نوشته شده توسط Administrator | |
17 مرداد 1388,ساعت 23:45:46 | |
در ایران، قدرت های سیاسی یکتاگرا به همان میزان بما ضربه زدند، که پراکندگی و آشفته فکری و چند دستگی خودمان. با این تفاوت که قدرت سیاسی سرکوبگر با ما نیست، که بر ماست ؛ حال آنکه پراکندگی بیماری دردآور درونی خود ماست. ضعف ملی ما پراکندگی است. غرورهای سیاسی پر زور ولی بی فایده، نیت های پاک و معصوم، لیکن دانش سیاسی رو به قهقرا، تأکیدهای ایدئولوژیک و افراطی بر سر خواسته های حداکثر و عدم درک روان شناسی نسل ها، مشکوک بودن مداوم و پی در پی به همه کس، به هرکس که از آن ما نیست، به هرکس که مثل ما به قدرت حاکم پرخاش نمی کند، یا عین شعارهای ما را تکرار نمی کند.
تاریخ ما، داستان وحدت های بزرگ لیکن شکننده است. زیرا هرگاه که بالاخره به وحدت تن دادیم، هر نیرو در انتظار بهترین فرصت بود تا بسرعت خود را بر دیگران تحمیل کند. در ایران وحدت های بزرگ هرگاه از دامنه حوزه جنبش اجتماعی به منظومه قدرت سیاسی کشیده شده، همیشه و همواره، قدرتی یکتاگرا، تمامیت گرا و جبار تولید نموده است. به این ترتیب تاریخ ما هرگز به طور واقعی رنگ گشایش سیاسی را در ساحت قدرت حاکمه بخود ندیده است. لیکن اکنون دوره جدیدی آغاز گشته است. دیگر نمیتوان و نمی بایست با عقاید گذشته به میدان آمد. دیگر نمیتوان با زبان از کار افتاد گذشته به سراغ جنبش مردمی و تازه پا گرفته و نسل جدید رفت. اگر براستی مایل هستیم که نظام آینده در ایران بسوی گشایش سیاسی و چندگانگی گفتارها ره گشاید، پس باید استراتژی سیاسی خود را عمیقیا دگرگون کنیم. باید به صورت های جدیدی از نزدیک شد ن مان تن دهیم، به اتحاد نیروها اندیشه کنیم، اتحادی به وسیع ترین شگل با حفظ استقبال از تکثر همه نیروها. و این منافاتی با عقاید دینی و عقاید شخصی آقایان موسوی و کروبی و خاتمی ندارد. چرا که سیاست عرصه نوگرایی و آفرینش تاکتیکهای جدید است. دیگر نمیتوان تاکتیکهای امروز را با روشهای سپری شده و قدیمی بنا نهاد. اماآنچه بعضا به تمامیت گرایی و جباریت قدرت حکومتی حیات مداوم داد، پراکندگی ما بود. نیروهای مخالف نظام هرگاه که از زیاده روی های قدرت سیاسی جانشان به لب می رسد و سر به شورش می برند، به محض اقدام، هریک ساز خود را می زند، راه خود را می رود و شعار خود را می دهد، و کمتر تمایل برای همکاری، اتحاد و مراوات از خود نشان میدهند، و غالبا هر مماشاتی را تهدیدی برای هویت خود میپندارند. گویی آن هویت آنقدر لغزنده است که با آن اتحاد ها، به جای تقویت، سرچشمه اش خشگ میگردد. پس شاید زمان آن رسیده است که تن به مراوده، تقسیم و انصاف دهیم. در ایران، قدرت های سیاسی یکتاگرا به همان میزان بما ضربه زدند، که پراکندگی و آشفته فکری و چند دستگی خودمان. با این تفاوت که قدرت سیاسی سرکوبگر با ما نیست، که بر ماست ؛ حال آنکه پراکندگی بیماری دردآور درونی خود ماست. ضعف ملی ما پراکندگی است. غرورهای سیاسی پر زور ولی بی فایده، نیت های پاک و معصوم، لیکن دانش سیاسی رو به قهقرا، تأکیدهای ایدئولوژیک و افراطی بر سر خواسته های حداکثر و عدم درک روان شناسی نسل ها، مشکوک بودن مداوم و پی در پی به همه کس، به هرکس که از آن ما نیست، به هرکس که مثل ما به قدرت حاکم پرخاش