آبان 1390,ساعت 17:20:26
 

مقامات مافیای جمهوری اسلامی که دوران انقلاب سال ۱۳۵۷ را تجربه کرده و در آن مافیا فعال بوده‌اند (قدرت به صورت ارث صنفی و فامیلی به آنها نرسیده است) اکثرا با ارادهٔ نوکری خویش به مقامات روی کردند. اما همین نسل به دنبال آن بوده که فرزندانش را همانند روحانیون اسلام‌گرا شبیه خود مکتبی و نوکر دیکتاتور ولایت فقیه بار بیاورد تا خوش‌عاقبت شوند. در عین حال همهٔ امکانات بر خلاف اکثرمردم ستمدیده ،زندگی برای این نسل تازه مافیا فراهم بوده و در ناز و نعمت بزرگ شده‌اند. اما برخلاف بسیاری از ثروتمندان و قدرتمندان اروپایی و امریکایی که نسل اندر نسل ثروت و قدرت در میان آنها دست به دست شده و فرهنگ ثروتمند و قدرتمند بودن در آنها نهادینه شده (و از این جهت کمتر با دوگانگی مواجه می‌شوند) ثروتمندان و قدرتمندان مافیای جمهوری اسلامی به این منابع بدون کسب مقتضیات و فرهنگ آن دست یافته‌اند و نه تنها خود، بلکه اعضای خانواده‌شان با بحران «جابه‌جایی» یا «از جای خود به درشدگی» مانند لاشخور گرسنه(نا‌همسازی عالم واقع با ذهنیت) روبه‌رو هستند.


کسانی که اکنون در قدرت هستند و با چنگ و دندان در راستای حفظ این نظام از هیچ جنایتی فروگذار نیستند و ما قصد توضیح واضحات را در برشمردن جنایات آنها نداریم ،

موضعی که محافل حرفه‌ای آدمکشی و رهبران و مفتیان آنها در مافیای جمهوری اسلامی همواره پس از اقدامات خود اتخاذ کرده و مسئولیت را به گردن اسرائیل یا ضد انقلاب و منافقین و کمونیستهای معاند و ......انداخته‌اند (مثل قتل‌های زنجیره‌ای).

 

روزی برای خرید یک آب‌نبات یا بستنی مجبور بودند ساعت‌ها گریه کنند یا نان را از خواهر و برادر خود قاپ بزنند (که البته شرایط مذمومی در هر جامعه‌ بدون چترهای حمایتی است) امروز صاحب صد‌ها و هزاران میلیارد تومان ثروت هستند و فرزندان‌شان بدون زحمت صاحب همه چیز می‌شوند. این‌ها در خلا زندگی نمی‌کنند و هنوز اقوامی با زندگی معمول و دشوار دارند که مبدا مقایسه را برای فرزندان آنها فراهم می‌آورد، حتی اگر در قرنطینهٔ اجتماعی زندگی کنند که نمی‌کنند و فقر و فلاکت همنوعان خود را عیان می‌بینند.


اما این فرزندان، بدون تجربهٔ انقلابی و ارادی والدین در برابر خواست برگرفتن سبک زندگی روحانیت حاکم که در مواردی به تحمیل نیز منجر می‌شده در روابط مافیایی قدرت به هفت مسیر یا سرنوشت متفاوت کشانده شده‌اند. هر یک از این هفت مسیر را با یک یا چند نمونه توضیح می‌دهیم.


اقامت در خارج، مهاجرت و پناهندگی: فرزندان خرازی‌ها/احسان و هادی محمدزاده/نرگس کلهر


آن دسته از مقامات جمهوری اسلامی که به خوبی شرایط فرزندان خود را درک کرده‌اند آنها را پس از دوران دبیرستان و در اوان بلوغ به کشورهای غربی (تحصیل پانصد تن از فرزندان مقامات در بریتانیا) یا حاشیهٔ خلیج فارس می‌فرستند تا کمتر با دوگانگی‌های زندگی در ایران در چارچوب فرهنگ رسمی مواجه شوند.


