينه‏اي از هنر است .كردي نيز ... خر است .روشنفكران كرد، ادبيات كردي و جنگاوران اين ملت،خدمات بسياري پيشكش اسلام نمودند.روشنفكراني چون»شيخ عبدالقادرگيلاني«، »محمد فيض ذهابي«،» عثمان دقنه«، »عبدالله بيتوشي«، »شيخ محمد خال«، »عبدالكريم مدرسي«، »شيخ عبدالباسط«، واژگاني چون »الدستور«،‌»‌الجمهور«، »الهندسه«، »البريد«، »‌الفردوس«‌، »‌الخانه«،‌»‌المهد«‌، »البيمارستان« وجنگاوراني چون»صلاح الدين ايوبي« كه احياگر اسلام جهادي عليه صليبيون بود شاهدي بر ادعاهاي ماست اما پاسخ خدمات ملت كرد از سوي اعراب مسلمان چه بوده است ؟ مگر قرآن كريم درآيه 29 سوره المؤمنون از زبان نوح نمي‏فرمايد : و قل رب انزلني منزلامباركاً و انت خير المنزلين و مگر در سوره هود آيه 44 پاسخ نمي‏دهد :و غيض الماء و قضي الامر و استوت علي الجودي و قيل بعداَ للقوم الظالمين . براستي آيا اين منزل مبارك، شايسته چنين جنايات، وحشي گري ها و ستم ها هست ؟؟؟ انتقال خلافت اسلامي از عباسيان به عثماني، امپراتوري صفويه درايران وتجزيه كردستان امپراتوري عثمانيتركهاي عثماني، يكي از قبايل كوچك توران بودند كه در سده سيزدهم ميلادي بخاطر هجوم مغولها، ناگزير از ترك سرزمين آبا و اجدادي و مهاجرت به آسياي صغير شدند . عثمانيها با پشتيباني از سلجوقيان،آنها را در برابر مغولها ياري كردند . سلجوقيان نيز بخاطر جبران الطاف ايشان،به فرمانده عثماني »ارطغرل« اجازه دادند در منطقه »اسكي شهر« سكني گزيند.پسر ارشد »ارطغرل« كه عثمان نام داشت جانشين پدر شد و سلسله عثماني را بنا نهاد .عثمانيها، كه داراي نظم ونظام منحصربفرد بودند، در مدت كوتاهي نشان دادند كه ازتمام قبايل توران،شايسته ترند. آنها تنها دوسده پس از استقرار در آناتولي، امپراتوري عظيم عثماني را تأسيس كردند .امپراتوري عثماني در عصر‹ سلطان سليم دوم« (1566‏-1530 ) به اوج عظمت خود رسيد. »سليمان« ارتشي مركب از 250 هزار نيروي نظامي تشكيل داد و نيرومندترين توپخانه جهان در آن عصر رابوجود آورد . نيروي دريايي عثماني درآن عصر، مركب از 300 كشتي جنگي بود كه دامنه نفوذ آن، مرزهاي آبي ايتاليا و اسپانيا را درمي‏نورديدو نظارت كاملي بر مسيرهاي تجاري دريايي اروپاداشت. قدرت بسيار، حق انحصاري حمل و نقل كالا را نيز براي اين امپراتوري به ارمغان آورد وخزانه سلطان را بتدريج از زر انباشت .راز عظمت تركهاي عثماني، تأسيس ارتش حرفه‏اي »يني چري« دركنار لشكر فئودالي ايشان بود . »يني چري« نقطه اتكا و عامل اطمينان امپراتوري معظم عثماني به شمار مي‏آمد.1سقوط قسطنطنيه بدست تركهاي عثماني، امپراتوري بيزانس را از نفس انداخت، امپراتوري كه به مدت هزار سال، سپر پولادين آسيا در برابر كشورهاي اروپايي بود .اهميت قسطنطنيه را مي‏تواندر دومورد خلاصه كرد : 1ـ حلقه ارتباطي آسيا و اروپا .2ـ در آميختگي دوران كهن و دوران جديد در قالب يك واحد قدرت.سلاطين عثماني سراسر قرن پانزدهم را به كشورگشايي گذراندند و تا دروازه هاي وين نيز پيش رفتند،‌ اما ظهور يك امپراتوري جديد در شرقي عثماني توسعه طلبي عثماني را بتدريج از حركت انداخت . امپراتوري صفويهنياي بزرگ»شاه اسماعيل« يكي از شيوخ كرد بنام »شيخ صفي« از كردهاي »سنجان« در منطق »اردبيل« بود .»شيخ صفي« و »شيخ زاهد گيلاني« كره داماد و پدرزن يكديگر بودند . شيخ صفي در 650 هجري بدنيا آمد و در سال 735 ديده از جهان فرو بست . نامبرده از بزرگان طريقت تصوف بود ومريدان بسيار داشت . شيخ صفي شافعي مذهب بود.1استاد »محيط طباطبايي« در پژوهشي كه راجع به خاندان شيخ صفي ارائه كرده است مي‏نويسد :سومين حكومت مقتدرتاريخ ايران زمين، سلسله صفويه است نياكان شاه اسماعيل در غرب منطقه »گشتاسب« اردبيل روزگار گذرانيده اند.شيخ صفي الدين به زبان كردي سخن مي‏گفته است و فهلويات مشهور او، شاهدي بر كرد بودن وي هستند .»شيخ صفي الدين« و پسرش، »صدر الدين« مانند كردهاي آن منطقه پيرو مذهب شافعي بودند.اما نديده شيخ بنام »علي سياهپوش« به حلب مهاجرت كرد و با تأثيرپذيري از »نصيري ها« و »غلاه شيعه« اطراف »حلب« كه امروزه »علويان« ناميده مي‏شوند، از مذهب شافعي دست بداشت و »شيعه« شد . پسر او ميراث »تشيع« را با خود به ايران آورد و »شاه اسماعيل صفوي« آن را بعنوان مذهب رسمي ايران برگزيد .1نمونه‏اي چند از دوبيتي هاي شيخ صفي را مي‏آوريم :ديره كين سر به سوداي ته گيجيديره كين چشم چو خونين اسره ريجي ديره سر بهآستانه اچ ته دارومخود نه وابي كوور به حتي چوكيجي2شاه اسماعيل از طرف مادرش »مارتا« همسر مسيحي »اوزون حسن« قره قويونلو به خانواده مسيحيان يونان پيوند مي‏خورد و از طرف پدرنيز،خاندان آق قويونلو بود .شاه اسماعيل پس از فتح تبريز در سال 1501 ميلادي، در سن 14 سالگي بر تخت سلطنت جلوس كرد و مذهب »تشيع« را بعنوان مذهب رسمي ايران برگزيد .شاه اسماعيل جهت تضعيف قدرت عثماني،پيوندهاي محكمي با علويان آناتولي برقرار و زمينه مناسبي براي بروز آشوب داخلي عليه عثماني خلق كرد .شاه صفوي، سرانجام اصفهان را به پايتختي برگزيد و اسباب قدرت را به مركز ايران منتقل كرد . آغاز اختلاف مذهبي فناتيزم مذهبي سلطان سليم عثماني(1520ـ1512 )و تعصب مفرط شاه اسماعيل صفوي، زمينه مناسبي براي بروز اختلاف ميان دو قدرت ايجادكرد، اختلافي كه به تفرقه فكري و تاريخي اسلام انجاميد و عظمت اسلام را تا حد بكارگيري الفاظ ركيك از دو سوي قدرت، تنزل داد . سلاطين عثماني، زير دستان خود را »پاشا« مي‏گفتند و پادشاهان صفوي نيز كنيزان خود را »سلطان« مي‏ناميدند و . . . 1 بدينترتيب، نبرد مذهبي دوامپراتوري بزرگ اسلامي درآغاز قرن شانزدهم كه درنهايت به جنگ وخونريزي منجر شد بارديگرساختارهاي اجتماعي و سياسي كردستان راكه اينبار هم به ميدان كارزارتبديل شده بود در هم كوبيد. تركهاي عثماني و ملت كردتاريخ روابط تركهاي عثماني و ملت كرد، با افسانه دروغين تركها در مورد كردها آغاز مي‏شود:هنگامي كه دين اسلام ظهوركرد، پيامبر اسلام (ص)، والي تركستان را به دين اسلام فراخواند . »آغوزخان« والي تركستان از ميان سران كرد ايالت تركستان، »بغدوز«نامي را نزد پيامبر فرستاد . گويند وي يكي از زشت ترين انسانها بوده است . هنگامي كه پيامبر او را مي‏بيند فرياد بر- مي‏آورد :»خدايا هرگز اين ملت را متحد نكني«.