چاپ
اخبار
بازدید: 1356

شواهد هر چند اندك تاريخي نشان ميدهد كه دولت مردان حاكم در ايران از زمان صفويه تا كنون بيش از آنكه مردم و خواسته هاي آنان را در نظر داشته باشند به فكر منافع میلیاردی خود و مافیای اطراف خود وقوم وقبيله خويش  بوده اند و بيش از آنكه در راستاي توسعه سياسي اجتماعی و اقتصادی و لفمه ای نان در سفره مردم ستم دیده قدم بر داشته باشند در راستاي تمركز قدرت، تبعيض و بي عدالتي حركت كرده اند(در همین زمانی که این متن نگارش میشود فقر و فلاکت که مهمترینش بیکاری و گرانی کمر شکن است سبب نابودی تدریجی تارو پود اجتماعی مناطق لر نشین است) .بعنوان نمونه بروید ناریخ را بدقت مطالعه کنید که چگونه، حاكمان صفويه با تعيين مذهب تشيع به عنوان مذهب رسمي كشور ، عده زيادي از ايرانيان از قوميت هاي مختلف را به جرم سني بودند كشتند.

حاكمان قاجار گرچه مقدمتا به شاخص هاي توسعه لبيك گفتند ولي بعد ها خودشان زمينه مرگ توسعه را با مرگ امير كبير و عباس ميرزا فراهم كردند. 
حكومت پهلوي با برداشتي غلط ونفي قوميت ها وجوامع عشايري سعي در ايجادتحول اجتماعي ورنسانسي اقتصادي و سياسي در ايران داشتند درحالي كه امتناع از به رسميت شناختن هويت وفرهنگ يك قوم خود يكي از اشكال سركوب و ظلم وستم تلقي مي شود . ‎
در يك تقسيم بندي كلان، سكنة ايران هميشه به سه جامعه شهري، روستايي و عشايري تقسيم مي‌شوند. جوامع سه‌گانه مذكور، هركدام داراي شيوة زندگي و آداب و رسوم و ويژگي‌هاي مخصوص به خود مي‌باشند. جامعه عشايري، داراي سابقه طولاني در تاريخ و فرهنگ ای
ران است، تا جايي كه مي‌تو xان مدعي شد كه اكثر حكومتهاي ايران يا خود ريشه و منشاء عشايري داشته‌اند و يا به كمك عشاير بر سر كار آمده و حكومت خود را تداوم بخشيده‌اند و يا مدعي و رقيب آن بوده‌اند. 

