نوشته شده توسط atabak   
22 خرداد 1387,ساعت 17:51:24

در بررسی و مطالعه اقوام غرب سرزمین ایران به قومی به نام «لک» بر می‌خوریم که عمدتاً در استان‌های لرستان، کرمانشاه و ایلام ساکن هستند. همچنین مردمانی از این منطقه بنا به دلایل مختلف و از جمله سیاست‌های دولت‌های مرکزی از آغاز دوران صفویه به بعد به نقاطی چون: خراسان، مازندران، زنجان، قزوین، کازرون، شیراز و جیرفت مهاجرت نموده‌اند. گروهی از ایشان نیز در چند شهر کشور عراق روزگار می‌گذرانند و بالاخره جمعی هم در جنوب کشور روسیه اقامت گزیده‌اند. هر چند زبان «لکی» که زبان مردم مناطق لک‌نشین است از نظر ساختاری و ویژگی‌های اختصاصات و یک زبان  مستقل را به خوبی دارا می‌باشد اما...

مسعود یوسفی ----

در بررسی و مطالعه اقوام غرب سرزمین ایران به قومی به نام «لک» بر می‌خوریم که عمدتاً در استان‌های لرستان، کرمانشاه و ایلام ساکن هستند. همچنین مردمانی از این منطقه بنا به دلایل مختلف و از جمله سیاست‌های دولت‌های مرکزی از آغاز دوران صفویه به بعد به نقاطی چون: خراسان، مازندران، زنجان، قزوین، کازرون، شیراز و جیرفت مهاجرت نموده‌اند. گروهی از ایشان نیز در چند شهر کشور عراق روزگار می‌گذرانند و بالاخره جمعی هم در جنوب کشور روسیه اقامت گزیده‌اند. هر چند زبان «لکی» که زبان مردم مناطق لک‌نشین است از نظر ساختاری و ویژگی‌های اختصاصات و یک زبان  مستقل را به خوبی دارا می‌باشد اما...