اين افسانه كذايي حاوي چند نكته است :1ـ وجود ولايتي بنام تركستان كه دعوت پيامبر نشانه عظمت و اقتدار آن است .2ـ برگزيدن يكي از سران كرد از سوي والي تركستان كه بيانگر سلطه تركها بر كردهاست .3ـ نام تركي رئيس قبيله كرد يعني »بغدوز« خان .4 ـ زشت رو بودن اين سردار كرد .5 ـ مشروعيت بخش ديني به عدم اتحاد ملت كرد با جعل حديثي از زبان پيامبر . اين افسانه و بسياري از داستانهاي ساختگي ديگردر مورد ملت كرد مبين آن هستند كه تمام هدف سلاطين عثماني از ايجاد و تقويت ارتباط با كردها استفاده ابزاري از كردها براي حفظ مرزهاي شرقي و قرار دادن آنها در مقابل امپراتوري صفوي به بهانه مذهب و اثبات اولويت توراني بر كردبوده است .سلطان سليمان قانوني، هنگامي كه در سالهاي 1520 ـ 1512 حاكم امپراتوري عثماني بود در يكي از سفرهاي خود به مناطق كردنشين، بسيار زود به استانبول بازگشت .مادرش از او پرسيد : «پسرم چه شد زود برگشتي؟» آيا خطر گرج و قزلباش براي هميشه از بين رفته است ؟ سلطان در پاسخ گفت :«مادر! ديوار محكمي ميان امپراتوري عثماني و دولتهاي گرج و عجم كشيده ام . ديگر دشمن نمي‏تواند آسيبي به ما برساند .» مادر ‏پرسيد : «چگونه توانستي در مدتي اينچنين كوتاه، ديواري به اين عظمت درست كني ؟» «سلطان در پاسخ گفت» : مادر ! اين ديوار را از گوشت و خون ساخته ام . اداره امور اين مناطق را به قبايل كرد سپرده ام، بهمين خاطر دشمن ديگر نمي‏تواند بر مرزهاي شرقي ظفر يابد .1سال 1514 و جنگ چالدران ميان امپراتوري عثماني و صفوي ،نه تنها آوردگاهي جزكردستان نداشت، بلكه فرزندان ملت كرد را درصفوف سپاهيان دو طرف در برابر يكديگر قرار داد تا سرزمين و فرزندان ملت كرد، قرباني توسعه طلبي هردو امپراتوري، بنام مذهب شوند .پيمان سلطان سليم و امراي كرد كه مشتمل بر چهار ماده است بخوبي نشان مي‏دهد سران كرد چگونه متأثر از القا ئات مذهبي عثماني، سر تسليم فرود آورده اند :1ـ امراي كرد از طريق اقتدار سنتي، حاكميت خود بر امارات را ادامه مي‏دهند، اما نمي‏توانند حكومتي مستقل تشكيل دهند .2ـ بر اساس آداب و رسوم و سنن كهن، هر كدام از امرا حاكم بر ايالت خود هستند و روابط آنها با ديگر ولايات،تنها براساس مبادله سفير است. 3ـ امراي كرد موظفند نيروهاي مسلح خود را در جنگهاي عثماني عليه دشمنان بسيج كنند .4 ـ سالانه،مبلغي بنام »خراج«، ازسوي امراي ولايات به خزانه سلطان واريز شود.1بهرحال، كردستان بعنوان مرز ميان امپراتوري عثماني وصفوي ، همواره سلول هدف مناسبي براي اجراي طرحهاي سياسي و آخرين مكان براي برخورد نظامي‏و كشت و كشتار بوده است . در اينجا مسأله جغرافياي سياسي كردستان بار ديگرخودنمايي مي‏كند،اما اين بار شرايط، ويژگي هاي چندي بخود مي‏گيرد :1ـ كردهاي مسلمان دراثراختلاف مذهبي ودرقالب دوامپراتوري صفوي و عثماني، در برابر يكديگر صف آرايي مي‏كنند .2ـ فرزندان ملت كرد در صفوف سپاهيان طرفين، تنها قرباني سياست ـ بازي و توسعه طلبي قدرتها هستند .3ـ كردستان، سرانجام تاوان ناهوشياري خود را با نخستين تجزيه در سال 1639 مي‏پردازد .4 ـ روحانيان مذهبي كرد با تحميق مذهبي مردم، به بزرگترين مجريان سياست عثماني در كردستان تبديل مي‏شوند .پيمانهاي صلح 1555 آماسيه، 1618 سه راو، 1639 زه هاو، 1727 همدان، 1746 كوردان و 1823 ارزروم همگي مبين نبرد عثماني و ايران در مناطق كردنشين هستند .فرزندان ملت كرد نيز در صفوف لشكر دو طرف،بزرگترين حاميان سلاطين خود بوده اند .نام فرمانده نظامي شاه اسماعيل يعني »ساروبير« كه خود يك‏هزارجنگاور كرد را قرباني شاه صفوي كرد و»ملا ادريس بتليسي« كه بزرگترين مجري سياستهاي عثماني بود، بزرگترين دليل به مسلخ رفتن فرزندان ملت كرد است .اما نكته مهمي كه نبايد از اشاره بدان خودداري نمود، »بدليسيسم« است . »مولانا ادريس بدليسي« كاتب پيشين »يعقوب بن اوزون حسن«فرمانرواي آق قويونلو، تاريخ دان و سياست بازي زيرك بود .نامبرده در دربار سلطان سليم خدمت مي‏كرد و بدليل آشنايي با مناطق كردنشين، مورد توجه مخصوص سلطان بود .او تمام هم خود را مصروف تداوم موفقيتهاي سلطان عثماني كرد و بنام مذهب، بزرگان كرد را فريفت .»‌ادريس بدليسي« با توجيه سياست عثماني ها بنام جهاد عليه ايرانيان كردها را بسيج كرد تا از گوشت و خون آنها بزرگترين آتش تهيه را براي سلاطين عثماني تدارك بيند .كردها در عصر عثماني و صفوي، بنام »آيين«، خدمات بسياري به دو قدرت عصر هديه كردند و اين دو قدرت نيز با تلاش بسيار موفق شدند كردها را جهت تأمين منافع خود در برابر يكديگر قرار دهند . بدينترتيب، بهترين شرايط براي سران دو قدرت رقم خورد تا در زمان مقتضي از آنها سوء استفاده كنند و بمحض كوچكترين سرپيچي يا سر بريده آنها را صندوق صندوق بعنوان پيشكش نزد سلطان در استانبول بفرستند يا از كله هاي انباشته آنها مناره درست كنند .1جنگ چالدران 1514 و در نهايت پيمان »زهاب« سال 1639،مرزهاي طبيعي كردستان را در هم شكست و مرزهاي خون وگلوله وسيم خاردار آفريد تا به تجزيه كردستان انجاميد، تجزيه‏اي كه ملت كرد را علاوه بر خاك آن، ضميمه سلطه كرد و براي نخستين بار در تاريخ، كردستان عثماني و كردستان صفوي را وارد واژگان سياسي نمود . كولونياليسم فرهنگي كرد در تاريخ جديدمقصود از تاريخ جديد، سرآغاز سده نوزدهم است . اين دوران، مقارن ظهور هوشياري ملي در اروپا به شيوه‏اي كامل و درشرق، بصورت ناقص است . در اين دوران اگرچه مركزيت صفوي و عثماني همچنان بر كردستان نظارت داشت، با اين وجود دو ميرنشين بابان و اردلان از استقلال نسبي برخوردار بودند. اما متأسفانه در حاليكه هر كدام از دو طريقت قادريه و نقشبنديه مي‏توانستند با بومي نمودن اسلام، اسلامي سياسي به كردستان عرضه كنند، اصول قادريه ودر ادامه بروز اختلاف ميان قادريه و نقشبنديه درعصري كه ملت كرد بيش ازهر زمان ديگر نيازمند هوشياري ملي توأم با مشروعيت مذهبي داخلي بود، به تشديد كولونياليسم فرهنگي كردستان انجاميد . در نيمه دوم سده نوزدهم، دوطريقت قادريه و نقشبنديه در كردستان ظهور كردند . طريقت قادريه بنام »شيخ عبدالقادر گيلاني« از كرد هاي روستاي»گيلان«كرمانشاه در جنوب شرقي كردستان، نامگذاري شده است . نوه شيخ عبدالقادر، عبدالكريم گيلاني ( 1460ـ 1366 ) اين طريقت را وارد كردستان مركزي نمود . از حدود سالهاي 1360 به اين سو، دو برادر بنامهاي عيسي و موسي از همدان به «شهر زور» مهاجرت و پس از درآمدن به طريقت قادري ، خاندان برزنجي را بنيان گذاردند . بسياري از مشايخ منطقه جداي از شيوخ نهري، خود را از اخلاف »شيخ عيسي برزنجي« ملقب به»قطب العارفين« مي‏دانند .