روزی روزگاری مردمی بودند و نامی داشتند، نام خویش مقدس و عزیز می‌دانستند، بدان می‌بالیدند و تلاش آنها این بود که هرجا فضلی و هنری از ایشان صادر می‌شود جز بدین نام نامور مباد.

            همین بود که اجازه ندادند اتابکان لر بزرگ و لر کوچک نامی دیگر گیرند، برخی منابع کوشیدند نام ایشان را مثل همه سلسله­های پادشاهی منطقه از روی طایفه و خاندانی برگزینند (چه لر بزرگ از هزارسفیان بود و لر کوچک از آل خورشید) اما نتوانستند، تا «لر» تقریبا تنها نام م ایرانی باشد که نام آن بر قدرتی سیاسی و دولتی نهاده شده است، این نه در میان سلسله­ا سابقه داشت و نه در سلسله های کُرد و پارس و گیلک و.. این همواره نام دولت خود را از دل طایفه‌ای بر می‌گزیدند نه تمامیت قومیت خویش، این دشمنان لرها بودند که حکومت منطقه­ای خود را به نامی جز لر نامور نکردند.

وقتی لرهای بختیاری در عصر مشروطه و دموکراسی حماسه­ای آنچنان آفریدند خود را جز لر بختیاری معرفی نکردند و کابینه­شان جز به «کابینه لری» نامور نشد. اما فراموش نکنید که با این همه حیله و تدبیر و ظلم و تسخیر نه از صلابت زردکوه چیزی کم می شود و نه از سخاوت اشترانکوه، نه از شهامت پلنگ لرستان چیزی می‌کاهد و نه از زلالی سیمره و سرفرازی دنا! ما نه آن آتشیم که تا ابد زیر خاکستر خموشی گیریم و نه آن گنج که همیشه در کنج ویرانه سکنی گزینیم ما فرزند سرزمینی هستیم که نماد حماسه آن ساز  و دهل«پلنگ» است

 

نام لرستان، نماد هویت و هستی ما

روزی روزگاری مردمی بودند و نامی داشتند، نام خویش مقدس و عزیز می‌دانستند، بدان می‌بالیدند و تلاش آنها این بود که هرجا فضلی و هنری از ایشان صادر می‌شود جز بدین نام نامور مباد.

            همین بود که اجازه ندادند اتابکان لر بزرگ و لر کوچک نامی دیگر گیرند، برخی منابع کوشیدند نام ایشان را مثل همه سلسله­های پادشاهی منطقه از روی طایفه و خاندانی برگزینند (چه لر بزرگ از هزارسفیان بود و لر کوچک از آل خورشید) اما نتوانستند، تا «لر» تقریبا تنها نام قومیتی ایرانی باشد که نام آن بر قدرتی سیاسی و دولتی نهاده شده است، این نه در میان سلسله­های ترک سابقه داشت و نه در سلسله های کُرد و پارس و گیلک و.. این اقوام همواره نام دولت خود را از دل طایفه‌ای بر می‌گزیدند نه تمامیت قومیت خویش، این لرها بودند که حکومت منطقه­ای خود را به نامی جز لر نامور نکردند.

            پس از دوره اتابکان که نزدیک به نیم هزاره طول کشید باز حاضر نشدند که سلسله کم قدرت­تر ولایت خویش را به صفتی جز «لرستان» مزین کنند و این شد که مابقی تاریخ لرستان تا روزگار معاصر زیر بیرق «والیان لرستان» بود گرچه می‌توانست با نام و نشان طایفه­ای هم مأنوس شود اما نشد و اگر بود کلمه «فیلی» فقط صفتی زاید بر لرستان بود تا از مابقی اراضی لرنشین مشخص شود.

            هرچند مستبدان و غاصبان صفوی و افشاری و مخصوصا قاجاری چشم دیدن بزرگی و حشمت و یکپارچگی لر بزرگ را نداشتند و آنرا تجزیه کردند اما لر بختیاری و لر کهگیلویه هیچگاه از پیشوند لری خود دست نکشیدند.

            همین بود که ادیبان و درویشان برخواسته از این دیار هیچکدام به صفتی غیر از لر و لره و لرستانی راضی نشدند از بابالره لرستانی (زهی سعادتا که نام لر دوبار در نامت تکرار شود) تا شاه‌خوشین لرستانی، تا خان‌الماس لرستانی تا طاهرهلره و فاطمه‌لره، و ده‌ها کس دیگر اگر لقب لر و لرستانی نداشتند الآن در این وانفسا به سادگی از سوی بدخواهان این آب و خاک نادیده گرفته شده بودند و تعلق ایشان از سرزمین لرستان و قومیت لر دریغ می‌شد!

            کسی نتوانسته آثار باستانی لرستان را جز با نام «مفرغ لرستان» عرضه کند ورنه می‌شد آن را به نام غاری یا محوطه‌ای باستانی یا سلسله‌ای باستانی (مثل کاسیت و عیلام و..) هم معرفی کرد.

            همین نام نامی لر و لرستان است که در سخن بزرگی چون مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) همپای عراق و شام ارج دارد و به ذهن متبادر می‌شود که الان این دو نامجا خود نام چند کشورند همچون کویت و عراق و فلسطین و لبنان و سوریه:

            گر شام و اگر عراق و گر لورستان / روشن شده زان چهره چون نورستان/ با منکر و با نکیر همدستی کن/ تا دست زنان رقص کند گورستان (کلیات شمس تبریزی، رباعیات)

            و سعدی نکوئی وی را ستود:

            هرچند که هست عالم از خوبان پر/ شیرازی و کازرونی و دشت و لر.. (کلیات سعدی، رباعیات)

            و فردوسی دربنای خرم‌آباد آن گزارشی در شاهنامه‌اش آورد (جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان، ساکی، ص97)

            و حافظ از ملک ایذج (ایذه مرکز لر بزرگ) سخن به میان آورد و مدح اتابک گفت . 

