چاپ
اخبار
بازدید: 394
سهراب اسدیان فیلی در سال ١٣۰۸ در روستاى گرزكل از توابع خرم آباد بدنيا آمد. سال‌ها پیش ۱۳ تن از بستگان نسبی او که از سران ایل بیرانوند بودند در دوره رضاخان و به فرمان سپهبد امیر احمدی اعدام شده بودند. سهراب در سن ٢١ سالگى با دختر عمویش ماه منير ازدواج کرد. حاصل این ازدواج ۱۱ فرزند، شش پسر و پنج دختر بود.
سهراب خان مردى خوش قلب، برد بار، بی کینه و با پشت کار فراوان بود. مردم عشایر به او احترام می‌گذاشتند ،‌ وبرای حل اختلافات به او مراجعه میکردند و او نیز در نهایت بی‌طرفی و عدالت در حل مشکلاتشان به آنان یاری می‌رساند.
پدر رنج هاى زيادى را در زمان شاه و در حكومت اسلامى تحمل کرد. پسرش سيامك در سال ۱۳۵۳ هنگامی که ۱۷ سال بیشتر نداشت به همراه دكتر هوشنگ اعظمى ومحمود خرم آبادى برای فعالیت های سیاسی و مبارزه برعلیه شاه مخفی شد. رژيم شاه بخاطر ترس و وحشتى كه از مبارزین داشت تعداد زيادى از اعضاى خانوده را دستگير كرد و همزمان مردم منطقه را تحت فشارهای روحی و روانی بسیار زيادى قرار داد. پدر را بارها به ساواك بردند و با زدن دست بند قپانی او را به شدیدترین شکلی شکنجه کردند. از او می‌خواستند تا اگر خبری از سيامك يا آن دو نفر دیگر دارد به آنها بگوید. از آنجا که ساواک از سيامك هيچ نشانى نداشت می‌خواست به هر قیمتی شده ردی از او بدست بیاورد. به همین خاطر از پدر می‌خواستند که عکسی از او را به آنها بدهد. ولى نه پدر و نه مادر هرگز تن به اين خواست آنها ندادند و تنها عکسی را که از او وجود داشت در جایی پنهان نگه داشتند. این موضوع باعث عصبانیت ساواک و افرایش فشارها بود. پدر آن دوران را با همه سختی ها و مرارت‌ها پشت سر گذشت.
بلاخره پس از تحمل رنج های فراوان و با قیام مردمی سال ۵۷ و سقوط رژیم سلطنتی شاه، اعضای زندانی خانواده، آزاد و سیامک نیز پس از سالها مبارزه و زندگی مخفی به خانه بازگشت و شور و شوق فراوانی با خود به میان اعضای خانواده آورد.
ولی این شادی خیلی کوتاه و مانند رویایی شیرین بود. در فاصله کوتاهی رژیم حاکم که با قیام مردمی سر کار آمده بود همه چیز را به فراموشی سپرد. سیامک‌ در خزان سال ۱۳۶۰ در یک درگیری با مزدوران جمهوری اسلامی در آمل به شهادت رسید. این موضوع ضربه شدیدی بر پدر وارد کرد. ولی او سر خم نکرد. تا اینکه ضربه سنگین تری در مراسم چهلم سیامک بر خانواده ‌وارد شد. رژیم بامحاصره مراسم چهلم بیش از صدنفر را دستگیر کرد ،در میان دستگیر شدگان علاوه بر چهار فرزند، سه برادر او (توکل ،شکرالله و نور الله ) نیز حضور داشتند. در حالیکه رعب و وحشت بر خانواده سایه افکنده بود، توکل برادر ارشد او که رابطه بسیار نزدیکی هم با او داشت و همواره طرف مشورت او بود، بیرحمانه و بدون‌ محاکمه پس از شدید ترین شکنجه ها، به اتش کشیده شد و به شهادت رسید. این ضربه‌ی هولناک پس از مرگ سیامک بود. پدر و خانواده هنوز در شوک ازدست دادن توکل بود ند که برادر کوچکتر (نورالله) توسط رژیم اعدام شد و سومین شوک سنگین بر پدر ‌وخانواده وارد شد. این اعدام‌ها جدای از اعدام سایر اقوام و ‌‌دوستانی بود که در مراسم چهلم دستگیر شده و فقدانشان به سهم خود مصیبت‌بار و فراموش نشدنی بود.
با تمام این فشارها که بر پدر وارد شده بود، هرلحظه خبرهایی مبنی بر اعدام فرزند دوم او نیزبه گوش می‌رسید. ولی تلاش مضاعف پدر از جمله ملاقات با منتظری در تعدیل حکم اعدام او موثر بود. سال ۱۳۶۲ ضربه دیگری به پدر بود. در این سال عروس نازنین اش فدایی خلق زهرا بهکیش ( اشرف) طی یک درگیری و پس از خوردن سیانور به دست پاسداران جنایتکار اسلامی در زیر شکنجه به شهادت ‌رسید.