شيوخ قادريه خود را نوادگان پيامبر اسلام (ص) و امام علي (ع) دانسته در شجره مذهبي خود از بزرگاني چون حسن بصري، معروف كرخي ياد مي‏كنند .در طريقت قادري، شيخ لزوما بايد از اولاد پيامبراسلام باشد كه اين بمعناي »نسبيت عربي« اوست . در اين حالت، هويت ملي كردي به آساني پس زده مي‏شود چراكه بسياري از عشاير و اقوام، به جهت دستيابي به زعامت مذهبي، خود را اولاد پيامبر اسلام معرفي و حتي از جعل شجره نامه نيز خودداري نمي‏ورزند .در طريقت قادري، فرد به وضعيت موجود راضي است و به آنچه دارد خرسند، بنابراين موضعي انفعالي در برابر سرنوشت خود اتخاذ و تمام همّ خود را مصروف عبادات فردي مي‏نمايد . در نظر قادريه، اتكاي نهايي، شيخ است و فرد، مخلوقي منفعل است كه چشم انتظار همت پدري بوده و اين پدر نيز كسي جز شيخ نيست .ماهيت بنيادگراي طريقت قادريه، حاكميت امارت بابان، قيموميت امپراتوري عثماني و جايگاه آن بعنوان مركز خلافت اسلامي، هر گونه اقدام خارج از حوزه حاكميت امارت بابان را انحراف از اسلام دانسته بر آن مهر كفر و الحاد مي‏زد . درواقع، اصل حاكم بر طريقت قادريه، اصل دست به سينه بودن در برابر كولونياليسم و دم نزدن عليه اجحاف و ستم بخاطر جايگاه بابان بعنوان نايب عثماني و جايگاه عثماني بعنوان نايب اسلام ناب بود، بهمين خاطر نتوانست كوچكترين نقشي در ايجاد روحيه »هوشياري ملي كردي« ايفا كند .طريقت نقشبنديه در سال 1811 توسط مولانا خالد ( شيخ ضياء الدين خالد نقشبندي ) وارد سليمانيه شد، در مدتي كوتاه گسترش يافت و به بزرگترين رقيب طريقت قادريه ـ كه آيين رسمي ميرنشين بابان بود ـ تبديل شد.اين طريقت را بخاطر نوگرايي و اصلاح طلبي مذهبي آن »المجدديه« نيز مي‏گويند . اين طريقت خواهان نوعي رفورم در اعتقادات مذهبي، جنبه دنيوي بخشيدن بيشتر به مظاهر ديني و در واقع، حضور اسلام بعنوان انديشه‏اي سياسي در جامعه كردستان و به تبع ، افزايش نقش آن در تقويت روحيه هوشياري ملي بود . بزرگترين هدف طريقت نقشبنديه، ايجاد يك جغرافياي فرهنگي ملي ومشروعيت بخشي مذهبي به آرمان ملي كردها بود .طريقت نقشبنديه در واقع، «پروتستانيسم مذهبي مسلمانان كرد» عليه «كاتوليسيسم قادريه» و مقابله با مظاهر كولونياليسم عثماني در قالب امارت بابان با هدف ايجاد مركزيتي كردي مبتني برشعايرمذهبي»اسلام بومي شده« بود.بسياري ازمورخان كرد، يكي ازعلل اصلي گسترش ناگهاني»المجدديه« را نقش اعتراضي آن به توجيه گري قادريه از كولونياليسم عثماني در قالب امارت بابان، بنام اسلام راستين مي‏دانند . بهرحال، اسلام نقشبنديه با تهمت كفر و الحاد »شيخ مارف نودي« رهبر قادريه،ناگزير از عقب نشيني شد و با تبعيد »مولانا خالد« به دمشق و وفات او در همانجا،فرصتي ديگر براي مشروعيت بخشي مذهبي به مبارزه ملي كرد و ايجادفرهنگ ملي كردي از دست رفت . اسلام دولتي، بار ديگر اسلام راستين را از ميدان بدر كرده بود . دلايل كولونياليسم فرهنگي در اين عصر را مي‏توان در چند مورد زير خلاصه كرد :1 ـ لزوم نُسَبيت عربي شيخ در طريقت قادريه .2 ـ سفارش طريقت قادريه به »راضي بودن به وضع موجود« .3 ـ برسميت شناختن »امارت بابان« و توجيه مذهبي وابستگي آن به خلافت عثماني .4 ـ بروز شكاف عميق ميان پيروان دو طريقت قادريه و نقشبنديه.5 ـ نقش طريقت قادريه در محوريت بخشي به اسلام خلافت و اهميت ندادن به »هوشياري ملي كردي« .6ـ تبديل شكاف قادريه و نقشبنديه به بخشي از فرهنگ ناآگاهي جمعي ملت كرد .  ظهور بورژوازي اروپايي، انقلاب صنعتي اروپا و نفوذ انگليس در كردستانآغاز حضور انگليسيها و فرانسوي ها در كردستان به اوايل قرن نوزدهم بازمي‏گردد . اگر چه ويژگي استعمار كلاسيك كه همان جمله «استعمار كلاسيك، ابتدا با ورود ميسيونرها آغاز مي‏شود» در كردستان نيز تا حدي صدق مي‏كند، اما همچنانكه استعمار را در شكل كلاسيك آن در كردستان نمي‏بينيم، مسأله حضور ميسيونرها نيزتا حد بسياري كم رنگ مي‏نمايد .بهرحال، چون در بحث حاضر به كولونياليسم فرهنگي در كردستان مي‏پردازيم، لازم است اين مرحله از كولونياليسم فرهنگي در كردستان را در دو قيام مهم تاريخ ملت كرد يعني قيام شيخ


عبيدالله نهري در سال 1880 و قيامشيخ محمود برزنجي درسالهاي اوليه سده بيستم بازجوييم. در نامه شماره 55 اسناد محرمانه بريتانيا راجع به قيام سال 1880 كردستان، در بخش ضميمه و در سطور پاياني مي‏خوانيم : ميسيونرهاي آمريكايي درتمام روستاهاي مسيحي‏نشين،كليسا و مدرسه تأسيس كرده ويك معلم نيزمنصوب نموده‏اند .خوابگاه و محل سكونت ميسيونرها نيز در اطراف روستا قرار دارد . آموزش نسطوري‏ها بسرعت پيش مي‏رود . تدريس علوم مذهبي، دانش روز و آموزش زبانهاي انگلوساكسون جزو برنامه هاي اجباري مدارس است . حكومت ايران با نرمش هر چه بيشتر بدنبال تسهيل امر نسطوري هاست . عصر روشنايي و صلح در راه است1 .ميسيونرهاي آمريكايي و انگليسي حاضر در مناطق كردنشين، اگرچه به بهانه حمايت از آسوري ها و نسطوري هاي منطقه وارد كردستان شده اند، اما نقشي اساسي در انتقال اطلاعات و پردازش آنها به سفراي كشورهاي متبوع خود در تهران و استانبول دارند. حضور خزنده انگليسيها در مناطق كردنشين بنام ميسيونر و بعدها جهانگرد ومستشرق، ابتدا به تسلط سياسي نظامي آنها دركردستان انجاميد و مقدمات ضميمه شدن جنوب كردستان به عراق مصنوع را فراهم كرد ودرادامه به سركوب قيام ملي شيخ محمود منجر و در نهايت به غارت آثار باستاني كردستان انجاميد . نكته مهم ديگري كه ذكر آن لازم مي‏نمايد تلاش حكومت بريتانيا براي دستيابي به دو هدف بود : 1ـ استفاده از عشاير مسلح كرد در نبرد عليه عثماني .2 ـ راضي نمودن آنها به تأسيس يك حكومت فدرال تحت حاكميت عراق بود .