بسیاری از این افراد به کشور باز نمی‌گردند و حتی والدین‌شان به آنها می‌پیوندند. آنها نیز که به کشور بازگردند با واقع‌بینی بیشتر تلاش می‌کنند با اتکا بر منابعی که در اختیار والدین است دنیای کوچک خود را ایجاد کرده و در آن زندگی کنند. زندگی در غرب مستلزم تلاش و کوشش بسیار برای موفقیت است در عین داشتن آزادی‌ها، اما کسی که می‌خواهد با کار کمتر یا بدون کار راحت‌تر زندگی کند بخشی از آن آزادی‌ها را نیز قربانی می‌کند.


برخی برای موقعیت‌های بهتر مهاجرت می‌کنند (احسان و هادی محمد‌زاده، فرزندان مهدی محمد‌زاده، رئیس فدراسیون شمشیربازی به قطر پناهنده شدند)، برخی نیز برای اعتراض به شرایط موجود راه پناهندگی را در پیش می‌گیرند (نرگس کلهر، فرزند مهدی کلهر مشاور محمود احمدی‌نژاد به آلمان پناهنده شد) و برخی نیز با اندوخته‌ مالی کلان اقامت تجاری یا کسب و کار می‌گیرند (ده‌ها خانوادهٔ مقامات جمهوری اسلامی که در استرالیا و کانادا ساکن شده‌اند).


خودکشی: احمد رضایی/حمیده حسنی/پسر حسن روحانی


آن دسته از والدینی که می‌خواهند عینا از خود نسخه‌برداری کنند و راهی برای گریز فرزندان از دنیای ریاکارانه و مملو از مقدس‌نمایی، تقلب، دروغ، و فساد مالی خود باقی نمی‌گذارند و روابط و آیندهٔ فرزندان را به خود و دنیای خود محدود می‌کنند آنها را به سوی خودکشی هل می‌دهند.


عشق‌های ممنوعه، پی بردن به جنایات پدر و عدم امکان هضم آنها، خسته شدن از مناسک تکراری و بی‌مفهوم برای بسیاری از جوانان، و عدم درک چرایی امتیازات قشر حاکم در کنار فقدان توان حاکمان برای توضیح این گونه امور به فرزندانِ در جستجوی حقیقت خویش (حقیقتی که با آنها بسیار فاصله دارد و دست‌یافتنی به نظر نمی‌آید) رشته‌های اتصال میان خانواده‌های در هم پیچیدهٔ مقامات را با فرزندان جداافتادهٔ آنها می‌گسلد و همین جدا افتادگی و بی‌معنایی زندگی آنها را به سوی خودکشی سوق می‌دهد.


البته در مورد احمد رضایی علاوه بر خودکشی (به روایت پلیس دوبی) این دیدگاه هم مطرح شده که وی توسط ماموران اسرائیلی یا مخالفان جمهوری اسلامی ترور شده است (سایت عماریون، ۲۲ آبان ۱۳۹۰؛ الف، ۲۳ آبان ۱۳۹۰)، موضعی که محافل حرفه‌ای آدمکشی و رهبران و مفتیان آنها در جمهوری اسلامی همواره پس از اقدامات خود اتخاذ کرده و مسئولیت را به گردن اسرائیل یا ضد انقلاب انداخته‌اند (مثل قتل‌های زنجیره‌ای).


وجه‌المصالحه: علیرضا صدر


به دلیل حساسیت زیاد دستگاه‌های اطلاعاتی نسبت به اطلاعات محرمانه، آن دسته از فرزندان مقامات که احتمالا به این اطلاعات از مجرای پدر دسترسی داشته‌اند تحت نظارت هستند و ممکن است در مقاطعی برای تخلیهٔ اطلاعات یا دادن درس به خانواده یا زمینه‌سازی معامله دزدیده شوند. احتمال دیگر برای ربایش فرزندان مقامات جمهوری اسلامی رقابت‌های درونی جناح‌های سیاسی است که امروز هر یک بخش‌هایی از دستگاه‌های امنیتی، نظامی و شبه نظامی را در اختیار دارند. هدف از ربایش می‌تواند وادار کردن طرف مقابل به سکوت یا اخاذی باشد. ربوده شدن ۴۸ ساعتهٔ فرزند شهاب‌الدین صدر، نائب رئیس مجلس، با یکی از فرضیه‌های فوق قابل توضیح است.