جمهوری مافیای اسلامی حاکم کنونی نیز که امتداد سیستم فرهنگی شاه بود و فقط عمامه با تاج تعویض شده بود همان روش را بخاطر اینکه بدنبال سود خود از چاهای نفت بود و فقر و فلاکت مردم ساکن در آن سرزمین برایش به هیچ وجه ارزشی نداشته و ندارد . نمونه آن همین چند روز پیش به گلوله بستن مردم خرم شهر به خاطر آب و آن هم آبی که به لوله های بزرگ توسط مافیای اقتصادی ایران درحال فروش به کشورهای حاشیه آن طرف مرز است که پولش از همانجا در تنور جنگ های بی ثمرش در سوریه و لبنان و سایر مناطق دیگر که هیچ ربطی به مردم ستم دیده ندارد خرج میشود . 
لذا با این مقدمه به عنوان یک حقوق دان ساکن خارج از کشور باید بگویم ؛ تنها حكومتي كه طي هزاره‌هاي اخير، نه تنها منشاء عشايري نداشت، بلكه به شدت در جهت ضديت با آن حركت مي كرد، حكومت ‎ پهلوي و در امتداد آن حکومت شیخ بود. پژوهشگران علتهاي متعددي براي اين امر برشمرده‌اند.. از جمله اينكه انگليسي‌ها، با گماردن فردي غير عشايري به عنوان شاه ايران، پيش‌بيني روزي را كرده بودند كه وقتي او را از اسب قدرت به زير كشيدند، وابستگي قومي و عشيره‌اي در كشور موجب درد سر نشود.
حكومت پهلوي، تمام ايلات ايران را هم به دلايل سياسي و هم به خاطر آن تصوري كه قدرت مسلط از فرهنگ غربي و مفهوم «پيشرفت» داشت، مجبور به اسكان در ييلاق يا قشلاق كرد و ارتش را براي اجراي اين طرح و ممانعت از كوچ عشاير، در ايل راهها مستقر نمود. 
هر چند، طرح اسكان اجباري عشاير در شهريور 1320 شكست خورد و در اين تاريخ همه ايلات ايران، كوچ بزرگ و جمعي خود را از سرگرفتند و اكثر مرتعها و مراكز تجمع انساني كه طي سالها اسكان اجباري در سرزمينهاي ايلي ساخته بودند، متروك و به فراموشي سپرده شدند. 
با روي كار‌آمدن رضاخان، عشاير به عنوان رقيب پرقدرت و در عين حال مزاحم قدرتهاي خارجي به ويژه انگليسي‌ها كه براي غارت نفت ايران به امنيت نياز داشتند، هدف بي‌رحمانه‌ترين و ناجوانمردانه‎ترين كشتارها و توطئه‌ها قرار گرفتند. رضاخان دو سياست «تخته قاپو» و «خلع سلاح» را عليه عشاير كشور انتخاب و همزمان اجرا كرد. وي قسي‌القلب‌ترين افسران ارتش خود را براي اجراي اين دو سياست انتخاب نمود. 
داستان رفتارهاي غيرانساني و كشتارهاي وحشيانه ارتش رضاخاني در برخورد با عشاير، بويژه عشاير غيور لر بسيار تلخ و دردآور است . عمليات مربوط به خلع سلاح لرها در سال 1302 شمسي شروع شد و به‎رغم موفقيتهاي متعدد ارتش، در سال 1303 شمسي مذاكرات مربوط به رؤساي قبايل كه به نظر مي‌رسيد حاضر به تن در دادن به شرايط جديد باشند، به خوبي جريان داشت. تعداد مشخصي اسلحه تحويل شد و استقرار قدرت ارتش به نحو مساعدي پيش مي‌رفت . 
مع‌ذلك امير احمدي كه فرماندهي لشكر غرب و از جمله جبهه لرستان را برعهده داشت، دستور قتل تعدادي از سران لر را كه خودشان را به عنوان گروگان تسليم وي كرده بودند، صادر كرد. امير احمدي قول داده بود كه آنان را عفو كند و لذا پشت يك قرآن را مهر كرده بود. اين قتلهاي خيانت‌آميز فوراً آتش جنگ ديگري را برافروخت. لرها حمله شديدي را عليه يك پادگان در خرم‌آباد تدارك ديدند كه منجر به شكست و تلفات شديد و محاصره پادگان خرم‌آباد شد. اقدام ناجوانمردانه اميراحمدي خسارات مالي و جاني بسيار زيادي وارد كرد. شورش جديد در لرستان بدون شك، به علت خشم و انزجاري بود كه در اثر اعدام روساي قبايل به مردم آنجا دست داد.