بهمين خاطر در مراحل اوليه، با كردها از در مصالحه در آمده و اهداف اوليه خود در نبرد عليه عثماني را جامه عمل پوشانيد و پس از دستيابي به اين اهداف، با زور و تزوير كردها را وادار به اطاعت از حكومت فيصل درعراق و پذيرش حكومت فدرالي نمود .اين حكومت فدرالي نيز ديري نپاييد و با تثبيت حكومت عراق ، به الحاق جنوب كردستان به عراق انجاميد . راجع به سياستهاي بريتانيا دركردستان،آنچه مشخص است و نمايندگان انگلستان در بين النهرين، درمكتوبات خود بدان اشاره مي‏كنند تصميم سازي هاي كوتاه مدت و ميانمدت و در بسياري اوقات ،چرخشهاي ناگهاني است كه در نوع خود جالب توجه مي‏نمايد .1بكارگيري قواي نظامي براي دستيابي به اهداف در بمبارانهاي مكرر سليمانيه، هجوم به مواضع شيخ محمود برزنجي ودر پاره‏اي اوقات، قتل عامهاي خياباني نيز قابل تأمل است .سي.جي.ادموندز دركتاب كردها،تركها، عربها پس از توصيف شاعرانه عمليات نظامي بريتانيا، توان نظامي كشور متبوع خود را در سركوب دشمنان مي‏ستايد :«اين نخستين بار در تاريخ بود كه بمبهاي آتش زا توسط هفت فروند هواپيماي »نيناك« با پرواز از بغداد، »مه‏رگه« را هدف قرار مي‏داد .1يا: » امروز صبح، عمليات هوايي عليه مخفي گاه شيخ محمود انجام شد . اين نخستين بار بود كه بمبهاي 220 پوندي در عمليات نظامي نيروي هوايي بريتانيا بكار مي‏رفت.»2از سالهاي 1915 به اين سو نيز كاوشهاي باستانشناسي و حفاريهاي غير مجاز توسط محققان انگليسي،آلماني و فرانسوي دركردستان به تاراج بخش عظيمي از ميراث فرهنگي ملت كرد انجاميد .به هرروي تأثير انگليس بر خود جستجوگر ملت كرد بويژه طبقه روشنفكر جامعه چنان كرد كه آنها يگانه مسيررهايي كردستان را اتكا به انگليس و قدرتهاي خارجي مي‏پنداشتند .كولونياليسم فرهنگي كردستان دراين مرحله تبعات زير را بدنبال داشت:1. اتخاذ سياستهاي كوتاه و ميانمدت در كردستان توسط بريتانيا با هدف تأسيس كشور آتي عراق كه اين بمعناي در انفعال قرار دادن مبارزات ملي كرد بود .2. يورش هاي نظامي و تبعات اجتماعي ناشي از آن. 3. ايجاد روحيه عدم اتكا ء به خود و تقويت وابستگي رواني به نيروهاي خارجي.  4 . گذشته گرايي اغراق آميز با هدف پوشش رواني ناكاميهاي موجود.5 . غارت مواريث باستاني كردستان كه نخستين پيامد آن، بروز آشفتگي در تدوين تاريخ ملي كردستان بود .نتيجه قطعي اين وضعيت چنان بود كه سرود »ئه ي رقيب« كه بعنوان سرود ملي كردها شناخته شده است بازتاب وضعيت انفعالي و نوعي تهديد توأم با هراس ناشي از استعمار انگلستان است . در مورد سرود »ئه‏ي رقيب« همان بس كه سرود ملي كرد بر خلاف تمامي سرودهاي ملي جهان، با مخاطب قرار دادن »دشمن« آغاز مي‏شود1 ضميمهدو سند از اسناد وزارت خارجه بريتانيا1. كميسيونر عالي بريتانيا در عراق به سفير بريتانيا درتهران، 9 ارديبهشت 1309سراف . همفريزر به سرآر . كلايو ( از طريق ادارهمستعمرات، 17 مي) بغداد 29 آوريل 1930 (9 ارديبهشت 1309 ) 1. آقاي محترم . افتخار رجوع به نامه شماره 57 مورخ 16 آوريل 1930 شما را دارم كه در آن، مرا از گفتگويي كه در باب فعاليت ناسيوناليستهاي كرد با حضرت اشرف وزير از همدلي مقامات انگليسي عراق با حركت استقلال كردستان داشتيد، مطلع فرموده‏ايد. 2 . توصيه مي‏كنم اگر حضرت اشرف، مجدد اين موضوع را خاطرنشان سازد، شما مي‏توانيدمتذكر گرديدكه درنتيجه توصيههاي شوراي جامعه ملل هنگام اتخاذ تصميم درموردمناقشه مرزي موصل با تركيه، درلت اعليحضرت پادشاه بريتانيا موظف گشته است تأمين امتيازات خاصي را براي كرد‏ هاي عراق چون استفاده رسمي‏از زبانشان متقبل گردد .ازاين رو طبيعي است كه مقامات بريتانيا در عراق، مراقب آن باشند كه تعهداتشان به نحو مقتضي اجراگردد .3 ـ همانگونه كه اطلاع داريدمقامات بريتانيا درعراق از جمله دوسلف پيشين من، نه تنها انديشه خود‏ مختاري كرد را كه در ميان برخي از ناسيوناليستهاي افراطي كرد رواج دارد، تشويق نمي‏كنند بلكه توجه خاصي نيزمبذول داشته اندكه ازتبديل عراق به مركزي جهت دسايس ناسيوناليستهاي كرد براي ايجاد آشوب و اغتشاش در ميان كردهاي قلمرو دولت مجاور، ممانعت كنند. جزئيات اقدامي كه در اين زمينه و درسال 1928 اتخاذ شدهاند، در ضمايم مراسلات محرمانه سر هنري داب به شماره هاي 1633 مورخ 14 ژوييه ( 23 تير ) و 1825 مورخ 10 اوت1928 ( 9 مرداد 1307 ) به اطلاع شما رسيده است . شايد مناسب آن باشد كه توجه وزير دربار بويژه به واقعه موصوف در بخشهاي11 و 12 نامه اخير الذكر جلب گردد . علاوه بر اين، ابلاغ فهرستي از اسامي ناسيوناليستهاي كرد و ارمني به تمام مسئولين گذرنامه در فوريه 1929 ( بهمن 1307 ) براي عدم صدور رواديد براي سفر عراق در پي تقاضاي مستقيم كميسيونر عالي از دولت اعليحضرت صورت گرفت .4 . تصور مي‏كنم اگر حضرت اشرف وزير دربار از اين موارد مطلع گردند، ديگر براي بروز سوء ظن هاييكه در مورد موضع مقامات انگليسي عراق در قبال حركت استقلال كرد ابراز داشته اند زمينه معقولي بر جاي نخواهد ماند .5 . نسخه‏اي از اين مراسله را براي وزيرامور مستعمرات ارسال داشته ام .با تقديم احترام، اف .اچ . همفريزر، كميسيونر عالي عراق.               2 . گزارش وابسته نظامي سفارت بريتانيا،7 تير 1309ضميمه اول شماره 59 ليوتنان كلنل داد به سرآر.كلايو قلهك، 28 ژوئن1930 ( 7 تير 1309 )آقاي محترم ! افتخار دارم بدينوسيله گزارشي ازگفتگوي خود را با روبن پاشا نام در 26 ژوئن 1930 ( 5 خرداد 1309 ) تقديم دارم . نسخه هايي از اين نامه مستقيما براي عمليات نظامي واطلاعات وزارت جنگ و رياست ستاد ارتش هند ارسال مي‏شود .