نمی کند، یا عین شعارهای ما را تکرار نمی کند. حال آنکه درست برعکس باید عمل کرد: عصر ما عصر گام های آرام به سوی هدف های بزرگ است، نه گام های تند با هدف های پرتوهم؛ نه گام های ناسنجیده در مسیر خیالات و اوهام غیرعملی. عصر ما عصر گشاده رویی و اتحادهای گسترده برای تحقق عملی ترین اهداف است، نه پا فشاری کوته نظرانه و سمج وار برسر آخرین ذخیره های ایدئولوژیک مان. اتحاد آینده جنبش مردمی – اتحادی فرا ایدئولوژیک درست از همین روست که موضوع اتحاد آینده جنبش مردمی حاضر که آقایان موسوی و کروبی و خاتمی در دست تهیه دارند به مبحثی بسیار حساس بدل میشود. جنبش حال حاضر نیازمند یک سازمان فراگیر، آزادمنش و مردمی است، پس بهتر آنکه در ماهیت خود فرا ایدئولوژیک عمل کند. بهتر آنکه در عمل (نه در نظر) فرا سنتی، و با عنایت به اتحاد برای تحقق حاکمیت انسانی عمل کنیم. باید جدا سازی کنیم. باید تمایز ملزومات نظام قدرت، همچون بنیاد سیاست را، از نظام اعتقاد همچون بنیاد دینی درک کنیم. فضاهای اجتماعی از یکدیگر تفکیک پذیر هستند. هر کدام کارویژه خود را دارند. این برداشت با نگاه بنیادگریانی که از دین به عنوان ابزاری برای اعمال قدرت خود، به نام احکام الهی استفاده می کند، متفاوت است. ادغام فضاها کار سیاست را به تمامگرایی و جباریت میکشاند. ما برای تحقق وسیع ترین بسیج توده ای راهی جز اتحاد همه نیرو های آزادی خواه نداریم. و باید این تدبیر، توانمندی و شهامت سیاسی و خصوصا دیپلماتیک را داشته باشیم که نیرو های دیگر را قانع کنیم تا بر سر شعارهای حداقل شان، به ما با نیرویی تمام بپیوندد. شعارحد اقل ما در این مرحله حساس لغو انتخابات، عدم مشروعیت دولت کودتایی احمدی نژاد، برپایی یک انتخابات مجدد عادلانه و دمکراتیک و بالاخره برپایی یک دولت قانونی و گشاده نظر و دمکرات منش است. آیا آقایان موسوی و کروبی و خاتمی با این تقاضاها موافق هستند؟ آیا آنها در تلاش خواهند بود روش های دولتهای گذشته را از سر گیرند؟ یا پس از مشاهده آنهمه تلاش پر افتخارمردم در ماههای اخیر، از سر عشق و اعتماد به مردم و بخاطر نوآفرینی، در پی تغیر روش و ماهیت عمل خود خواهند بود؟ پس اگر همت ما برقراری یک تغییر اجتماعی انسانی و آزادی خواهانه است، باشد که این همت در ماهیت رفتار و اندیشه مان نیز نقش ببندد، و در طرح عملی و پروژه اتحاد مبارزاتی و مردمی ما مستتر گردد. برای نو آفرینی، می بایست استراتژی و روشهای دسترسی به خواسته هایمان را تغیر دهیم. باید مکانیسم سیاست مرحله ای، و دیالکتیک خواسته های حداکثر و حداقل را به کار گیریم. اکنون مروری بر این پیشنهاد نماییم. خواسته های حداکثر و حداقل - مکانیسم سیاست مرحله ای اگر در امر سیاست، ضرورت تعیین درست شعارها و حرکت های مرحله ای را درک کردیم، بی شک در می یابیم که درچه مرحله روانی و آگاهی ویژه ای، کدام تاکتیک کارآمدی بهتر و مفیدتری خواهد داشت. همین دریافت ما را به ضرورت وحدت نسل ها می کشاند. بهترین ایدئولوگ ها، در سیاست همواره پراگمانیستی عمل کرده اند. از اینرو می گوئیم: نمی توان با خواسته های حداکثر به میدان آمد. بلکه همیشه باید کار را با خواسته های حداقل آغاز نمود تا بتوان از آن طریق به بزرگترین وحدت ها و وسیع ترین بسیج