در واقع لرها خودشان طي نامه‌اي به مجلس اعلام كردند كه آنان ايرانياني وفادار هستند، ولي براثر اقدامات فرماندهي لشكر غرب مجبور به جنگ شده‌اند. اين عقيده به نحو گسترده‌اي حتي در درون خود ارتش نيز رواج داشت كه امير احمدي شخصاً و مستقيماً مسئول اين شورش است . ‎ در يك تحليل ساده گفته اند: انگيزه امير احمدي در ارتكاب اين قتلها صرفاً حرص و آزمندي شخص وي بوده است. [ زيرا] سران لرها، افرادي متمول بودند و وي اميدوار بود كه به بخشي از ثروت آنان دست يابد، كاري كه با رؤساي قبايل ديگر نيز كرده بود. وي در واقع افسري قسي‌القلب، بيرحم و بي‌صفت بود و به همين دليل به قصاب لرستان مشهور شد.
اما اگر اين حركات بر روي انگيزه‌هاي شخصي استوار بود چرا ديگر افسران نيز دست به چنين كارهايي زده‌اند؟ براي مثال سرگرد رضاقلي خان فرمانده نظامي دزفول، ابراز عقيده كرد كه سران لر و عرب بايد به هر طريق ممكن كه اقتضا كند، حتي با زدن خنجر از پشت هم كه باشد، دستگير و اعدام شوند و امور خوزستان و لرستان بايد بر پايه سركوب تمام رهبران قبايل و نابودي همه مقامات محلي نظم و نسق يابد. هر چند لرها در سال 1304 شروع به تسليم سلاحهاي خود كردند و تعداد زيادتري از افراد هم با در دست داشتن امان‌نامه براي بحث درخصوص آيندة خود به مقر نيروهاي ارتشي مي‌آمدند اما بار ديگر در مهر ماه 1304 فرمانده نظامي مرتكب عملي رياكارانه نظير نيرنگ اميراحمدي شد و عده‌اي از سران قبايل لر را كه تعدادشان كمتر از 20 نفر نبود و در واقع تقريباً همة آنها از سران قبايل مهم به شمار مي‌آمدند و امان‌نامه داشتند، در خرم‌آباد دستگير و اعدام كرد. فرمانده مزبور علت اين اقدام خود را ‌چنين توجيه مي‌كرد كه افراد قبايل بدون داشتن رهبري، قادر به جمع شدن به دور يكديگر و ايجاد يك نهضت مخالف عليه دولت نيستند.
اين توجيه به روشني نشان مي‌دهد كه اتخاذ روشهاي مزبور را نبايد صرفاً ناشي از بي‌رحمي فرماندهاني دانست كه خودسرانه عمل مي‌كردند بلكه ثمره‌ي ديدگاههايي بود كه در ميان نظاميان ارشد بسيار رايج بود و موافقت رسمي بالاترين سطوح ارتش و حكومت را هم داشت. طبيعتاً قتل رؤساي قبايل، خصومتهاي ديرينه لرها را تجديد كرد و در ظرف يك ماه، منطقه جنوب لرستان دوباره صحنه ناآرامي شد.
آن لمبتون، سياست رضاشاه را در قبال ايلات و عشاير كوچ‌نشين و اسكان آنها چنين بيان مي‌كند: از كوچ و مهاجرت سالانه ايلات در فصل زمستان به چراگاههاي تابستاني جلوگيري به عمل آمد. براي اسكان ايلات هميشه مكانها و مناطق مناسب انتخاب نمي‌شد، بهداشت و آموزش آنها تأمين نمي‌شد و تسهيلات كافي از طريق آموزش كشاورزي و تهيه ابزار و آلات كشاورزي در اختيار ايلات قرار نمي‌گرفت. 
وي معتقد است: سياست ايل‌زدايي رضاشاه كه اصلاً خوب درك نشد و به نحو نامطلوبي به اجرا درآمد، منجر به وارد آمدن زيانهاي سنگين به احشام و چوپانان و در نتيجه تقليل تعداد آنها و فقر ايلات شد. هر چند در اين مدت، قتل و غارتها، ضربات سهمگيني بر پيكر عشاير فرود‌ آورد و فشار طاقت‌فرسايي را بر آنان وارد ساخت، اما چون كوچ و اسلحه در زندگي عشاير منطق اجتماعي و اقتصادي نيرومندي داشت، اين طرح با مقاومت روبرو شد و علي رغم تحمل ‎ سختيهاي فراوان، عشاير همچنان به زندگي خود ادامه دادند. تا جايي كه در اولين فرصت اتاقها و خانه‌هايي را كه دولت براي آنها ساخته بود، ويران كردند و به زير سياه چادرها رفته و سلاحها را از دل خاك در آورده و روغن كاري كردند و با خصم به نبرد جانانه‌اي پرداختند.

ارسالی یاران جنبش رهایی بخش لر بالاخص یاران خارج از کشورمان

جهت درج در سایت جنبش رهایی بخش لر www.lorabad.com