بسیاری از جریانات سیاسی، همانند حکومت سرکوبگر و مافیایی (نظامی ، ملایی )جمهوری اسلامی موجود، با سکوت و بی تفاوتی معنی دار! از پاسخگویی به سوال حق تعیین سرنوشت طفره می روند و برخی نیز با ساختن این سوء ظن همیشگی که.... خطر تجزیه وجود دارد... تمامی گرایشات برابری طلبانه در بین ملیت های ایرانی ِ غیر فارس را زیر هاله ای از ابهامات فرو می برند.
مدت زیادی است که بحث هایی از قبیل " ایجاد وحدت " و یا یافتن " اتحاد عمل ِمشترک " با شرکت قریب به اتفاق فعالین فرهنگی و سیاسی ، صفحات سایت های الکترونیکی بسیاری از جمع های موجود در خارج از کشور را پر نموده است. مطلب نویسان در این زمینه هر کدام به شکلی به حلاجی آن پرداخته و بر اساس درک و میزان شناخت خود راه حلهایی را نیز پیشنهاد نموده اند. می شود گفت که پیشنهادات بسیاری از علاقمندان دلسوزانه بوده و پیامی اتحادگرایانه را با خود داشته است که به جای خود قابل تمجید می باشد. قبل از پرداختن به ضرورت اتحاد عمل همه جانبه، به طور خلاصه به برخی مسائل گرهی که کماکان مانع شکوفائی روابط ها گردیده است می پردازم. البته برخی از این معضل ها و گره های مورد اشاره، ریشه در فرهنگ و باورهای قدیمی دارد و به طور بنیادی مرتفع نگردیده است و بدین سبب باعث هرز رفتن انرژی ها و دوری گروه ها از یکدیگر شده است. البته درد مهاجرت و دوری از مردم نیز، فاکتوری است منفی و به سهم خود و به میزان زیادی بر مناسبات جاری کنونی تاثیرات نامطلوب داشته است.
ریشه در چیست؟ بطور کلی به نظر می رسد که یکی از دلایل پراکنده گی ها، نبودن یک تفکر بنیه دار، فراگیر و مشترک در بین فعالین سیاسی باشد. بویژه برای روشنفکران و نخبگان سیاسی که عادت دارند برای هر حرکتی چاشنی ایدئولوژیکی را همراه نمایند، پذیرش وضع موجود و مشاهده خلا ایدئولوژیکی وجهانشمولی، دلیلی برای گریز از سازمان یابی می باشد. یک نگاه به گذشته به صراحت نشان می دهد که تا چه مقدار از انرژی و وقت روشنفکران ایرانی را مناقشات و دعواهای ایدئولوژیکی به خود مشغول کرده بود. تغییر مسیر جنگ سرد و تحولات در معادلات و صف بندی های جهانی نیز، ضربه ای بوده است بر این باور دیرینه و تاریخی. اما بر خلاف روشنفکران خاورمیانه و ایران، که برای وارد شدن بر هر موضوعی اصالت را بر ذهن محول نموده و دنبال پلمیک های ایدئولوژیک می باشند، در کشورهای غربی بیش از چند صد سال است که بر امپریسم و واقع گرایی روی آورده شده و در پاسخگویی به مسائل موجود و عینی، بر فرمول بندی های تراوش یافته از ذهن " روشنفکر" و یا " روحانی " روی آورده نمی شود. مضامین اندیشه ها و مکاتب سیاسی در غرب و بویژه نحوه نگرش غربی ها به مسائل سیاسی روز دقیقا از این جایگاه نشات می گیرد. (دکارت و شمردن دندان اسب مثال خوبی در این مورد میباشد.)