این زبان را گاه با زبان لری و گاه با زبان کردی پیوسته دانسته‌اند با این حال به نظر می‌رسد زبان لکی با زبان «اورامی» که یکی از زبان‌های زیرمجموعه زبان کردی است اشتراکات و پیوستگی‌های فراوان دارد. از سوی دیگر شاعران و ادیبان لک زبان ارزش و اعتبار ویژه‌ای برای زبان اورامی قائل بوده و غالباً برای سرودن شعر و ترانه از این گویش خوش‌آهنگ، زیبا و پر ظرفیت بهره جسته‌اند که از جمله آن‌ها می‌توان از ملا حق‌علی سیاهپوش، ملا منوچهر کولیوند، تُرکه میر،      غلام‌رضا ‌ارکوازی و نجف آزادبخت نام برد که با این که هر کدام  از ایشان به یک منطقه لک‌نشین منتسب بوده و گویش گفتاری آن‌ها با هم متفاوت است با این وجود برای سرودن شعر و ترانه همان‌گونه که گفته شد از زبان و گویش «اورامی» بهره برده و آثار و قطعاتی ماندگار و نغز خلق کرده‌اند. البته این گویش و رویکرد از زمان‌های بسیار دور نیز وجود داشته به طوری‌که از این رهگذر یک نوع آواز و ترانه قدیمی به نام «هوره» پدید آمده است و از آن‌جا که هوره دگرگون شده کلمات هورام، اورام، و اورامی است لذا انتساب این نوع ترانه قدیمی به گویش و زبان اورامی به خوبی معلوم و مشخص می‌گردد[2]. باری هوره «نوعی آواز است که بدون همراهی ساز و تنها با گرداندن صدا در گلو در دستگاه ماهور که از مایه‌های اصلی موسیقی ایرانی است اجرا می‌شود و طی آن ابیات و اشعاری که به این منظور سروده یا انتخاب شده‌اند خوانده می‌شود.» این نوع ترانه و آواز در ابتدا در ستایش پروردگار و اهورا مزدا اجرا می‌شد اما بعدها به موضوعاتی از قبیل: عشق، حماسه، طبیعت، سرخوشی، اندوه و مویه نیز اختصاص یافت و در مواقعی نظیر سوارکاری، کوه‌پیمایی، شکار، چوپانی، شب‌نشینی و سوگواری و ماتم اجرا می‌گردید و به همین خاطر عنوان‌های فرعی دیگری نظیر سرسواری، کوه‌چِر، شونی، دَنگ، مووَه، مور، گورانی و غیره پیدا کرد و از آن‌جا که در هر منطقه از مناطق لک‌نشین یک سبک ویژه برای اجرای هوره وجود دارد لذا هوره به نام همان منطقه و با پسوند «چِر» که به معنای بانگ برآوردن و فراخواندن است نام‌گذاری گردید و به عنوان نمونه به اسامی: کاکاوند چِر، ایلامی چِر، طرحانی چِر و غیره خوانده شد و به این ترتیب ایلیاتی لک زبان با توسل به نوای دل‌انگیز و افسون کننده هوره هر جا که لازم بود به نیازهای روحی و عاطفی خود پاسخ می‌گفت و هرگاه که نیاز بود آلام و دلتنگی‌های خود را فریاد می‌کرد و از سنگینی بار آن‌ها می‌کاست و آن‌جا که دست می‌داد اوقات فراغت خود را با سرخوشی به پایان می‌آورد. اما با ورود به عصر تکنولوژی و به خصوص تکنولوژی‌های رسانه‌ای و تولید انواع برنامه‌های رادیو- تلویزیونی و ماهواره‌ای و اینترنتی اوقات فراغت مردم به نحو دیگری پاسخ داده شدند و به موازات آن برخی فرهنگ‌ها، آداب، رسوم و سنن بومی و محلی رنگ باختند و از یادها رخت بربستند و به تبع آن مردم لک زبان نیز از هجوم بی‌امان و فراگیر این برنامه‌ها و تولیدات رسانه‌ای بی‌نصیب و برکنار نماندند و بسیاری آداب و رسوم ایشان و از جمله همین «هوره» می‌رفت تا به دست فراموشی سپرده و از یادها زدوده شوند که این روند هنوز هم ادامه دارد. در این میان اما یک استثناء وجود داشت و آن بحث «مویه» بود. همان‌طور که ذکر آن پیشتر رفت «مویه» یکی از وجوه چندگانه «هوره» است که در هنگام سوگواری و ماتم و عزا و در غم از دست دادن عزیزان سرداده می‌شود.

نظر به نوع معیشت و نحوه زندگانی قوم لک که همه جا با سختی و مقابله با دشواری‌های گوناگونِ پیرامون همراه بود و همین امر وابستگی شدید و تنگاتنگ افراد ایل و طایفه نسبت به یکدیگر را باعث می‌گردید لذا از دست دادن هر یک از عزیزان به راستی به مثابه جدا افتادن پاره‌ای از وجود آدمی بود و سخت طاقت‌فرسا و ناگوار می‌نمود. در این هنگام او به شیوه مرسوم و با استفاده از سروده‌ها و ابیاتی چند مویه سر می‌داد و اندوه و بی‌تابی خود را ابراز می‌داشت تا بدین وسیله خاطر دردمندش تسکین یابد و آتش درون فرو بنشاند. اما از آن‌جا که این وابستگی و هم‌گرایی تنگاتنگ و شدید در میان مردمان لک زبان هنوز هم وجود دارد و علی‌رغم دگرگون شدن شیوه معیشت و نحوه زندگانی از حدّت و شدّت آن، آن‌چنان که باید و شاید کاسته نگردیده و روح فردیت‌گرایی و انزواطلبی و بی‌خبری که از مشخصه‌های عصر حاضر است نتوانسته به تمامی در متن زندگانی این مردم وارد شود لذا بحث «مویه» توانسته است به همان شیوه مرسوم و سنتی به حیات خود ادامه دهد و ای بسا به لحاظ کثرت مرگ و میر که خود ناشی از فراوانی جمعیت امروز نسبت به گذشته است بحث مویه در مناطق لک‌نشین رواج و شیوع بیشتری یافته است. مویه نیز که در گویش لکی از آن به عنوان «مووَه» یاد می‌شود به تبعیت از هوره آوازی است که بدون ساز و تنها با گرداندن صدا در گلو و در دستگاه ماهور اجرا می‌گردد.