گزارش گفتگو با روبن پاشا در 26 ژوئن 1. در 26 ژوئن، طبق قرار قبلي با روبن پاشا نام ملاقات كردم كه اظهار داشت در 1914 در ارمنستان، وزارت جنگ را برعهده داشته و اينك بخاطر يك مأموريت محرمانه در تهران است . وي اميدوار بودكه براي كردهاي تركيه در آرارات، از دولتهاي بريتانيا و ايران كمك بگيرد .بمن اطلاع داده شد كه كردهاي تركيه از سه و چهار سال گذشته بر آن بوده اند كه از يوغ سلطه تركها رها شوند و در حال حاضر، عليرغم تلاشهاي تركها براي سركوبشان، عملاَ كم و بيش مستقل هستند . در حدود 10 ژوئن ( 20 خرداد ) تركها تهاجم برنامه ريزي شده‏اي را ....(اين قسمت حذف شده است ) .آقاي محترم ! هنگامي كه ديروز وزير امور خارجه تركيه را در آنكارا ملاقات كردم، گفته هاي من طبيعتا به دستبرد شيخ بارزان بر قلمرو تركيه كشيد ( تلگراف شماره 53 مورخ 26 ماه گذشته و تلگراف شماره 53 مورخ 26 ماه گذشته توفيق رشدي بيگ ) و توفيق رشدي پرسيد كه آيا خبري از بغداد دريافت داشته ام يا خير .2 . خلاصه‏اي از پاسخ دولت عراق را به سفير تركيه در بغداد براي حضرت اشرف بيان داشته و بر اين نكته تأكيد نهادم كه وي مي‏تواند مطمئن باشد كه نه دولت اعليحضرت و نه دولت عراق، هيچيك نسبت به ناسيوناليسم جدايي خواهانه، همراهي نشان نخواهند داد و هر گونه حركتي را كه مي‏تواند به ناخوشايندي دولتهاي همسايه منجر شود، تحمل نخواهند كرد . وزير امورخارجه پاسخ دادكه وي گزارش مفصلي از طاهر لطفي بيگ دريافت داشته و با ضمانت هاي داده شده از سوي دولت عراق و با اقداماتي كه در پي يورش شيخ احمد بارزاني اتخاذ كردهاند، اطمينان خاطر كامل حاصل كرده است . وي مي‏دانست كه تركيه از جانب عراق هيچ نگراني ندارد . خطرواقعي در جاي ديگر بود ولي حضرت اشرف مشخص نكردند كه منظور ايشان از نقطه خطر در ايران است يا در محدوده مرزهاي تركيه .3 . از آن جايي كه مي‏دانستم كفيل رياست وزراي عراق وكفيل كميسيونر عالي، قصد دارند در هشتم ماه جاري به كردستان بروند تصور كردم مناسب آن است از سخنراني هايي كه قرار بود ايراد شود، شمه‏اي بيان داشته و مخصوصا توجه وي را به اظهارات صريحي كه قرار بود در باب فعاليتهاي سياسي كردها بيان شود جلب كنم .حضرت اشرف با اظهار اين نكته كه قبلا متن سخنراني ها را كه تا كنون در جرايد اشاره‏اي به آن نشده است خوانده است، مرا متعجب كرد . وي همچنين اظهار داشت كه بخوبي مي‏داند چرا از اظهاراتي كه توجه او را بدانها معطوف داشت استقبال كرد، معهذا نتيجه گرفت براي كردها اهميتي بيش از حد قائل است .4 . ولي به سرعت، موضوع صحبت را به معاهده عراق و انگليس معطوف ساخت كه اخيرا منعقد شده است . وي اظهار داشت كه اين معاهده يكي از بهترين كارها بوده كه اخيراَ بريتانيا انجام داده است. اين معاهده هم براي دولت بريتانيا و هم براي عراق خوب بوده و غيره . دولت تركيه از آن مشعوف بود زيرا مي‏دانست صلح و ثبات مرزهاي جنوب شرقي تركيه تأمين شده است . ولي هنگامي كه سرمقاله اول اوت روزنامه فرانسوي « لوتان »‌ را كه به گفته او كاملاَ شيطنت بار بوده خوانده رضايتش خدشه دار گشته بود . اين مقاله در انتقاد از معاهده نگاشته شده بود ولي هدف آن ايجاد اختلاف ميان تركيه از يك سو و عراق و بريتانيا از سوي ديگر بود براورده نخواهد شد . وي مي‏دانست كه پشت سر تمام اين موارد، مسأله لوله نفت پنهان بود و اگر اين مقاله در اينجا (تركيه ) منعكس شود ـ هرچند وي اميدوار بود كه نشود ـ و ضرورت اظهار نظر پيش آيد وي چيزي براي گفتن خواهد داشت . وي همچنين از پيشامد فرصت طرح موضوع با سفير فرانسه نيز استقبال خواهد كرد و به شيوه «شامبرن» دقيقاخواهد گفت كه نظرش درباره چنين تاكتيكهايي چيست . وزير امور خارجه تركيه همچنان كه در اين باب گرمتر شد افزود : «اگر اين معاهده اينقدر كه روزنامه لوتان عنوان مي‏دارد براي بريتانياي كبير خوب بوده است، براي فرانسه چه كاري بهتر از آنكه معاهده مشابهي با سوريه منعقد سازد .»5 . نسخه‏اي از اين نامه را جت كفيل كميسيونر عالي در بغداد ارسال داشته ام . با تقديم احترام . اي . كي . هلم 1 كولونياليسم فرهنگي كردستان و مسأله نفت»بريتانيا در خاورميانه بخاطر نفت جنگيد« . اين جمله از زبان »لرد كرزن« يكي از مقامات بلندپايه سياسي بريتانيا در سالهاي جنگ جهاني اول و پس از آن، عنوان شده است .كردستان از دورانهاي كهن بعنوان »سرزمين نفت« شناخته شده است . كهن ترين قومي كه نفت راشناختند،مادها بودندكه ازآن بعنوان سوخت جهت ايجاد حرارت و روشنايي استفاده مي‏كردند . اقوام باستاني جهان، در متون كهن خود، نفت را »روغن ماد« مي‏گفتند . 2منابع نفتي كردستان كه در مناطق كركوك، كويه، كرمانشاه و موصل واقع شدهاند، حدود 1% از منابع نفتي جهان را شامل مي‏شوند . اين مقدار نفت در كنار هزينه بسيار پايين استخراج و نزديكي آن به خليج فارس و درياي مديترانه، سرزمين كردستان را دراوايل قرن بيستم، جنگ جهاني اول و پس از آن، دركانون توجه قدرتهاي استعماري دوران يعني انگلستان و فرانسه و در ادامه آمريكا و روسيه قرار داد .1»كرزن« در نشست نمايندگان قدرتها در 21 نوامبر1918 در كاخ »لانگستر هاوس« گفت: « پيش از جنگ، نفت يكي از عوامل مؤثر در تأمين انرژي صنايع بود و موتور محركه اقتصاد به شمار مي‏آمد اما با شروع جنگ، به مهمترين عامل در هدايت و تقويت ماشين جنگي ما تبديل شد . بدون جنگ چگونه مي‏توانستيم سوخت كشتيها و تانكها و انرژي مورد نياز براي نقل و انتقال نيروهاي نظامي را تأمين نماييم ؟ يك واقعيت را نبايد ناديده گرفت : هم پيمانان، پيروزي را مديون نفت هستند.» 2نماينده فرانسه « هنري برانژه » نيز در نشست اكتبر 1918 رم گفت : «نفت در جنگ، همانند خون در بدن بود . پيروزي ميسر نمي‏شد اگر اين خون وجود نمي‏داشت . نفت، خون خاك است.»3از سال 1918 به اينسو و به دنبال كشف منابع عظيم نفتي در حوزه هاي كركوك و موصل،منطقه كردستان دراستراتژي قدرتهاي بزرگ علاوه بر نقش ژئوپليتيك آن بعنوان پل ارتباطي آسيا ـ اروپا، اشراف آن بر خليج فارس و درياي مديترانه و سكوي پرش قدرتهاي نظامي بسوي بزرگترين مستعمره انگلستان يعني هند، بعنوان كانون نفت نيز شناخته شد و اين رقابت، قدرتهاي بزرگ را تا مرحله تنازع نيز پيش برد .