سالهای تلخ دهه شصت با تمام سختی و مشقت هایش به پایان رسید. اما پدر با وجودی که مردی خیلی قوی بود، دچار مشکلات روحی زیادی شد واز همان سالها به خاطر فشارهای عصبی مجبور به استفاده از داروهای آرامبخش شد وچند بار نیز در بیمارستان تحت شوک الکتریکی قرار گرفت. در حالیکه فشارهای دهه شصت قابل توصیف نبود، ولی با ازدواج سایر فرزندان و به دنیا آمدن نوه ها آرامشی نسبی با خانواده برمیگشت که خزانی دیگر این بار در آستانه نوروز ۷۹ گریبان خانواده راگرفت و این بار افسانه (دختر چهارم پدر) به همرا ه همسرش رضا نصیری که عضوی استوار وتکیه گاهی مطمئن برای خانواده شده بود همراه دو فرزندشان (سحر و سپیده)، در یک تصادف هولناک در جاده چمن جیر لرستان جان باختند. از صحنه پاک شدن یک خانواده بطور کامل ضربه ای جبران ناپذیر برای پدر بود، ضربه ای جبران ناپذیر نه تنها برای او که برای تمامی اعضای خانواده و خویشان. پدر هنوز این غم بزرگ را باور نداشت که خزانی دیگر این بار در تابستان ۸۷ داماد متین و باوقار پدر (فرامرز همایونی) را از ایشان گرفت . گویا قرا نبود آرامش در خانه پدر لانه گزیند. سهراب خان پس از تحمل فقدان های بسیار و ماجراهای تلخ پی در پی* دچار افسردگی مزمن شد و پس از رنج های فراوان در تاریخ ۸ فروردین ۱۴۰۲ دیده بر جهان فروبست.
کشف گور نوری گوشه ای از رنج پدر
"سهراب خان" بعد از گرفتن لباس‌ها و وصیت‌نامه‌ی "نوری" تنها یک آرزو داشت: پیدا کردن جسد "نوری" و دفن آن کنار قبر "سیامک". این وصیت "نوری" قبل از اعدام بود. او می‌گوید:
به زندان اوین رفتم و ماموران، شماره‌ی قبری به من دادند. شبانه با یکی از بستگان به خاوران رفتم و گور را بعد از تلاش های زیاد و برداشتن بلوک سیمانی باز کردم. جسد یک زن بود با موهای بور و بلند که مدت زیادی از زمان مرگش نگذشته بود. فبر را پوشاندم. دوباره به زندان اوین رفتم. به ماموران گفتم شماره ای را که به من داده‌‌اید، شماره‌ی قبر کس دیگری است. مامور می‌گوید تو این را از کجا فهمیدی. می‌گوید: وقتی به آنجا رسیدم چند نفر را دیدم که بر سر قبر نشسته اند. از آنها سوال کردم و آنها هم به من گفتند که این گور دختر آنهاست و تیرباران شده است. من هم روی حرف خود اصرار کردم و به آنها گفتم که این گور برادر من است و شماره اش را از مامورین اوین گرفته‌ام، تا اینکه کار به مشاجره کشیده شد. ماموران اصرار زیادی می‌کنند تا سهراب خان نام آن خانواده را بگوید ولی او اظهار بی‌اطلاعی می‌کند.
پس از گفتگوها و اصرار و سماجت بسیار (با آن کلام نافذ آشنا) از ماموران می خواهد که تنها آرزویش را که یافتن قبر برادر است برآورده کنند و اینکه این خواستی بزرگ برای پیرمردی چون او نیست. ماموری او را می‌خواهد و از او می پرسد: سیامک چه کس توست، می گوید: پسرم. مامور یک شماره دیگر به او می‌دهد: ردیف ۶۳، قبر شماره‌ی ۳ (آن زمان هنوز شماره‌ی ردیف ها را با رنگ روغن بر دیوارهای خاوران می‌نوشتند). او دوباره شبانه به قبرستان می‌رود. میگوید احساس غریبی داشتم. شبانه، دزدانه به جستجوی گور برادر به قبرستان رفتن احساس غریب و ترسناکی را در آدم بوجود می‌آورد. زانوهایم سست شده بود، مثل یک پر سبک شده بودم، از چاله چوله ها و از میان بلوک‌های سیمانی می‌گذشتم. گاه احساس شوقی خفیف در من بوجود می‌آمد که به سرعت به اندوهی عمیق و تلخ تبدیل می‌شد. با خود می‌گفتم تو در اینجا به دنبال چه هستی! همه خاطرات نوری از ذهنم می‌گذشت. کم تر از نیم متر زمین را کنده بودیم که به تله رسیدیم، تله را برداشتم، لباس‌های نوری را دیدم، سر جنازه را برای اطمینان گرفتم و با چراغ قوه دندان نوری را تشخیص دادم (اشک می‌ریزد). یک سنگ به علامت نشانه در داخل قبر کنار جنازه می‌گذارد و قبر را دوباره می‌پوشاند. احساس این که نوری را دوباره یافته، احساس اینکه جسم مرده‌ی او را، مرگ او را لمس کرده بود دیگر هرگز راحتش نگذاشت و او را به تدریج از پای درآورد.
