من شهرستانیم!
همین فحش شهرستانی بودن و دهاتی بودن را شما نگاه کنید چه نگاههایی از کنارش بیرون میآید.
همین عامل باعث میشود خیلی جاها مجبور بشوی بگویی نه آنجایی نیستم تا بهت نخندند! ببین این ها چه گُلهایی هستند! اما من همیشه گفتهام خرم آبادیم، لُر هم هستم، دستمم سنگ نیست، سنگ هم نمیدازیم، شهری که در اون زندگی میکنم تاریخی به اندازه قدمت تمدن بشر هم دارد، دور و اطرافش پر است از غارهای عصر پارینه سنگی، که آقای فرانک هول به عنوان مثال در غارهای پاسنگر، کُنجی و یاقتهاش آثار تمدنی بین ۱۲۰۰۰ تا ۴۰۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح را یافته است! همین نکته را هیچکدام از شماها نمیدانید، شک ندارم که نمیدانید!
متاسفانه مردم شهر من یا خوشبختانه، ساده هستند بنده گان خدا، دنبال این چیزها نبودهاند که مثل بسیاری حتی برای خود نداشته بتراشند. بیاعتمادی که به آنها شده است و میشود و فحشهایی که نثارمان میشود را به جان میخریم و خریدهایم همیشه، اما اکثر اوقات به کسی توهینی نکردهایم، چون بلد نیستیم. نقش ایل بیرانوند و بختیاری را در مشروطه آنقدر کمرنگ کردهاند کتابان تاریخ همین تهرانیها که کسی فاتح تهران را نمیشناسد! برای ما امروز پیشینه یمان مهم است! نبردمان با رضاشاه مهم است! کسی شیرزنی به اسم قدم خیر را نمیشناسد، دُرست همان لحظه که استبداد رضاشاهی در حال شکل گیری بود به نبرد با او پرداخت!
چه میگویم!؟ پُز میخواهم بدهم بلد نیستم!
سال اول دبیرستان بودیم مدرسه انفورماتیک تهران، ضلع شمال غربی میدان صنعت شهرک غرب! یک همکلاسی داشتم لُر بود. من او تنها شهرستانیهای کلاس بودیم! چقدر سخت بود وسط یه مشت بچه شهری آنهم در آن محله بنشینی سر یک میز و یک کلاس.... نمیدانید وقتی کارت دانش آموزی گرفته بودیم و محل صدور شناسنامهٔ من در آن قید شده بود خرم آباد همان فارسها به چه پوزخندی و تمسخری به من نگاه کردند! همان کسانی که ادعای فرهنگ داشتند اما سر کلاس درس رعایت دبیر پیرمان را نمیکردند و یکی میخوابید، یکی هدفون در گوش میگذاشت و من و همین امیر صادقی با جان و دل با دبیر تُرکمان آقای فتحعلیزاده بحث میکردیم!
دقیقا سر کلاس همان آقای قتحعلیزاده بود که این اتفاق افتاد!
خرم آبادی هستی!؟ را صیفوری همکلاسم آنقدر بلند و ریشخند وار گفت که آقای فتحعلیزاده هم فهمید و بلند شد پای تخته شعر معروف شهریار را...
تو را ترک آذربایجان بود و خراسان بود
کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدینسان بود
چه شد کرد و لر و یاغی کزو هر مشکل آسان بود
کجا شد ایل قشقایی کزو دشمن هراسان بود
کنونای پهلوان پنبه چونی نه تیر ماند و نی جوشن
الا ..... انصاف میکن خر تویی یا من
نوشت!
و زیرش هم نوشت، تُرک و لر برادرند، و ...... خیلی خرند! میدانم این آخری را از روی عُقده نوشت، ترکها را به آن متهم میکردند، واکنش طبیعی بود!
نمیدانم، اینکه دیگران را پست بشماریم خود یکی از مصادیق بارز بیفرهنگی است که در نشان و قامت پایتخت نشینان عزیزم و فارسها موج میزند. آنها در تمام جوکها زرنگ هستند، ما سنگ انداز، ترکها خر، بلوچها قاچاقچی، گیلکیها بیغیرت، کردها یاغی!
ادامه شاید بدهم نوشته را...
ارسالی یکی از یاران جنبش رهایی بخش لر جهت درج در سایت .
ماید بیگ زاده