مرداد 1390,ساعت 10:57:11

قهوه چی ده که سرباز دمکرات ها بوده می گفت تا وقتی مسجد

 و آخوند بر فکر و روح آدم ها حکومت کنند راه
رهایی بسته است زنجیر خرافات و دایره ی نادانی محکم تر از

 حصارهای زندان است باید آنها را شکست تا آزادی بدست آید. 
  

س چگونه با دکتر هوشنگ اعظمی آشنا شدید؟

دکتر هوشنگ اعظمی لرستانی

ج باید کمی به عقب بر گشته و فضای آزاد سیاسی سال های 30 تا 32 را در نظر گرفت

، در آن ایام کمتر کسی بود که به گونه ای جهت گیری سیاسی نداشته باشد، در آن جو

 سیاسی روزنامه ها با دیدگاه ها وایده های مختلف نشر می شد ، آن زمان من
روزنامه فروش د وره گرد بودم و برای مطبوعات برهانی که نماین دگی روزنامه های چپ

 و روشن تر اینکه روزنامه های حزب توده را داشت کار می کردم . شهر کوچک ما در هر

مقطعی شاهد تظاهرات طرفداران ایده های مختلف بود که اکثریت را مصدقی ها و
توده ای ها داشتند . البته پان ایرانیست ها و طر فداران بقایی گاها خودی نشان