قربانی اعتراض: محسن روح‌الامینی/فاطمه باقریان‌نژاد فرد


دسته‌ای دیگر از فرزندان مقامات بر والدین مکتبی و حکومت آرمانی‌شان می‌شورند و حتی تا آنجا پیش می‌روند که توسط دوستان و بزرگان آنها سلاخی می‌شوند. محسن روح‌الامینی در موقعیت ویژه‌ای که قرار داشت (فرزند یکی از وفاداران به خامنه‌ای) نحوهٔ رفتار حکومت با زندانیان سیاسی و معترضان بی‌خشونت را به خانه‌های مقامات آورد. پیش از این نیز برخی از فرزندان مقامات که مخالف حکومت روحانیون بودند (پسر محمدی گیلانی و پسر احمد جنتی) توسط حکومت به قتل رسیده‌اند.


خوش‌شانس‌ترین فرزندان مقامات جمهوری اسلامی آنهایی هستند که با حرکت به سمت بلوغ و یافتن خودِ اعتراضی خویش، والدین آنها نیز از حکومت و اسلام‌گرایی رسمی فاصله گرفته و بدین ترتیب همگرایی و انسجام خانواده حفظ می‌شود. ده‌ها فرزند مقامات سابق جمهوری اسلامی از اردوگاه اصلاح‌طلبان هنگامی بر حکومت شوریدند که والدین‌شان در حال خروج از آن بودند. فرزندان یونسی (وزیر اسبق اطلاعات)، معین (وزیر اسبق علوم) و عبده تبریزی (دبیر کل سابق بورس) که در اعتراضات مابعد انتخابات بازداشت شدند از این قبیلند.


البته در مواردی نیز فرزندان مقامات سابق از سر راه برداشته شده‌اند، مثل فاطمه باقری‌نژادیان‌ فرد، فرزند نمایندهٔ سابق کازرون که در هشت مرداد ۱۳۹۰، یک روز پس از تشییع جنازه عزت‌الله سحابی، در اطراف شهر ری پیدا شد. خانم باقری‌نژادیان قصد شرکت در مراسم تشییع دبیر کل ائتلاف نیروهای ملی مذهبی را داشته که در بین راه توسط افرادی که هنوز هویت آنان مشخص نیست ربوده شده و با قرص برنج مسموم شده است. (تحول سبز، ۱۶ آبان ۱۳۹۰)


طی مدارج قدرت: فرید‌الدین حداد عادل/سجاد صفارهرندی/زهیر توکلی/محسن علی‌آبادی


این جماعت از مجرای قدرت والدین به سرعت برق و باد به شغل مناسب و اتومبیل و پس از ازدواج در سن پایین به آپارتمان و ویلا دست می‌یابند و به سرعت می‌فهمند که باید برای این سهولت هزینه بپردازند (از بوسیدن دست «آقا» تا درونی کردن ریاکاری و حضور در بسیج). این گروه درس والدین خود را به خوبی فراگرفته و از موقعیت موجود بهترین (سوء) استفاده را می‌کنند.


فریدالدین حداد عادل، فرزند غلامعلی حداد عادل، تنها به‌واسطهٔ آقازادگی به ریاست شوراهای سیاست‌گذاری نشریات دولتی و نیمه‌دولتی (همشهری جوان و پنجره) دست یافته است. او گزینهٔ مدیریت در مدارج بالا‌تر مثل رادیو جوان هم بوده و با توجه به مداحی مجتبی خامنه‌ای ارتقای وی تا حد عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی یا عضویت در مجلس یا مدیریت یک خبرگزاری چندان دور از انتظار به نظر نمی‌آید.


زهیر توکلی فرزند احمد توکلی و سجاد صفارهرندی فرزند محمدحسین صفارهرندی نیز در حال طی مدارج سیاسی هستند. این دو اکنون در هفته‌نامه‌های مثلث و پنجره فعالیت دارند و به تدریج جای پدران خویش را در نهادهای رسانه‌ای و فرهنگی حکومتی و دولتی خواهند گرفت. این‌ها همه خود را به عنوان سربازان ولایت معرفی می‌کنند و نشریات مذکور کارگاهی برای آماده‌سازی آنها جهت فرماندهی در مهندسی فرهنگی ولی فقیه است. برخی دیگر از فرزندان مقامات از مجرای مدیریت ورزش (محسن علی‌آبادی فرزند محمد علی‌آبادی، عضو هیئت رئیسهٔ یکی از فدراسیون‌ها) در حال بالا رفتن از پله‌های قدرت هستند.