توده ای دست یافت. اما اگر از پراکندگی دست بشوئیم، و تن به وحدت های عملی بر سر فوری ترین مواضع بدهیم، این اساسا به آن معنا نیست، که مواضع عمیق، ایدئولوژیک یا حتی دینی خود را فراموش کرده، و برای تحقق خواسته های حداقل، از خواسته های بزرگتر و حداکثرمان دست بشوئیم. بلکه این به آن معناست که در این مرحله خاص، و با نگاهی غیرایدئولوژیک به امر سیاست، و با ابزاری دیپلماتیک در عمل، به خواسته معینی، پاسخی ویژه میدهیم. سیاست همواره درگیر رابطه هماهنگ میان خواسته های حداکثر و خواسته های حداقل بوده است. نباید نگران باشیم که همیشه و همه جا، شعارها و خواسته های حداکثر ما، حزب و گروه ما عنوان شود. گاه میتوان با شعارها و خواسته های حداقل آغاز کرد. عظمت و صداقت جنبش مردمی حاضر، اکنون پس از 30 سال این امکانات را فراهم کرده است که رهبران حاضر روشهای پیشین را مرور کنند و به مراوده، انصاف و تقسیم تن دهند. بی تردید اسلام و دین، مبنای قضاوت و عملکرد آقایان موسوی و کروبی و خاتمی می باشند. بر این نحوه نگاه ایرادی نیست. اما شاید زمان آن رسیده است که این نحوه نگاه را به دیگران و به مجموعه جنبش مردمی و فعالان جنبش مدنی آن تحمیل نکیم. شاید زمان آن رسیده است که فضای مدنی را از فضای غیرمدنی (خصوصی) جدا کنیم و یا چنانکه برخی روشنفکران نوگرا و متدین می گویند، از هر گونه ایدئولوژیک کردن و سیاسی کردن دین اجتناب کنیم و تعلق دینی خود را به حوزه شخصیت انسانها احاله نماییم، (و نه آنکه آنرا به حوزه ساختارها گسترش دهیم.) دامنه ظلمات و ستم و سرکوب نظام حاکم چنان است که توصیف و شرح آن از قدرت کلمات و تصاویر فراتر میرود. جنبش مردمی به روی لبه تیز تهدید آمیز مرگ گام مینهد. خطر از همه سو بر ما هجوم آورده و امکانات پایداری ما را محدود نموده است. آنچه اکنون برای ما باقی مانده است، امیدهای فرخنده و خرسند به پیروزی است، زیرا میدانیم که امیدهای ما سراسر حقیقتی اند. میدانیم که ما ماندگاریم و مرگ آنها بزودی فرامیرسد. خواهیم دید که به همان میزان که حیاتشان صورتی باورنکردنی و فراواقعی داشت، مرگشان نیز سراسر اعجاب آور و شگفت انگیز خواهد بود. مگر نه آنکه حاکمیت بنیادگراها در ایران تاریخ قهقرای تحمیل متحجرانه دین سنتی و همراه با قرائت ایدئولوژیک و بنیادگرایانه از آن بر سراسر جامعه بود. و مگر نه آنکه اینهمه در ایران آعاز یک تردید عمیق، یک دل شکستگی گسترده، یک ناامیدی دلسرد کننده از گرایش اصولگرای دینی، از ایدئولوژیک کردن و سیاسی کردن دین، را درمیان بخشی از مردمان ما پدید آورد؟ پس بگذار بجای یک حزب سیاسی، یک جنبش چندگانه گرا برپاکنیم. بگذار بجای "توحید و توسعه"، "اتحاد و توسعه برای ایران " را انتخاب کنیم. بگذار این موج تازه پر گرفته و سبزفام اندکی جان بخود بگیرد. و سبز را علامت عشق و صلح و اتحاد همه ملت نماید و به نام "ایران" آغشته کنند. بگذاز اینبار از انحصار گرایی بنیادگرایان و متحجران دینی فراتر رویم. بگذار پس از 30 سال تمام، این مشت های گره کرده، ولی هنوز پراکنده و گسسته از هم، اندکی حیات تازه بخود بگیرند. بگذار این همه انرژی های گران مایه، اینبار به نام هزاره بافیهای سوررآلیستی، این بار دیگر به قدرتی علیه آنها بدل نشوند، و این