انگلستان با تسلط بر كردستان، چند هدف عمده را دنبال كرد : 1 . تسلط بر حوزه هاي نفتي منطقه 2 . محافظت از ايران در برابر زياده طلبي روسها 3 . ايجاد يك سنگر دفاعي جغرافيايي در برابر رقبا جهت دفاع از هند. فرانسه نيز در كنار انگلستان، سهمي از مواد خام خاورميانه براي خود مي‏خواست و در برابر هزينه ‏ هاي هنگفتي كه بعنوان يكي از متفقين در جتگ اول جهاني پرداخته بود، حقي براي خود قائل مي‏شد . بهرحال، حوزه نفوذي كه در سال 1916 با پيمان سايكس - پيكو ميان دو كشور فرانسه و انگلستان بر روي كاغذ ترسيم شده بود با پايان جنگ، صورت عمل بخود گرفت و كردستان نيز از تقسيم بندي دو قدرت،بي نصيب نماند .روس ها و امريكاييها نيز بعنوان ابرقدرتهاي نوپا بدنبال باز كردن جاي پايي در خاورميانه و استحكام بخشي به مواضع بالقوه اقتصادي خود بودند. بهرحال، تلاش انگليسيها براي تسلط بر حوزه نفتي جنوب كردستان، ابتدا فرانسوي ها را منفعل كرد و سرانجام بعنوان موثرترين راه حل، به تشكيل كشور عراق و انضمام مناطق كردنشين به اين كشور ساختگي ـ بعنوان مهمترين مستعمره خاورميانه‏اي بريتانياي كبير ـ انجاميد .آمريكاييان نيز كه پس از جنگ اول جهاني و انعقاد پيمان سور، اينك متحدي بنام مصطفي كمال آتاتورك را دركنارخود مي‏ديدند،در نوامبر 1922 و درلوزان، تنهاچهار روز پس از شروع كنگره ـ درخواست خود مبني بر لزوم بررسي مسأله نفت موصل و سهم هر يك از قدرتها را طرح نمودند . اتحاد جماهير شوروي سابق نيز كه پس از انقلاب اكتبر 1917 روسيه بدين نام درآمده بود،جمهوري نوپاي كردستان (1946) را قرباني توافق نفتي »قوام« و »‌استالين« نمود .سرانجام »بازي نفت«، به انعقاد پيمان لوزان و تجزيه كردستان انجاميد، تجزيه‏اي كه با تأثير بر ساختار »سازمان اجتماعي« در كردستان، به تشكيل سرزمين چند پاره‏اي انجاميد كه »سيمهاي خاردار«، بزرگترين عطيه آن بود. تجزيه مجدد كردستان در لوزان 1923اين مرحله هولناكترين پروژه در تاريخ ملت كرد و به معني نتيجه نهايي تمامي‏مراحل تاريخي است كه در بررسي »كولونياليسم فرهنگي« مورد بحث قرار گرفته است .تجزيه مجدد كردستان در سال 1923، تأثيري بي همتا بر فرهنگ ملت كرد نهاد، بعبارتي ديگر مركز يا محوري باقي نماند كه فرهنگ ملت كرد را به يكپارچگي رهنمون شود،بلكه فرهنگ كرد را به حاشيه فرهنگ كشورهايي راند كه امپرياليسم،با هدف وصول به مقاصد سياسي، اجتماعي، اقتصادي خود، تأسيس كرده بود .پيش از تجزيه مجدد كردستان، تأثير كولونياليسم تنها از طريق پروسه اداري و پيام آيين بود . اما پس از تجزيه دوم، فشار بر ملت كرد براي تحميل مدنيت بالادست و بيرون راندن كرد از هويت خود مضاعف شد تا انديشه‏اي بنام »‌كرديسم« با هدف احياء مجدد مليت كردي، از احساس و انديشه »كرد« زدوده و پرسش‏هاي هويتي »من كيستم؟«، »هويت من چيست؟« و »شناسنامه ملي من كدام است؟« متأثر از »فلج ذهني گروه مسلط« به فراموشي سپرده شود . اما گروه مسلط پس از تجزيه دوم كردستان چه كرد؟1. جلوگيري از بوجود آمدن »هوشياري ملي كرد« : در اين پروسه، گروه مسلط با هدف قراردادن »زبان كردي«،مانع آموزش سيستماتيك آن در كردستان شد .2. جدا نمودن جامعه كردستان از آداب و رسوم ملي 3. زدودن ميراث تاريخي ملت كرد 4. خلق مالكيت جعلي بر »مدنيت تاريخي كرد«5. تحميل فرهنگ و مدنيت سلطه 6. مشروعيت بخشي آييني به سياستگزاري هاي »ذوب مليت«7. تداوم چپاول اقتصادي كردستان و ادامه سياست »توسعه نيافتگي« منطقه . كولونياليسم فرهنگي در كردستان و پديده‏اي بنام »كمونيسم«درباره كولونياليسم فرهنگي لازم است به يك ايدئولوژي بپردازيم كه به هنگام ظهور خود، »خرد ملي كرد« را تخدير و »توان روحي« ملت كرد را تخريب نمود . اين ايدئولوژي نيزچيزي جز شيوعيت يا كمونيسم نبود . پيامهاي كمونيسم در عصر خود با عقل »ملت بالادست« هماهنگ بود وديدگاه سياسي كمونيسم، ديدگاه از بالا به پايين بود. استراتژي احزاب كمونيست عبارت از تلاش براي القاء تفكر»حيات ملتها دركنار يكديگر« و بوجود آوردن يك سيستم دگرسالار براي »گروه كولونياليست« و »‌گروه استعمار شده« در كنار هم و مبتني بر »برادر بزرگتر« و »برادر كوچكتر« يا »ملت شماره يك« و »ملت شماره دو« و بر اين اساس، »رسمي شدن« زبان »ملت شماره يك« و پيروي از قانون، آداب و رسوم و شريعت ملت شماره يك بود . بر همين اساس، چون »‌ملت كرد« در هيچ يك از كشورهاي گروه مسلط، »ملت شماره يك« نبود، اين »تئوري« بيش از همه » زبان«، »‌فرهنگ« و »‌آداب و رسوم«»‌ملت كرد« را تحت تأثير قرار مي‏داد .تأثير فرهنگ كمونيسم پس از تأسيس احزاب »شيوعي« ايران، عراق، سوريه و تركيه ومحور قرار دادن عقل و فرهنگ »پان فارسيسم«، »پان عربيسم« و » پان تركيسم«، سرانجام به طرح شعار »دموكراسي براي دولت كولونياليست و اتونومي براي ملت كرد « از سوي اين احزاب و به تبع »‌گردن گذاردن« به مشروعيت حاكميت گروه مسلط بركردستان و پيوندخوردن »كردستان«‌به »دولتهاي مسلط« انجاميد . اين شعار كه متضمن قائل شدن »‌مالكيت اعتباري« گروه مسلط بر كردستان بود، در نهايت، »هوشياري ملي« كرد را به قربانگاه »دولتهاي مسلط« فرستاد و قربانيان مناسبي پيشكش »الهه كمونيسم« در خاورميانه و جهان سوم نمود.كولونياليسم فرهنگي ناشي»از شيوعيت«‌در كردستان را مي‏توان در اين موارد خلاصه كرد :1. نگاه به ملت كرد از ديدگاه ملت بالادست 2. تلاش براي همزيستي »ملتها« بهر قيمت 3. ايجاد سيستم دموكراسي براي »ملت كولونياليست« و »ملت استعمار شده« بر اساس تئوري »برادر بزرگ« و »برادر كوچك«4. بوجود آمدن» ملت شماره يك« و»‌ملت شماره دو«5. پذيرش زبان كولونياليست بعنوان زبان»رسمي«6. محور قرار دادن انديشه »پان فارسيسم«، »‌پان عربيسم« و »‌پان تركيسم« در مدل جهان سومي »كمونيسم«7. طرح شعار دموكراسي براي ملت كولونياليست و اتونومي براي ملت استعمار شده 8. به رسميت شناختن مشروعيت دولتهاي مسلط بر كردستان . 