می دادند ولی اگر دست به چماق نمی برد

 من با وجود سن کمی که داشتم بارها مورد ضرب وشتم آنها قرار گرفتم . لذا بعد از کودتا برای بسیاری
ازمردم بخصوص جوان ها و نوجوان ها آشنا بودم ، شاید امروز باورنکردنی باشد که آ ن زمان حتی در مدارس ابتدایی بچه ها از
سیاست شاه و مصدق گفتگو می کردند . دبیرستان ها مراکز بحث های سیاسی بود . اما در مورد دکتر اعظمی . او را همواره در
تظاهرات می دیدم ولی آشنایی نزدیک من با او از سال 1335 شروع شد . سه سال ازکودتا گذشته بود . سال 33 مقارن با لور فتن
سازمان نظامی حزب توده و سال 34 آغاز اعدام ها و انعکاس ندامت نامه ها در روزنامه ها هر یک بجای خود تاثر وتاسف خاصی
داشت. مردمی که خود را در مقابل کودتا بی دفاع دیده بودند اکنون شاهد از دست رفتن شریف ترین افسران و درجه دارانی بودند
که برای دفاع از منافع خ لق در سازمان نظامی حزب توده سازماندهی شده و آماده جانبازی بودند . استواری عزم و رشادت آنها زیر
شکنجه و در مقابل جوخه های اعدام مبین اراده راسخ آنها در دفاع از مردم بود که اماخط مشی غلط حزب توده آنها را دست بسته
تسلیم رژیم کرده بود و ناصحیح است اگر آن ایام ر ا ما دوران رخوت انگاریم . محفل ها شکل می گرفت بحث ها حول سیاست
های غلط و وابسته حزب توده بود . عنصر سلاح حقانیت خود را در مبارزه نشان داده بود و اما آشنایی من با دکتر به زمستان 35 می
رسد بعد از آنکه نمایشنامه درام زندانی را در آمفی تاتر دبیرستان اجرا کردم با من تماس گرفت . ناگفته پیداست تماس های
نخستین ما در زمینه معرفی کتاب وبحث پیرامون مسائل سیاسی گذشته و جاری بود.
س دکتر چگونه به سیاست کشیده شد؟
ج در فلسفه شرق جمله جالبی است که می گوید آگاهی انسان از سه مرحله می گذرد . عین الیقین ، علم الیقین و حق الیقین .
در مورد دکتر اول باید به عین الیقین او اشاره کنم ایده مساوات طلبی که ایده آل روشنفکران چپ است در او از مناسبات
خانوادگی سرچشمه می گیرد . مادر را در طفولیت از دست می دهد . زندگی در خانواده ای فئودال و مرفه اما نه در میان بازی ها و
نوازش ها . حسادت های زن پدر طعم تلخ نابرابری را از همان ایام به اوچشانیده بود و انعکاس آن را گاها با طنزهای تلخ اومی
شنیدیم بعنوان مثال روزی با هم نهار می خوردیم گفت : از بال مرغ نفرت دارم گفتم حتما برای اینکه از آن استفاده نکرده و بزیر
تیغ قصاب رفته است . خندید وگفت دست ار جمله پردازی های روشنفکرانه بر دار، نه اینطور نیست ! برای اینکه سال ها در خانه ما
بال مرغ برای من و خواهرم بود ، و من این را هیچگاه فراموش نکرده ام . او بدلیل مذکر بودن ازامتیاز ویژه جانشینی پدر بهره مند
شده بود و به مدرسه رفته بود دبیرستان را به پای ان رسانیده و پا در راه تحصیلات عالی داشت اما او همواره از زندگی خواهرش به
تلخی یاد می کرد و می گفت در جامعه کنونی جهان اگر مرد بدبخت است زن بد بخت تراست . فضای سیاسی آن دوران امکان
آمیزش عین الیقین را با علم الیقین می داد وبدین گونه اوراه سیاست را پیمود.
س فعالیت دکتر در سال های 42 39 چگونه بود؟
ج باز هم بایدکمی به عقب بر گردیم ، بعد از کودتای مرداد 32 و تسلط مجدد دیکتارتوری شاه حدود دو سال در محور بحث
های سیاسی این جمله تکرار می شد اگر سازمان های سیاسی آمادگی نظامی می داشتند می توانستند کودتا را ناکام بگذارند اما
دستگیری عباسی در سال 33 و لو رفتن سازمان نظامی حزب توده با بیش از پانصد افسر و هزاران درجه دار انقلابی بحث های حول
٤
عدم ابتکار عمل حزب توده و نتیجاتا محکومیت حزب توده به دلیل وابسته بودن آن به سیاست های شوروی بود و حالا این
وابستگی بود که مهر محکومیت را می خورد . این ایده به شکل گیری خط دو که رفیق زنده یاد جزنی آن را تحریر کرده است