برای مشاهده تاثیرات این دو نگرش ِ کاملا متفاوت کافی است نگاه کنید بر و ضعیت اپوزوسیون سیاسی در ایران: آیا بین هواداران نیروهایی که جملگی هم مسلمان هستند و هم مخالف رژیم؟ کوچکترین تفاهم سیاسی بوجود آمده است؟ یا بین سلطنت طلبان و جمهوری خواه ها و یا لیبرال– دموکرات های متنوع ایرانی، آیا هرگز پلاتفرم مشترک و قابل میثاقی ارائه گردیده است؟... بین چپ های سابق چطور؟ آیا در بین جریانات گوناگون چپ که اکثرا خود را کمونیست و یا سوسیال دمکرات و غیره می نامند، اتحاد عملی صورت پذیرفته است؟ ظاهرا همه خواستار تغییر حکومت در ایران می باشند و آزادی و عدالت اجتماعی را با تعبیراتی ویژه تر در برنامه سیاسی خود گنجانیده اند ولی بیش از اینکه متحد یکدیگر باشند، مناسبات انفصال گرایانه را پیشه گرفته اند. اگر فرض را بر این بگذاریم که در اوایل روی کار آمدن این حکومت، جریانات متعلق به اپوزوسیون، شناخت کافی از ماهیت و اهداف فقهای حاکم نداشته اند! و بنایر این چنین کردند و چنان! آیا امروز هم دلیل متفرق بودن جریانات اپوزوسیون، ریشه در قلت تجربه ها دارد؟.... مسلما نه!. امروزه جملگی جریانات موجود وضعیت را درک می نمایند و در دادن شعارهای تند و تیز، گوی سبقت را از یکدیگر می ربایند ولی آنچه که یافته نمی شود، حرکتی مشترک و جمعی و کارساز علیه همین حکومت می باشد. پس علت در کجاست؟ آیا در فقدان دانش لازم برای تحلیل از ماهیت حکومت اسلامی موجود است و یا واقعا کاسه ای دیگر زیر نیم کاسه قرار دارد؟ شاید چنین تصور گردد که بخش بزرگی از اپوزوسیون ایرانی هریک به شکلی، چه از لحظ سیاسی و چه ایدئولوژیکی، ضرباتی را متحمل گردیده اند و از فعالیت و ترمیم تشکیلاتی خود باز مانده اند. برخی نیر چنین نتیجه می گیرند که سازمان های چپ ایرانی که در مناقشات ایدئولوژیکی جایگاه شاخص تری را در خاورمیانه داشته اند، به دنبال فروپاشی اتحاد شوروی، هر کدام به جایی پرت گردیده و از فعالیت درمانده اند! چنین استدلالی هرچند که انگشت بر موضوع بسیار متداول یعنی بر " شکست ایدئولوژیکی " می گذارد و اما در ریشه یابی انفعال، دور باطل را می پیماید و با عمده کردن یک پارامتر، بن بست کنونی را توجیه می نماید. امروز، همه شاهد هستیم که چپ ها و احزاب کمونیست کشورهای دیگر و از جمله کشورهای سوسیالیستی سابق که وضعیتی مشابه داشته اند، هر کدام با اندک ابتکاراتی به فعالیت سیاسی خود ادامه داده و بعضی نیز چون حزب کمونیست کشور لهستان، با تغییراتی در برنامه سیاسی خود و پذیرش قوانین و مناسبات انتخابات آزاد، تا حد کسب قدرت مجدد پیش می روند. بنا بر این آنچه که بر فعالیت جریانات چپ سایه افکنده است، نمی تواند، بحران ایدئولوژیکی و یا مسائلی از این قبیل باشد. گفتیم که در جوامع پیشرفته غربی، تعلقات اتنیکی و یا مسلکی و یا ایدئولوژیکی و... مانع نزدیکی جریانات به یکدیگر نمی باشد. امروزه حتی احزابی که سابق بر این بر جناحین آشتی ناپذیر چپ و راست تقسیم می گردیده اند، با تشکیل دادن حکومت های ائتلافی به همکاری می پردازند. در این مورد کشور آلمان را می توان مثال آورد