شدت تأثیر این آواز در صورتی که به نحو مطلوب و بایسته اجرا گردد به حدی است که به راحتی احساسات شنونده را به غلیان و جوشش درآورده و وی را وا می‌دارد تا هق‌هق گریه سر داده و چون ابر بهار از دیدگان اشک ببارد. این شورانگیزی و تأثیر آن گاه به اوج خود می‌رسد که چند زن به رهبری یک زن دیگر که او را «سَرخونی‌وَش»[3] می‌نامند با هم هم‌خوان و هم‌نوا شوند.

این هم‌نوایی آن‌چنان زیبا و دل‌انگیز و در عین حال اندوهناک و غم‌بار است و چنان فضای هیجان‌انگیز و پُر شوری می‌آفریند که حاضران را در میان گریه بی‌تاب و از خود بی‌خود ساخته و به‌کلی مسحور و مجذوب می نماید. همچنین در این هم‌نوایی‌ها مویه‌خوانان گاه به گذشته گریزی می‌زنند و با ذکر نام امواتِ حاضران در مجلس هم‌دردیِ بیش از پیش ایشان را برمی‌انگیزد و ضمن ایجاد یگانگیِ بیشتر در میان آنان مرزهای مکان و زمان را از میان برمی‌دارند. تو گویی همه مصیبت‌ها یک‌جا دست داده و آن همه ماتم و اندوه که درگذشته و حال اتفاق افتاده به یکباره رخ نموده است.

بدیهی است که قدرت و شدت تأثیر مویه به دو عامل مهم بستگی خواهد داشت:

اول: شخص یا اشخاص مویه‌گر از طریق تسلط بر موضوع مویه و زیبایی و حزن‌انگیزی صوت ایشان.

دوم: ابیات و سروده‌هایی که گزینش شده و برای خواندن مویه مورد استفاده قرار می‌گیرند.

در این‌جا از پرداختن به مورد اول که از تخصص و صلاحیت صاحب این قلم خارج است در می‌گذریم و به مورد دوم می‌پردازیم.

مینورسکی مستشرق شهیر و بسیار نکته‌دان روس در جایی گفته است: «هنر شعر و شاعری در کردستان گسترش فراوان دارد و ما اگر نمی‌توانیم آثار شعرای کرد را بالاتر از شعرای اسلامی بدانیم به خاطر کمبود تحقیق در زبان کردی است نه ضعف مقام شعرای کرد»[4] همین نکته (اظهار نظر مینورسکی) را می‌توان به نوعی و در جای خود به شعر لکی تعمیم داد و معتقد بود که شعر لکی از شعر شاعران دیگر زبان‌ها چیزی کم ندارد. چنان‌که یک مطالعه نسبتاً دقیق آشکار خواهد ساخت که شعر لکی چه به لحاظ جوهر شعری و چه به لحاظ مضمون و محتوی و چه از نظر برخورداری از صنایع لفظی و معنوی با بهترین شاهکارهای شعری جهان پهلو می‌زند. بر این اساس ابیاتی که در اجرای هوره و به تبع آن در مویه مورد استفاده قرار می‌گیرند غالباً در اوج و تعالی هنر شعری قرار دارند. از ویژگی‌های این مویه‌ها و به طور کلی شعر لکی آن است که هر مصراع دارای ده هجا بوده و از نظر عروضی نیز در بحر «متقارب مثمن اَثلَم» و بر وزن «فع لن فعولن، فعل لن فعولن» سروده می‌شوند و از آن‌جا که این نوع شعر بیان کننده عواطف و احساسات و اندیشه‌های مردم لک زبان بوده و با نوع معیشت و شرایط اقلیمی محل زندگی ایشان پیوستگی و تناسب کامل دارد لذا باید گفت که هماهنگی وزن و محتوی در شعر لکی دراوج است و همان‌گونه که شعر به شاعر الهام می‌گردد وزن و قالب مناسب و بایسته آن نیز در اختیار وی قرار داده می‌شود. چنان‌که ارسطو در کتاب فن شعر در این مورد می‌آورد: «در واقع همان طبیعت موضوع است که ما را به انتخاب وزنی مناسب هدایت می‌کند»[5]