رسید ، مضافا براین در آن زمان ما به انگیزه مبارزه توده ای بهای کافی را می دادیم . دکتر شخصا مسئله یک انقلاب دهقانی را
مطرح کرده و راه حل آن را با بردن شعار زمی ن از آن کسی است که روی آن کارمی کند به درون توده های روستایی ایران ونهایتا
محاصره ی مسلحانه شهر ها از طریق روستاها رادر نظر داشت ودراین راستا اعتقاد داشت شکل گیری سازمانی از انقلابیون حرفه ای
باید سازمانی مسلح باشد . او به عنصر اسلحه بهای کافی می داد .او من شا اجتماعی افسران ارتش را خانواده های متوسط و ب ه کلامی
خرده بوژوازی میانه می دانست و درجه دارن را برخاسته از اقشار فقیر جامعه ارزیابی می کرد . لذا برای آنها ظرفیت انقلابی قائل
بود پس یکی از کارهای او سازماندهی در درون ارتش بود . لذا بعد از موفقیت کنکور دان شکده ی پزشکی وارد دانشکده افسری
شد و در همین راستا زنده یاد غلامرضا اشترانی نیز به دانشکده افسری ژندارمری رفت ، اما در سال 38 تغییر رویه داد وبا درگیری با
فرمانده خود زمینه ی اخراجش از دانشکده افسری فراهم شد . این ایام مقارن فعالیت مجدد جبهه ملی بود او به م ن توصیه کرد در
جبهه و در نهضت آزادی فعالیت کنم ، بدرستی اعتقاد داشت زمینه ی آزادی است برای شناخت بیشتر عناصر انقلابی وحرکتی در
جهت دمکراسی است . معتقدم در این مقطع بوده که با جزنی آشنا می شود . دکتر از 39 تا 42 رهبری جبهه ملی شاخه ی دانشگاه
اصفهان را داشت .
واما من در سال 39 بعد از اخذ دیپلم متوسطه بنا به توصیه رفیق داوطلبانه به سربازی رفتم و فکر می کنم حدود دی ماه 1340 بود
که برای دیدن او به اصفهان رفتم . مناسبات همه جانبه او با دانشجویان عضو جبهه ملی مرا غرق در شادی کرد و دچار خوش خیالی
هم شده بودم فکر م ی کردم هر کدام آنها یک دکتر اعظمی هستند . اغلب شب ها تا پاسی از نیمه گذشته در بحث ها ی آنها
شرکت می کردم ،گفتگوها در محور چگونگی فعالیت های جبهه وتاکتیک های دانشجویان دور می زد . و من که پختگی سیاسی
نداشتم در یکی از این بحث ها گفتم این قدر چشم انداز دور به این جو نیمه دمکراتیک نداشته باشید این نمک جدید آش سیاست
امریکا است اگر حس کند آش دارد شور می شود به آن آب اضافه می کنند.
چشمم به دکتر افتاد اواز این صحبت نگران شده بود و سر وته قضیه را هم آوردم . و بلاخره گفت به من انتقاد وارد است، تو را در
جریان نگذاشته بودم و بیهوده فکر می کردم تو به این مسائل آگاه هستی .
دو روز بعد به تهران باز گشتم . فعالیت های دکتر در جبهه ملی در ارتباط با دو دانشجوی دندانپزشکی دانشگاه تهران که از
مسئولین شاخه جبهه در دانشگاه تهران بودند هم آهنگ می شد و اما اختلافات دانشجویان رادیکا ل با رهبری کمیته استان اصفهان
بالا می گرفت. آنهائی که فقط نمی باران می خواستند از تصور سیل هراسان بودند.
چند ماه قبل از انحلال جبهه ملی دوم توسط رژیم دکتر در بحثی که با اعضای کمیته استان داشت آنکت حزبیش را پس گرفته و
پاره می کند بدنبال او اکثر دانشجویان عض و چنین کردند اما وقتی جبهه از طریق رژیم ملغی اعلام شد سران آن را گرفتند وآزادی
هر فرد منوط به استعفایش از جبهه قرار داشت ، کلیه اعضای کمیته استان استعفا داده و از زندان رها شدند غیر از هوشنگ وچند تن
دیگر از دانشجویانی که در آن مقطع اصولا عضو جبهه نبودند . بارها دکتر گنجی به دیدار هوشنگ رفته وگفته بود توکه آنکت
حزبیت را پاره کرده ای چرا استعفا نمی دهی و او هر بار جواب رد داده بود. سرانجام بعد از یک سال از زندان آزاد شد.
س دکتر با بیژن جزنی چگونه آشنا شد؟
ج در مورد رابطه ی او با جزنی اطلاع مشخص و دقیقی ندارم اما با بیان گوشه ای از بحثهایی که بعد از سال 42 با دکتر داشتم
شاید بتوان نقاط مشترک نظریات دکتر و جزنی را روشن کرد.
سربازیم تمام شده بود . او دانشجوی سال ششم پزشکی بود . گفتم حالا رژیم اعلام اصلاحات ارضی کرده است چه شعاری برای