که حکومت ۴ ساله آن بین دو حزب قدرتمند این کشور، یعنی سوسیالیست های چپ و دموکرات مسیحی ها تقسیم گردیده است. حتی در کشورهایی مانند مراکش و تونس و یمن و ... نیز ائتلاف های فرا ایدئولوژیکی متحقق گردیده است. اگر گردش جهان و وزش طوفان سیاسی، چپ ها را در ایران زیر سوال برده باشد! برای جریانات ایدئولوژیکی رقیب چون طرفداران سلطنت، قضیه حالت دیگری را داشته است. جریانات متعلق به این گرایش، با مشاهده بحران چپ، سالها بود که گرد و خاکی بالا آورده بودند و حتی بعضی ها شعار "حکومت فدراتیو" در سایه شاه جوان را هم داده اند! حال چه شده و این شعارها یکباره کجا رفته اند؟ آیا تضعیف چپ در ایران، همانطور که ادعا می گردید! بر استحکام دموکراسی ِ مورد ادعای آنان افزوده است؟. چپی ها، ائم از کمونیست ها و مدعیان سوسیال دموکراسی در ایران ِ فردا چطور؟ آیا... آنان کماکان خواهان حکومتی خلقی – دموکراتیک در کشور ایران هستند؟ تا آنجایی که مشاهده می گردد، امروز نه تنها چپ ها از "حکومت خلق ها" دست برداشته اند، بلکه سلطنت طلبان و جمهوری خواهان نیز در مقابل ِ حقوق قانونی ملیت های غیر فارس در ایران چون ترک های آذری و کردها و ترکمن ها و بلوچ ها و عرب ها ولرها و قشقایی ها و غیره سکوت نموده اند.هر چند آنان نیک می دانند که، دموکراسی در کشوری مانند ایران بدون رعایت حقوق برابر ملیت ها، ناممکن می باشد. بسیاری از این جریانات سیاسی، همانند حکومت سرکوبگر موجود، با سکوت و بی تفاوتی معنی دار! از پاسخگویی بدان طفره می روند و برخی نیز با ساختن این سوء ظن همیشگی که.... خطر تجزیه وجود دارد... تمامی گرایشات برابری طلبانه در بین ملیت های ایرانی ِ غیر فارس را زیر هاله ای از ابهامات فرو می برند. آری: مسائل موجود در ایران چندان نیازی بر تحلیل های پیچیده تئوریک ندارد. حکومتی آمده است که تبعیت جمله انسان ها را از فقیهان شیعه مذهب طلب می نماید. در این نوع حکومت، همچنانکه از زبان نزدیکترین همکاران سابقش آقای اکبر گنجی... آمده است.... اعتراض و ابتکار و آزادی هر سه، سالهایی است که مرده اند. ملت و خلق و حریت و فرهنگ نمی تواند سازشی با اینگونه حکومت ها داشته باشد. در چنین نظامی، انسان در حد یک بنده و یک برده تنزل داده می شود و هر نوع اعتراضی تمرد و کفران نعمت شناخته می شود. جریاناتی که با بهانه قرار دادن تجزیه ایران از مبارزه جدی با این نظام می گریزند در واقع آب به آسیاب این حکومت می ریزند. اعتقاد راستین به دموکراسی، با هر نگرش و جهانبینی، در واقع پذیرش حقوق همه انسان ها از هر رنگ و مسلک و ملیت و زبان می باشد. جریانات اپوزوسیون ایرانی آن بهتر که به جای دوچار شدن بر توهم " تجزیه ایران " که بدون شک از جانب حکومت های استبدادی بافته می شود، یکبار هم شده انرژی و توان خود را مصروف یافتن فرمول و آلترناتیوی دموکراتیک – انسانی در ایران بنمایند. متهم کردن فرزندان مناطق ملی در ایران به "ناسیونالیسم" که ... فقط حقوق برابر و عادلانه خود در ایران را مطرح می نمایند، نمی تواند عادلانه باشد.
شهریور 1387 برابر با اوت 2008
ت آتابای
|