به هر روی ابیاتی که به منظور خواندن مویه توسط خواننده مویه گزینش شده و مورد استفاده قرار می‌گیرند معمولاً در اطراف مصیبتی که واقع شده، داد سخن می‌دهند و یا به ذکر ویژگی‌ها و خصوصیات متوفی می‌پردازند. به عنوان مثال اگر او یکی یکدانه بوده با توسل به این بیت از وی یاد کرده می‌شود:

وِتِم یَکیکَه هَر بیل بِمانو

چی دارِ آسو هر واش بِشانو

(با خود گفتم یکی‌یکدانه است، الهی که زنده باشد و همچون تک درختی که در بلندی‌هاست، هماره به دست باد در اهتراز باشد)

و چنان‌چه مردی برجسته و برازنده بوده و از دست دادنش خلاء بزرگی را پدید آورده در وصف او گفته می‌شود:

تَرسِم دو ما تو قالی بَرپا بو

کیاکی بِکِیم، کی کدخدا بو

(می‌ترسم که بعد از تو جنجالی در بگیرد و ما ناچار باشیم کسی را به جای تو به کدخدایی برگزینیم)

و نیز اگر او بانویی گرامی و محبوب بوده با این بیت از وی یاد می‌کنند:

یَه دریا کیه چِمان کِلیلَه

نِمَم تو ریایَه یا گَه دلگیرَه

(این منزل از آن کیست که گویی بر درگاه آن قفل زده‌اند، نمی‌دانم قهر کرده یا خاطر نازکش از کسی رنجیده است)

و آن‌گاه که مصائب پی در پی بر کسی آوار می‌شود این‌گونه مویه سر می‌دهند:

فلک چَه تُوای ژَ حالِ جَسَم

ناخان دای وَ زام تازه تُوژ بَسَم

(ای فلک از جسم و جان زارم چه می‌خواهی که این‌گونه زخم مرا که تازه بهبود یافته دست‌کاری می‌کنی)

و هنگامی که  اتفاق ناگواری رخ می‌دهد و از دست هیچ‌کس کاری ساخته نیست این بیت را می‌خوانند و می‌مویند:

چَه بِکَم چوین کَم کار چیَن ژَ دَس

مینای شِکِسَه نمیو پِیوَس

(از دست من چه کاری ساخته است آن‌گاه که دیگر کار از دست رفته است. ساغری که شکست پیوند آن دیگر ممکن نیست)

به این ترتیب ابیات و ترانه‌ها و سروده‌های لکی توانسته‌اند به خوبی و به بهترین نحو ممکن در قالب هوره و مویه پاسخ‌گوی نیازهای عاطفی و روحی جان تب‌دار و روح مجروح ایلیاتی لک زبان باشند و من برآنم که اگر شاعر و نویسنده و هنرمند لک به پشتوانه‌ای این چنین عظیم و غنی التفات و توجه داشته باشد و در تولید و آفرینش آثار ادبی و هنری خود از گنجینه شعر و ادبیات لکی و مقولاتی چون هوره، فال چهل سرود، متل‌ها و افسانه‌های لکی بهره کافی بگیرد و فرهنگ گذشته خود را تا آن‌جا که ممکن است بازیابی و غربال و روزآمد کند به طور حتم و یقین در عرصه‌های ملی و میهنی و حتی جهانی حرف‌های زیادی برای گفتن خواهد داشت، چه این که گفته‌اند: «شعر و ادبیات توده به منزله مصالح اولیه بهترین شاهکارهای بشر به شمار می‌آید». [6]


 

 

 

[1] فرهنگ لکی، حمید ایزد پناه، ص بیست‌ و چهار، بند5

[2] البته بحث هوره با مقداری تفاوت در میان کرد زبانان نیز رایج است

[3] کسی که یک یا چند کلمه از یک بیت را به صورت مویه می‌خواند و بقیه وقتی که دانستند مویه مورد نظر کدام است او را در خواندن ادامه مویه همراهی می‌کنند.

[4] کرد، مینورسکی، ترجمه حبیب‌الله تابانی، انتشارات گستره، ص 45.

[5] فن شعر، ارسطو

[6] همایش فرهنگ‌ لر، بازتاب فرهنگ عامه، جواد تراب‌‌پور، ص 32

منبع:

http://yousefi14.blogfa.com/post-27.aspx