جنایت: محسن فلاحیان


برخی از فرزندان مقامات نیز همانند پدران‌شان «شر» هستند و در کار آدمکشی موفق‌ترند.‌‌ همان طور که علی فلاحیان در دههٔ هفتاد در مقام وزیر اطلاعات قتل ده‌ها ایرانی مخالف و منتقد را در داخل و خارج کشور طراحی و اجرا کرد، فرزند وی نیز یکی از ماموران نیروی انتظامی را به قتل رساند و بعد با صحنه‌سازی پدر با قید وثیقه آزاد شد و همچنان آزاد است.


کسب و کار رانتی: حمید یزدی/الیاس قالیباف/ناصر واعظ طبسی/مهدی هاشمی/مهدی خزعلی


دستهٔ دیگر با استفاده از ارتباطات پدران قدرتمند به تجارت روی کرده‌اند: تنها پسر قالیباف می‌تواند با اتکا به قدرت شهرداری تهران و نفوذ آن بر شبکهٔ پنج سیما و بنیاد فارابی به تهیه‌کنندگی سریال و فیلم سینمایی روی بیاورد؛ پسر محمد یزدی می‌تواند به کارچاق‌کنی در قوهٔ قضاییه (اخاذی به ازای عدم تعقیب) بپردازد؛ پسر خزعلی می‌تواند با راه‌اندازی یک موسسهٔ نشر (حیان، ناشر کتاب برنامهٔ تلویزیونی هویت) از رانت‌های وزارت ارشاد برخوردار شود؛ پسر هاشمی در معاملات نفت میلیون‌ها دلار به چنگ آورد؛ و پسر طبسی میلیارد‌ها تومان وام بدون بهره از بانک‌های دولتی دریافت کند. این‌ها خلف صالح پدران خود در تاسیس نظام جمهوری اسلامی برای انحصار ثروت و قدرت در خود و خانواده‌های‌شان بوده‌اند.


***


غیر از گروه‌های پنجم و هفتم که با سوء استفاده از قدرت و فساد نهادینه شده سعی می‌کنند گلیم شخصی خود را از آب بیرون بکشند یا جای پدران‌شان را بگیرند، بقیه از چشمان والدین قدرتمند و ثروتمند خود از کف رفته به حساب می‌آیند، چون نسل اسلام‌گرایان را که دیگر برای خود اصالت تبار و حق ابدی قدرت قائل هستند ابتر می‌گذارند.


رخدادهای فوق نشانه‌های پیری زودرس جمهوری اسلامی است. نظام‌های سیاسی استبدادی در ایران معمولا پس از نیم تا یک قرن به این گونه عوارض دچار می‌شدند (نگاه کنید به سلسلهٔ قاجار پس از گذشت یک قرن و سلسلهٔ پهلوی پس از نیم قرن). جمهوری اسلامی تنها در دههٔ اول، آن هم به علت جنگ، توانست از برخی از این عوارض دور بماند. اما بلافاصله بعد از جنگ نخست خود مقامات و بعد با سرعت بیشتری فرزندان‌شان با سرنوشت‌های فوق روبه‌رو شدند. نشانه‌های اضمحلال جمهوری اسلامی را بیش از همه می‌توان در خانواده‌های مقامات مشاهده کرد.

با درود به یارانی که برای جنبش رهائی بخش لرستان مطالب

و اخبار ارزنده ای را ارسال میکنند   

 

بدینوسیله از همه دلسوران و مبارزان راه آزادی و

عدالت میخواهیم ما را در مبارزه برای رسیده به حقوق پایمال

شده سرزمینهای ستمدیده لرنشین یاری کنند

جنبش رهایی بخش لرستان 7+4
www.lorabad.com

 

تاريخ بروز رساني ( 25 آبان 1390,ساعت 09:34:37 )