نوشته شده توسط atabak | |
27 بهمن 1387,ساعت 09:08:35 | |
خاطرات سلطنت اعظمی در طول 70 سال گذشته را در زیر بياد خسرو اعظمی لرستانی و تمام مبارزان گمنامی که توسط عوامل مستقیم نظام مافیایی ملاها و پاسدارانش اعدام و يا سربه نيست شده اند و يا در دامهاي تنيده شده و عاملهای غير مستقيم فاشيسم ديني مانند فقر،فحشاء ، اعتياد ، بيكاري ، بي خانماني (اعترافات کاندیداهای دوره قبل رییس جمهوری گواهی است)جانشان را از دست داده اند می اوریم كه عوامل رنگارنگ رژیم ابتدا برای جذب وهمکاری خسرو پیشنهادات پست و موقعیتهای بالایی در ادارات دولتی به او میکنند اما خسرو بخاطر روحیه و جسارت انقلابیش از قبول هر پیشنهادی سر باز میزند و باتوجه به محبوبیت بی نظیرش در بین جوانان لر از بروجرد تا خرمآباد و از الیگودرز تا درود و پلدختر و از عشایر و روستاهای کبیر کوه تا روستاها و عشایر چادرنشین کوه گرین و کوه ولاش و روستای چگنی کش زادگاه پدرانش بر محبوبیتش روز بروز افزوده میشد و رژیم خطر وجود خسرو را که میرفت تدریجا محبوبیتی مانند برادرش دکتر هوشنگ اعظمی لرستانی را در لرستان کسب کند به خوبی از طریق مزدورانش متوجه شده بود و در نهایت بدون برخورد مستقیم با او چون که از محبوبیتش در منطقه وحشت داشتند خسرو را ناجوانمردانه از طریق عوامل نفوذی در میان اطرافیانش به دام اعتیاد کشیدند ونهایت جانش را به مانند هزران هزار جوان جوياي حق و ازادي مانند یکی از قهرمانان کشتی لرستان بنام کامبیزلر هم که خار چشم رژیم ومزدوران سرکۆبگرش در شهر محل سکونتشان بودند (روز سیزده بدر سال 1375 در منطقه چقاسرخر بروجرد کامبیز و دوستانش نیروهای سرکوبگر را از منطقه تفریحی مردم فراری دادند و تا زمان تاریک شدن هوا کنترل محل در دستشان بود )را گرفتند اين يادداشت را يكي از ياران جنبش رهايي بخش لرستان كه از رفقاي نزديك خسرو اعظمي بوده است که همواره از خسرو شنيده بود برایمان ارسال نموده) فریدون قهرمانانه خندید و به زبان لری گفت ، « خر سُزکه رت ، اما هم می یایم امّا هنوز آب خوش از گلویم پایین نرفته بود که دوباره آواره درب زندان ها شدم . همان محل های آسنایی که در زمان رضا شاه خویشانم را به دار آویختند ، محل شکنجه فرزندانم در دوره محمد رضا شاه شد ، با انقلاب هنوز مزه شادی به کامم ننشسته بود که باز هم درست در همان محل بچه هایم را به بند کشیدند . امّا این بار چهار فرزندی را که به علّت سن و سال پایین در دوره شاه از بند جسته بودند ، روانه زندان کردند تا هیچ کس در خانواده ام از زندان و شکنجه بی نصیب نماند . این بار هم من ماندم و همان زندان ها با همان در و دیوارها ، با این تفاوت که نگهبان و بازجوها را به جای سرکار و آقا و دکتر ، برادر و حاج آقا خطاب می کردننامه های پدرم
|
|
تاريخ بروز رساني ( 04 اسفند 1387,ساعت 16:32:56 ) |