كولونياليسم فرهنگي و جامعه سازي شاهدانه‏اي»جامعه سازي شاهدانه‏اي« از ديگر مصاديق بارز »كولونياليسم فرهنگي« در كردستان است. در اين نوع جامعه سازي، كولونياليست با هدف تخدير جامعه، »مواد مخدر« را دركنار »دخانيات« و »‌مشروبات الكلي« به جامعه عرضه و با هدف »فلج ذهني« اجتماع، انديشه جمعي حاكم بر يك جامعه را باهدف قراردادن پنج ستون اصلي زبان، فرهنگ،آيين، سازمان اجتماعي و تكنولوژي تخريب مي‏كند . جامعه سازي شاهدانه‏اي از مهلك ترين فاكتورهاي مورد استفاده در كولونياليسم فرهنگي در تاريخ ملت كرد بوده است. آمار فزاينده اعتياد به مواد مخدر و دخانيات وگرايش روزافزون به مشروبات الكلي، تمام ستون‏هاي فرهنگ را در جامعه كردستان هدف قرارداده است و مي‏رود تا وظيفه ناتمام ديگر مراحل تاريخي كولونياليسم فرهنگي در كردستان را به صورت كامل به انجام رساند.در ذكر اهميت اين نوع كولونياليسم فرهنگي در جهان، همان بس كه »جنگ ترياك در بريتانيا عليه چين« و »الكليسم روسي« از مؤثرترين عوامل كولونياليسم فرهنگي درتاريخ بوده اند .آمار تأثير مخرب الكليسم بر اتحادجماهير شوروي سابق، نشان مي‏دهد كه اين پديده شوم، سالانه 15 % كل درآمدهاي شوروي و 40 % هزينه هاي بهداشتي اين كشور را بلعيده و رقمي بالغ بر يكصد ميليارد دلار هزينه ايجاد نموده است. اين درحالي است كه اتحاد جماهير شوروي سابق،خود متولي توليد مشروبات الكلي، با درآمد ساليانه‏اي معادل 41 ميليارد دلار بود .1بهرحال، هزينه سنگين ناشي از تهيه مواد مخدر، دخانيات و مشروبات الكلي، تخدير فكري ـ روحي مردم كردستان، هزينه هاي ناشي از تلف شدن ساعات كارمفيد براثر بيهوشي، بي حسي نسبت به شرايط اجتماعي، سياسي، فرهنگي ودرنهايت از دست دادن هوشياري »ملي«، سرمايه ـ هاي مادي و فكري ملت كرد را در يك پروسه زماني تدريجي از ميان برده و ملت كرد را در نهايت مستعد »سياست پذيري هاي ذوب مليت« گروه مسلط مي‏كند . كولونياليسم فرهنگي كردستان در ايران ( 1979 ـ 1900 )2در اوايل سال 1913 »عبد الزراق بدرخان«‌يك جمعيت روشنفكري تأسيس كرد. گام مهمي كه او برداشت، تأسيس نخستين »مدرسه كردي« در شهر خوي بود . اين مدرسه كه در نوامبر 1913 تأسيس شد ويژه آموزش»زبان كردي« بود. در سال 1929 رضاشاه پس از آنكه توانسته بود در سال 1924 نهضت فراگير »سمكو« را سركوب كند، بتدريج، سياست گذاري هاي خود براي نابودي »سيماي ملي كرد« را آغاز و تلاش نمود با از ميان بردن »ستون هاي فرهنگي كردستان«، عوامل مؤثر بر ظهور »كرديسم« را متزلزل و»رنسانس كرد« را عقيم گذارد. مهمترين اقدامات رضاشاه عبارت بودند از :1. ممنوعيت پوشش كردي و اجبار در پوشش فرنگي 2. ممنوعيت زبان كردي در محاورات رسمي 3. تلاش براي از ميان بردن آداب و رسوم اجتماعي ملت كرد 4. تغيير نام شهرها و روستاها از كردي به فارسي 5. ممنوعيت نامگذاري كودكان به زبان كردي و لزوم استفاده از نامهاي قرآني و فارسي6.ممانعت از گسترش سوادآموزي در كردستان .دكتر كمال مظهر مي‏گويد : »درحريم كردستان، از نقده تا بوكان، براي جمعيتي بالغ بر يك ميليون نفر، تنها يك مدرسه متوسطه وجود داشت .«دهه 30 ميلادي تا دهه 40، سالهاي تلاش ملت كرد براي بقاء و كوشش رضاخان براي »ذوب مليت« كردبود . سالهاي 1943 تا 1946، كه مقارن جنگ دوم جهاني و پس از آن، استقرار جمهوري كردستان در مهاباد بود، فرصتي براي ملت كرد پديد آمد تا كوتاه زماني، خود را از سياست گذاري‏هاي »پان فارسيسم« رها و آموزش و پرورش كردي را در منطقه، مجدداَ سامان دهد .سقوط جمهوري كردستان، تداوم شوونيسم فارسي محمد رضا پهلوي و پافشاري او بر اين نكته كه »جداي از نژاد فارس در ايران، هيچ گروه نژادي، قومي و مذهبي در ايران، حق ديگري جز گردن ‏ گذاردن به ملت بالادست ندارد .« ملت كرد را بار ديگر قرباني سياست »ذوب مليت« حكومت ايران كرد.در سالهاي دهه 60 ميلادي، رقم بيسوادي كردها درايران، معادل 90 % جمعيت كردستان بود كه اين رقم، بسيار فراتر از متوسط آمار بيسوادان در تمام ايران بود .سياست ديگر رژيم پهلوي براي »ذوب آرام مليت كرد«،طرح تئوري »نزديكي نژاد فارس و كرد به يكديگر بود كه دو هدف عمده را دنبال مي‏نمود : 1.تضعيف»هويت ملي كرد«2. تقويت انديشه: »فرهنگ ملي كرد«، بخشي از »فرهنگ فارس« است .عملي شدن اين دو هدف، سبب مي‏شد مقامات فرهنگي رژيم پهلوي، فولكلور،افسانه واسطوره هاي ملت كردرابعنوان بخشي از سامان فرهنگي خود ثبت و»ميراث ملي و آثار باستاني« ملت كرد را به سهولت غارت كنند.در نيمه دوم دهه 60 ميلادي، رژيم پهلوي متأثر از نهضت ملي كردها در جنوب كردستان ( شمال عراق ) و هراس از نفوذ اين جريان به كردستان، اصلاحات خود را آغاز و با بها دادن به شبه فئودالها بعنوان طبقه مسلط در كردستان، از هواداري اين طبقه برخوردار گشت . همچنين با صرف هزينه‏اي معادل 7 ميليون دلار، نخستين ايستگاه راديويي بزبان كردي را تأسيس كرد، ايستگاهي كه هدف نهايي آن، درهم ريختن بافت اصيل زبان كردي و انتشار روح ناسيوناليسم فارسي به زبان كردي بود.اين مركز راديويي تلاش مي‏كرد با »اهميت بخشيدن به رمانتيسيسم«، مانع از ارتقاء عمودي فرهنگ كردي بسوي »انديشه مندي« شود . در دوران فرمانروايي حكومت ايران، شعار »هم تاريخ بودن«، »هم نژاد بودن« و »همزيستي كرد و فارس«،هيچ گونه اثر عملي نداشت وملت كرد دربدترين دوران»مقاومت در برابر ذوب« قرارگرفت .حكومت ايران تا سال 1979 تلاش بسيار نمود فرهنگ كرد را در خود ذوب كند و در اين راستا از هيچ تلاشي براي » نابودي زبان و تاريخ ملت كرد« فروگذار ننمود اما سرانجام، قيام خلق هاي ايران در سال 1979 ملت كرد را در اين بخش از كردستان، وارد مرحله نويني از تاريخ خود نمود .