دهقانان داریم او سکوت کرد و بعد از مکثی طولانی گفت همواره اعتقادم به شعار زمین از آن کسی است که روی آن کار می
کند بوده و هست اما قبل از اعلام رژیم بر اصلاحات ارضی وقتی با رعیت ها صحبت می کردم و توضیح می دادم شما زمین را
٥
3 آن را برداشت کند می دانی / شخم می زنید می کارید آبیاری می کنید ومحصول را جمع آوری می کنید مالک چه حقی دارد 4
اغلب با خارانیدن پیشانی جواب می دادند ما راچه به این غلط کردن ها . جواب دادم آنها با پسر خان روبرو بوده اند معلوم است از
ترس چنین بگویند این نشانه بی شعوری آنها نیست گفت بله درست است اما حالا باید به آنها چه گفت س ئوال درستی کرده ای و با
خنده گفت ما از آنها بهتراصلاحات می کنیم اینکه منطقی نیست اما دیکتاتوری شاه که تغییر نکرده باید با دیکتاتوری شاه مبارزه
کرد و همه بخاطر داریم بعد از اصلاحات ارضی شعارهایی که در تظاهرات دانشگاه حمل می شد چنین بود اصلا حات ارضی بله
دیکتاتوری شاه نه و این شعار را جزنی تدوین کرده بود.
س آیا دستگیری گروه جزنی ضیا طریفی دستگیری هایی درلرستان به دنبال داشت ؟
ج دستگیری جزنی هیچگونه دستگیری در لرستان بدنبال نداشت.
س نظرات دکتر و رفقایش در رابطه با مبارزه مسلحانه و مبارزه در آن مقطع چه بود؟
باید به زندگی دکتر و کار حرفه ایش به عنوان پزشک اشاره کنم . او بعد از اتمام تحصیلات پزشکی در درمانگاه شیر وخورشید
خرم آباد مشغول کار شد چند ماهی طول نکشید که استخدام اوبا مخالفت ساواک روبرو شد واز آن به بعد با دایر کر دن مطبی
مشغول کارخصوصی شد این به مفهوم جاری که نوعی دکان داری به شمارمی رفت نبود ودر این رابطه بود که چهره مردمی و
انسانی خود را نشان داد .گر چه هیچگونه تخصص جراحی را نگذرانیده بود اما بدلیل آ ماده ساختن خود جهت جراحی در شرایط
جنگی در طول تحصیل طب عمومی تو انسته بود به اندازه کافی مهارت جراحی کسب کند و در همان مطب نوعی بیمارستان برپا
کرده بود و این نیز سبب حسادت وتنگ نظری برخی از پزشکان شهرشده بود.
ساواک وپلیس وژندارمری ازاوچشم بر نمی داشتند با همه ی این محدودیت ها تحت عنوان ارتباط فامیلی ، طایفه ای وغیر ه با
افسران ارتش تماس داشت . قدرمسلم لازم نبود کسی جز خود او در جریان کمیت وکیفیت آ ن باشد من اغلب تعطیلات تابستانیم
را در همان مطب کار آز مایشگاهی می کردم . بحث های ماهمواره حول مبارزه مسلحانه دور می زد آن زمان ما مسئله آزادی های
سیاسی و حقوق ملیت ها را تح ت مطالعه داشتیم ، لذا بعد از اتمام تحصیلات پزشکی من به آذربایجان غربی رفته تا شرایط اجتماعی
وآگاهی های آذری ها وکردها را جمع بندی کنم. محل کارمن در شاه آباد ماکو بود.
بیش از 30 در صد بیمارانی که به آن درمانگاه مراجعه می کردند کرد و بقیه آذری بودند خلاصه بر داشتم دراین مقطع چنین بود .
آذری ها هنوز از کار آیی .خدمات جمهوری آذربایجان صحبت می کنند . برخی با تاسف می گفتند مذهب پدر ما را در آورده
وقتی دمکرات ها اصلاحات ارضی کردند روستائیان نادان و مذهبی بهره ی مالکانه را مخفیانه به فئودال ها می دادند ترس آن ها جنبه
ی شرعی داشت قهوه چی ده که سرباز دمکرات ها بوده می گفت تا وقتی مسجد و آخوند بر فکر و روح آدم ها حکومت کنند راه
رهایی بسته است زنجیر خرافات و دایره ی نادانی محکم تر از حصارهای زندان است باید آنها را شکست تا آزادی بدست آید.
بسیاری از مواقع کسبه و کسانی که با شهر رابطه داشتند با من فارسی صحبت می کردند و وقتی دچار اشکال لغوی می شدند با
نیشخندی می گفتند می بینی دکتر ما هنوز زبان مادری مان را یاد نگرفته ایم.
ولی بهر صورت در خواست خود مختاری مسئله درجه یک آنها نبود .البته دلایل خاص خود را دارد و من با یاد داشت هایی که
داشتم همه را با دکتر به بحث گذاردیم، اما کرد ها خواست درجه اولشان خود مختاری بود آنها بهر کسی که در این رابطه به آنها