گونه به هدر نروند. بگذار ماهیت چندرنگی جامعه مان را حفظ کنیم. بگذار به همه گرایشات احترام بگذاریم. بگذار تنها یک شعار کلی و متحدساز و چند گانه گرا را عنوان کنیم تا به وسیعترین بسیج توده ای بدل گردد، تنها یک شعار: وحدت همه نیروهای ضد کودتا علیرغم تفاوتشان، حفظ احترام پایدار به همه آرء از همه گروه ها. ضعف ما در مدیریت اتحاد های مرحله ای در تنظیم استراتژی سیاسی، تحقق وحدت های بزرگ و تن دادن به شعارها و خواسته های مرحله ای همیشه پر خطر است، و نیروهای رادیکال تر همواره با خطر از دست دادن خواسته های حداکثر خود مواجهه اند. اما دیدیم که راهی به غیر از این وجود ندارد. اگر فلسفه و دین و هنر و ادبیات محل تأکید بر والاترین ایده ها و عمیق ترین و بالاترین عقاید است، برعکس امر سیاست یک دیپلماسی عملی و روز به روز است. پس اتحاد مرحله ای همیشه استراتژی نخستین است، اما مشکل ما تنها ایجاد اتحاد نیست، بلکه مسئله اصلی مدیریت آن است. اگر این درایت سیاسی را نداریم تا وحدت های تاکتیکی و مرحله ای را در مسیر سنجیده ای مدیریت کنیم، بنابراین ایراد کار در امر وحدت نیست، بلکه در امر سازماندهی، گردش و مدیریت وحدت است. باید دانست که هر اتحادی موقتی است. اگر به درک مدیریت اتحاد های مرحله ای رسیدیم، پس امر مبارزه سیاسی را مرحله ای و آن را ماحصل تربیت افکار، آماده سازی انسان ها و پرورش روح و روان آنها، به جهت درک بعدی و تدریجی شعارهای حداکثر خواهیم دانست. پس در مقام نخست، استراتری کار ساز میتواند این باشد: " اتحادهای گسترده و شعارهای حداقل، و نه شعارهای حداکثر و اتحادهای اجباری، پس شکننده". احترام به اعتقادات انسانی از جمله دین و اسلام بی تردید امر مسلمی است. با اینحال از احوالات حاضر چنین برمی آید که تاکید بر این امور در شرایط حاضر، شاید ضمن آنکه آب به آسیاب بنیادگرایان ایدئولوژیک بریزد، و یا دیگر هم میهنان عرف گرا را گریز دهد، کاری دیگر نکند. با اگاهی از نقش فرا-سیاسی هرگونه اعتقاد، امروزه دریافته ایم که حوزه اعتقادات نمی تواند در صدر شعارهای جنبش سیاسی و مردمی قرار گیرد. این روش، کار را در عمل به جداسازیهای تحمیلی و ایجاد "خودی و ناخودی" در میان مردم میکشاند. و این درست همان روش از نفس افتاده 30 ساله ایست که میدانیم که آقایان موسوی و کروبی و خاتمی در فکر تکرار آن نیستند. باید پذیرفت که جامعه ما به میزان فوق العاده ای از فضای 1357 فاصله گرفته است. جهان امروز ما دیگر جهان آن دوره نیست. پس برای پایداری، باید بسرعت به درک تحولات زمانه دگرگون پذیر نایل آییم. پیش از آنکه تردیدهای ضد دینی امروز میان مردم ما به یک روحیه گسترده و همه جاگیر بدل گردد، راه سنجیده شاید آن است که تنها بر اساسی ترین خواسته ها همچون : حقوق بشر، دموکراسی و تحقق حاکمیت انسانی تاکید کنیم. اتحاد ما میبایست برگرد اساسی ترین و عملی ترین شعار های مدنی و آزادیخواهانه متحقق گردد، بدون آنکه عقاید شخصی هرکس فراموش شود. و امروز عملی ترین شعار ها "اتحاد همه نیروها برای ایران آزاد" و "احترام به حفظ آراء همگان " است ارسالی یکی از یاران جنبش رهایی بخش لرستان بدون رد و تایید مطلب آن از طرف جنبش. |
|
تاريخ بروز رساني ( 18 مرداد 1388,ساعت 07:52:38 ) |