* * *در اين نوشتار ابتدا به تعريف كولونياليسم پرداختيم، سپس تعاريفي از فرهنگ ارائه نموديم و بر اين اساس، پنج ستون زبان، آيين، هنر، سازمان اجتماعي و تكنولوژي براي فرهنگ قائل شديم . درادامه به تعريف »كولونياليسم فرهنگي« مبادرت نموده و مراحل تاريخي آن را در كردستان به بررسي گذارديم . اگرچه تعريف كلاسيك »كولونياليسم فرهنگي« عبارت است از »فلج ذهني گروه تحت سلطه بوسيله ابزار آموزش و پرورش توسط گروه مسلط با هدف ذوب«،اما اين تعريف را مي‏توان به ابزارهاي ديگرگروه مسلط كه پنج ستون فرهنگ را هدف قرار مي‏دهند، تعميم داد، چراكه هدف قرار گرفتن به نيت نابودي آن و بكارگيري انواع ابزارها براي دستيابي به مقصود نيز از مصاديق »كولونياليسم فرهنگي« است .  ـ در مرحله سقوط تاريخي دولت ماد، سازمان اجتماعي بر اثر تبديل شدن كردستان به منطقه برخورد نظامي، دستخوش دگرگوني و حتي تخريب مي‏شود .در تعريف سازمان اجتماعي مي‏توان گفت : سازمان اجتماعي يك جامعه شامل قانون، خانواده، مالكيت، دولت وتبلور عيني روح كلي يا ذهن همان جامعه در مسير تكامل تاريخ است .حقوق فردي، قرارداد اجتماعي و حقوقي كه بنام »طبيعي« شناخته مي‏شوند، در اين تعريف جاي گيرند .ـ در پروسه فتح اسلام، همزمان، زبان،آيين، هنر، سازمان اجتماعي و تكنولوژي دچاردگرگوني مي‏شوند . ـ در مرحله انتقال قدرت اسلام از خلافت عباسيان به عثماني و در ادامه، تأسيس امپراتوري صفوي و تجزيه كردستان، آيين، سازمان اجتماعي و تكنولوژي هدف قرار مي‏گيرند .ـ در كولونياليسم فرهنگي تاريخ جديد، دين بنيادگرا و دين نوگرا دستخوش تفرق شده اختلاف ديدگاه آييني، بهترين فرصتها را براي هماهنگ شدن با تاريخ جهان در پروسه «دولت ملت سازي» از بين مي‏برد.ـ درمرحله نفوذ دولتهاي بزرگ به كردستان، اينبار ستون تكنولوژي با هدف وابستگي آن، سيمايي از استعمار كلاسيك را دركردستان ترسيم مي‏كند كه درنهايت به تجزيه كردستان مي‏انجامد. ـ در كولونياليسم فرهنگي كردستان و تجزيه »لوزان« نيز اينبار پنج ستون اساسي فرهنگ يعني زبان،‌آيين، هنر، سازمان اجتماعي و تكنولوژي، با پشتوانه قانون به صورتملك طلق گروه مسلط در مي‏آيند و بدينترتيب »فرهنگ ملي كرد« سرانجام با رسميت يك قرارداد بين المللي، از مركز فرهنگ سازي به حاشيه فرهنگ سوزي رانده مي‏شود .ـ ورود ايدئولوژي هاي گوناگون به كردستان نيز با شعارهاي »هنجاري«، »‌ارزش گرايانه«، و فاقد »بنيانهاي اثباتي«، ‌ستونهاي فرهنگ را در قالب »بايدانگاري« ها متزلزل مي‏سازند. ـ و سرانجام، »‌جامعه سازي شاهدانه‏اي« كه مؤثرترين »‌اسلحه بيصدا« است، ملت كرد را در بازي »‌مرگ و زندگي« بسوي »مرگ آرام« سوق مي‏دهد .كولونياليسم فرهنگي در كردستان امروز، »‌استقلال رأي«‌، »‌اعتماد به نفس«، »اتكا به تحول فرهنگي چندهزار ساله«‌و مهمتر از همه »اعتقاد به خود« را در وجود اعضاي ملت كرداز ميان برده و به از كف رفتن هويت، پويايي، تحول و بالندگي انجاميده است.امروزملت كرد دربرابرفرهنگ ديگر، به صورت خاضعانه با شيفتگي و سلب هويت فرهنگي برخورد و همه عناصرفرهنگي خود را به پاي هويت فرهنگي ديگر قرباني و به سرعت عناصر بيگانه را پذيرفته است. حوزه هاي ادراك، شناخت، ارزشي، گرايشي، قابليت ها و باورها كه از يك فرد كرد، شخصيت ويژه و منحصربفردي خلق مي‏نمود، دچار دگرگوني شده و فرزندان ملت كرد تا حد »موجوديت هاي ژلاتيني«، هويت از دست داده اند و ...براستي چگونه مي‏توان به يك اقليم فرهنگي و اجتماعي واحد بازگشت؟  بهزاد خوشحالي



1. سي وسه گلوله، اسماعيل بيشكچي، ترجمه بهزاد خوشحالي، پيشگفتار

1. Descriptive2. تعريف ها و مفهوم فرهنگ، داريوش آشوري، ص 51
1. تعريف ها و مفهوم فرهنگ، داريوش آشوري، ص 50
2. historical .
3 . همان، ص 53
4. همان، ص 54.
1. normative .
2. تعريف ها و مفهوم فرهنگ، داريوش آشوري، ص 55
3. همان، ص 57
4.psychologic
5 . همان، ص 62
1 .structural
2.همان، ص 64
3. Structural
4 .همان، ص 67.
5. همان، ص 68
1.همان، ص 131
1. تاريخ تمدن، ويل دورانت، جلد اول، ص 405
2. همان، ص 406
1. همان ص 406
2. همان، ص 412
1. همان ص 433
1. تاريخ جامع اديان، جان بي ناس، ترجمه علي اصغر حكمت، ص 704
2 . ره‏وشي ئاييني و نه‏ته‏وه‏يي كوردستان، ره‏شاد ميران، ص44
1. ميژووي ويژه‏ي كورد، صديق بوره‏كه‏يي، جلد اول،صص 399-398
2. كورداني سه‏رگه‏ردان و برا موسلمانه‏كانيان. ص 19
1. كورداني سهرگهردان و برا موسلمانهكانيان، جمال نبز، ص 25
1. كوردستان و ئيستراتژي ده‏وله‏تان، حسين مدني، جلداول،صص80 ـ 79
1. ايران و جهان از مغول تا قاجاريه، دكتر ابوالحسين نوري، ص 142
1 . تاريخ مشاهير كرد، جلد اول، تأ ليف بابامردوخ روحاني،صص 32 ـ 31
2 . ميژووي ويژه‏ي كورد، جلد اول، صديق بوركه‏يي، صص 399ـ398
1 . تاريخ عثماني، جلد 2، اوزدمير پروفسور اسماعيل حقي اوزون چاوش‏لي، ترجمهدكتر ايرج نوبخت، ص 613
1 . كوردستان و كيشه‏ي سنووري عوثماني ـ فارسي، نجاتي عبدالله، صص 79و78

1. قيام 1880 كردستان در اسنادمحرمانه بريتانيا، جمال ميرزا عزيز، ترجمه بهزادخوشحالي، ص 45

1. كردستان و كرد در اسناد محرمانه بريتانيا، و. همدي، ترجمه بهزاد خوشحالي
1. كردها . تركها، عربها، سي.جي.ادموندز، ترجمه ابراهيم يونسي، ص822. همان، ص83
1. »ئه‏ي رقيب» كه بعنوان »سرود ملي» ملت كرد شناخته شده است شعري از »‌دلدار» شاعر ميهن پرست كرد در عصر حاكميت انگلستان بر سرزمين كردستان است . جهت كسب اطلاعات بيشتر ر.ك به‏ئاگايي زمان، زماني ئاگايي، عبدالمطلب عبدالله،صص 75 ـ 68، سليمانيه، 1999
1. كوردستان له نيوململانينيو ده‏وله‏تي و ناو چه‏ييدا، كامران منتك، 2000، صص 338 - 335
1.كردستان و كرد، علل ايجاد بحران، م . س . لازاريف، ترجمه بهزاد خوشحالي، ص 20
2 .كوردستان له نيو ململاني...، ص164 .
3 . همان،ص 164
 1 . ريشه‏هاي دگرگوني در اتحاد جماهير شوروي سابق، محمد اميدوارنيا، ص115
2. كاريگه‏ري كولتووري ئه‏وان له سه‏ر كورد، عه‏تا قه‏ره‏داغي، صص228-213