کمک کند او را دوست خود می دانند .
نمونه مشخصی که قابل ذکر است داستان ارشد و شمس الدین مامدی است که به اختصار از آنها یاد می کنم تا به روشن شدن این
موضوع کمک کند.
آنها نیز در سال 49 اقدام به مبارزه مسلحانه کرده بودند دولت آنها را یاغی و … اعلام کرده بود اما کردها آنها را خود مختاری
طلب می دانستند .لذا به آنها پناه می دادند آنها را تدارک می کردند به آنها اطلاعات می رس انیدند این فاکتور هایی هستند که
بدون آنها چریک نمی تواند در کوه دوام بیاورد . ژندارمری ایران و ترکیه و واحدهایی از ارتش در تعقیب آنها بودند اما آنها هرگز
٦
بدام نیافتادند ضربه می زدند و براحتی مانور می کردند . البته رژیم اعلام کرد که آنها را بدام انداخته و کشت ه اما چنین نبود آنها
هرگز بدام رژیم نیافتادند، آنها ضربه را از درون فامیل خود خوردند هنگامی که برای استراحت به خانه پسر عموی شان چنگیز
مامدی رفته بودند و برای استحمام لباس از تن در آورده و غیر مسلح بودند بدست چنگیز کشته شدند.
س حماسه سیاهکل چه تاثیری بر فعالیت رفقا داشت ؟
ج نوروز 50 به خرم آباد رفته و آنچه را که دیده و شنیده بودم با دکتر در میان گذاشتم . مسلما جنبش سیاهکل جای خاص خود
را در آن گفتگوها داشت چه ما نیز معتقد به مبارزه ی مسلحانه بودیم اما بدون داشتن زمینه توده ای اقدام به آن را بی نتیجه می
دانستیم این بار دکتر هیجان زده بود می گفت ما دیر شروع کردیم .
و حالا برای شروع آن در لرستان به همبستگی طایفه ای وسمپاتی شخصی تکیه می کرد . افرادی که برای این حرکت همراه می
داشت با همه رابطه خانوادگی و فامیلی و طایفه ای داشت حالا برنامه ی عملیش در تدارک سلاح و آذوقه بود . نکته گرهی بحث
های ما از اینجا شروع شد .گر چه او توانسته بود از نظر عاطفی روی مردم تاثیر نیکو بگذارد اما برای چنین حرکتی برنامه مشخص
سیاسی نداشت .شعاری که بتواند روستائیان و کوه نشینان لر را به مبارزه فرا خواند نداشت . حماسه سیاهکل نیز چنین نقطه ضعفی را
داشت حرکت آنها برای روشنفکران شهری هیجان انگیز بود، آرزومندان آزادی های سیاسی به چپ روی آورده بودند وبقولی
هوادار آن بودند اما در روستاها این مسئله درجه سوم آنها هم حساب نمی شد.
س چه کسانی با دکتر حرکت کردند ؟ و سر نوشت دکتر چه شد؟
ج کافی است بگویم به جز محمود خرم آبادی وسیامک اسدیان بقیه دکتر را ترک کردند . در نتیجه کلیه تدارکات آ نها در
کوه سوخته حساب می شد ودر این جا بود که هر آلونک روستایی برایشان یک پناهگاه نبود و می توانست دامی باشد، اما انعکاس
آن حرکت به همه جا رسیده بود . سازمان چریک های فدایی خلق رفیق علی اکبر جعفری را مسئول ارتباط با رفقا و انتقال آنها به
تهران کرد … به تهران می روند در بحث هایی که با حمید اشرف داشته اند دکتر قبول نمی کند که حرکت در کوه زود است و
حمید اشرف می گوید پس برو و هر امکانی ازما بر می آید ب ه توکمک می کنیم .دکتر نمی پذیرد و به تنهایی به کوه باز می گردد .
و از آن تاریخ رد او گم می شود و هیچ حرکتی در کوه صورت نمی گیرد در سال 54 ساواک جسدی را به اقوام دکتر برای
شناسایی نشان می دهد . برادرش می گفت آن جسد دکتر نبود و من به ساواک دروغ گفتم تا دست از تعقیب او ب ر دارند . البته باید
دانست که دکتر با سابقه زندانی که داشته انگشت نگاری شده وبعید است که ساواک دچار اشتباه شده باشد . از زنده یاد حرمتی
پور راجع به او در خارج پرسیدم می گفت اوهرگز به ظفار وبه لبنان نرفته است . تنها سال 54 جسدی را سازمان امنیت عراق به من
نشان داد که البته ما شناختی از دکتر نداشتم تا او را شناسایی کنم.
س اثرات حرکت دکتر در لرستان چه بود ؟
ج تاثیر این حرکت بیشتر آژیتاسیون روشنفکرانه بود . مردم لرستان با احترام زیاد از او یاد می کنند

تاريخ بروز رساني ( 20 مرداد 1390,ساعت 12:20:27 )