            باز وقتی لرهای بختیاری در عصر مشروطه و دموکراسی حماسه­ای آنچنان آفریدند خود را جز لر بختیاری معرفی نکردند و کابینه­شان جز به «کابینه لری» نامور نشد.

            اما اینک قضای روزگار بین که بدخواهان (و گاه نمک نشناسان و قدرمدانانی از فرزندان همین سرزمین) چگونه تلاش می‌کنند هرجا نامی از لر و لرستان هست تضعیف شود و هرکدام به داعیه­ای تا به خواسته­های پلید و نامشروع  خویش دست یابند.

            نام شرکت «داروسازی لرستان» را به «اکسیر» تغییر دادند و کوشیدند نام تجاری شیشه لرستان (لرکروک) را دگرگون کنند، ماکارونی «سی لُر» را با نام بی‌معنا و مسخره سی لَر می­خوانند و از این همه بی‌مغزی و قباحت و خودباختگی خویش شرمنده هم نمی­شوند.

            و امروز می­بینیم آب خدادادی سرزمین ما را به کام خویش می­برند و حتی آنرا به نام شهری در چند استان آنسوتر در دل کویری که حتی در خواب هم یک «رود» ندیده است می‌خوانند تا نام آن شهر همنشین رود شود و نام «لرستان» و «الیگودرز» بیش از پیش یادآور محرومیت و عقب نگهداشته­شدگی و خشکی و خشکسالی عجین باشد و نه با رود و آب و آبادانی.

            امروز ما شاهد آن هستیم که برخی گرایش‌ها و مخصوصا در دستگاه‌های فرهنگی دولتی بر آن هستند با ساختن و پروراندن هویت‌هایی چون قوم بختیاری، قوم لک، قوم ممسنی و قوم کهگیلویه و امثال آن تلاشی در متلاشی کردن نام لر داشته باشند.

            هرکس منکر این سخن است فقط به متن سخنرانی مسافران دولتی به این سرزمین‌ها بنگرد آنگاه متوجه می­شود فلان مسئول وقتی به لرستان جنوبی (استان کهگیلویه و بویراحمد و شهرستان ممسنی) سفر می­کند با چه درایت و دقتی مواظب کلام خویش است که این مردم را به نام قومیت­شان نخواند تا مبادا لر بودن شان را تبلیغ کرده باشد بلکه مدام ایشان را «قوم کهگیلویه»، «مردم ممسنی» و معمولا «عشایر غیور» می­خواند و گمان می­کند با این حربه فرزنداد دهدشت و یاسوج و نورآباد فراموش می­کنند لر بوده و هستند.

            باز فراموش نکرده­ایم و نخواهیم کرد ریاست مجلس هفتم (که اتفاقا چهره­ای فرهنگ­مدار هم دارند و اخیرا ماندگار هم شدند) در قضیه توهین یک نشریه کذایی به نام و واژه «لُر» در توضیحات خود حتی حاضر نشد این کلمه را به زبان هم بیاورد و مدام می­گفت «توهین به عشایر»! حال آنکه به خود کلمه لر اهانت شده بود.

            چه عاجزانه امروز می­کوشیم فضائی به وجود بیاوریم که اگر باز هوس قیمه قیمه کردن هویت ما را کردند نام آن را بگذارند «لرستان شرقی» و خیال‌مان دست کم از این بابت راحت باشد که با نام‌های بی‌هویت و بیگانه‌ای همچون «استان زاگرس» و «بوستان» و «پارسیان» بیش از پیش مسخ‌مان نمی­کنند.

            بگذارید باز در قضیه «رود الیگودرز» یا «لُررود» (همین قمرود جعلی!) کسی به صدای اعتراض اهل قلم و بلاگ نویسان ما و حتی نماینده مردم خرم آباد  و نیز محلی از اعراب ننهد و حق حلال شیرمادری‌مان را در حد یک نامگذاری از ما دریغ شود، باز نشریات محلی استان خودمان به جای رساندن اعتراض‌مان مسایل مربوط به آمریکا و فلسطین را تیتر یک کنند (و نمی‌دانم چرا به آنها با این‌همه اندیشه­های روشنفکرانه و باز و جهانی نشریات محلی! لرستان می­گویند و از بودجه این استان می­خورند).

            اما فراموش نکنید که با این همه حیله و تدبیر و ظلم و تسخیر نه از صلابت زردکوه چیزی کم می شود و نه از سخاوت اشترانکوه، نه از شهامت پلنگ لرستان چیزی می‌کاهد و نه از زلالی سیمره و سرفرازی دنا! ما نه آن آتشیم که تا ابد زیر خاکستر خموشی گیریم و نه آن گنج که همیشه در کنج ویرانه سکنی گزینیم ما فرزند سرزمینی هستیم که نماد حماسه آن «پلنگ» است

کل دنیان وم بئی قدر هزارئ / ندئم ده لرسو یه بلگ دارئ

خوشین الس خوشین الس / هئ کَر یافته کوی بیاو وا نفس

ژه الوار کوه.. حق پیدا میو

بر گرفته از سایت http://www.setinelor.com/lorod.html