نوری در مراسم چهلم سیامک همراه با صد و اندی مبارز دیگر دستگیر و در همان سال اعدام شد. او به گفته بسیاری مهربان ترین فرد خانواده بود. تمام زندگی اش وقف دیگران بود. از اعضای سازمان رزمندگان بود که علیرغم اصرار رفقای سازمانی اش در مراسم چهلم سیامک شرکت کرد و پس از دستگیری و شکنجه های بسیار در همان سال ۶۰ به همراه محمد طاهری و بیش از ۲۰ نفر دیگر اعدام شد.
این نوشته  توسط علی اصغر بهداد قلمی گردیده است .
این نگارش ، با یاری همسر عزیزم نسرین اسدیان و خواهر گرامی او شهین اسدیان نوشته شده، خلاصه ایست از آنچه در کتاب در دست انتشار جعفر بهکیش عزیز آمده است. با پوزش از خواننده عزیز بخاطر خطاهای احتمالی نگارشی که با شتاب در نیمه شب خلاصه شده است.
پدر اسدیان، پدر رفیق دلاور سیامک اسدیان درگذشت!
ما وارثان دردهای بی‌شماریم
ما گریه‌های چشم‌های انتظاریم!
سهراب اسدیان پدر زنده یاد سیامک اسدیان در سن نود و سه سالگی درگذشت.
پدر اسدیان که در سال ۱۳۰۸ در لرستان (روستای گُرزکُل از توابع شهر خرم آباد) به دنیا آمده بود شخصیتی بسیار محکم داشت؛ مهربان بود و دل‌سوز. مورد اعتماد بود و از احترام و جایگاه خاصی در میان مردم برخوردار بود.
پدر اسدیان در دوران دیکتاتوری پهلوی (پدر و پسر) رنج‌ها و ناملایمتی‌های بسیاری را از سر گذرانده و عزیزان بسیاری را از او و خانواده گرفته بودند؛ بارها به ساواک برده شده بود و تحت فشار روحی و روانی و شکنجه قرار گرفت تا اطلاعاتی از فرزند برومندش سیامک که در سن هفده سالگی به همراه دکتر هوشنگ اعظمی برای مبارزه با دیکتاتوری شاه مخفی شده بودند را به آنها بگوید اما این پدر شجاع و استوار حاضر نشد حتی کوچک‌ترین اطلاعاتی را به مزدوران ساواک بدهد‌.
خبر شهادت رفیق اسکندر پشت پدر را خم کرد و غم و اندوه فراوانی را، نه تنها به خانواده که در میان خلق قهرمان لر به وجود آورد. توده‌های زحمت‌کش خلق لر که رفیق مبارز خود و یار و همراه دیگر قهرمان اسطوره‌ای خود یعنی رفیق هوشنگ اعظمی که او نیز در درگیری با مزدوران ساواک در دهه‌ی پنجاه به شهادت رسیده بود را از دست داده بودند. آنها برای رفیق اسکندر و هم‌چنین رفیق هوشنگ دوباره به سوگ نشستند و در میان مویه‌های‌شان می‌خواندند:
موشِن کُوشیایَه دو شیر جنگی
یَکُو «سیا»ئَه، یکی «اعظمی»
(خبر آورده‌اند که دو شیر جنگی کشته شده‌اند
یکی از آنها سیا (سیامک) است و دیگری اعظمی)
پدر اسدیان متاسفانه زنده نماند تا با سرنگونی انقلابی محتوم این رژیم جنایتکار و دادگاهی کردن قاتلین فرزندان پاک این سرزمین به دست توده‌ها را شاهد باشد و مرهمی بر زخم‌های بی‌شمار او گذارده شود.
سرانجام پدر اسدیان نیز به سبب کهولت سن و بیماری‌های حاصل از آن همه رنج و درد و فشارهای روحی درگذشت. او دیگر در میان ما نیست تا دادخواهی فرزند خود و برادر و دیگر عزیزانش را در ایرانی آزاد و دموکراتیک و در دادگاه‌هایی مردمی ببیند. او در ساعات آغازین هشتمین روز از بهار سال ۱۴۰۲ از میان ما رفت تا فقدانش پایانی باشد بر رنج‌های بسیاری که بر او گذشت. اما سرانجام این توده‌های سلحشور و به‌پاخاسته، رهروان دکتر اعظمی‌ها و سیامک‌ها خواهند بود که دیر یا زود با به گورستان سپردن رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی، انتقام خون هزاران جان‌سپرده‌ی راه آزادی نظیر سیامک‌ها را بگیرند و آرزوی دیرین پدر اسدیان‌ها برای برقراری یک ایران دموکراتیک و آزاد را تحقق بخشند.
یادشان گرامی باد! 🌹
با عرض تسلیت به خانواده‌ی بزرگ اسدیان
صمد بهادری طولابی
۸ فروردین ۱۴۰۲
💥 متن کامل را در سایت پِریسکَه بخوانید:
https://periske.com/2023/03/28/پدر-اسدیان،-پدر-رفیق-دلاور-سیامک-اسدیا/
پریسکه

اطلاعیه کمیته خارج کشور سازمان فدائیان (اقلیت) به مناسبت در گذشت سهراب اسدیان

 

به یاد پدر اسدیان!

 

روز ۸ فروردین سال جاری سهراب اسدیان، پدر رفیق کبیر سیامک اسدیان و بردار توکل اسدیان از جانفشانان سازمان، در سن ۹۵ سالگی درگذشت.

 

سهراب اسدیان در طول زندگی خود درد و رنج فراوانی را به واسطه از دست دادن عزیزانش در پیکار با رژیم های پهلوی و جمهوری اسلامی متحمل شد و خود نیز از شکنجه و سرکوب ساواک در امان نماند. پدر اسدیان در دهه شصت، بسیاری از اعضای خانواده از جمله سیامک اسدیان فرزندش، زهرا بهکیش عروسش و برادرانش توکل و نورالله  اسدیان که به مبارزه بی امان با جمهوری اسلامی برخاسته بودند، از دست داد. تراژدی های دیگری چون از دست دادن یکی از دخترانش بهمراه داماد و دو نوه اش در جریان یک تصادف هولناک رانندگی، غم بزرگ دیگری را بر دل وی نهاد.  این فشارها و درد و رنج و فقدان عزیزان بی شک تاثیر خود را بر پدراسدیان نیز گذاشت و موجب افسردگی مزمن و مرگ وی شد.

 

کمیته خارج کشور سازمان فدائیان (اقلیت) درگذشت پدر اسدیان را به رفقا نسرین و علی و سایر اعضای خانواده  مبارز اسدیان تسلیت می گوید و برای این عزیزان صبر و بردباری آرزو می کند. یاد پدر گرامی باد.

 

کمیته خارج کشور سازمان فدائیان (اقلیت)

۲۸ مارس ۲۰۲۳ برابر با  فروردین ۱۴۰۲

ارسالی یاران جنبش رهایی بخش لر جهت درج در سایت www.lorabad.com