آذر 1390,ساعت 14:13:41

یکی از یاران جنبش رهائی بخش لرستان

 این مطلب را فرستاد و درخواست کرد تا

برای آگاهی جوانان منتشر شود 

 چپ کیست؟ جبهه چپکداماست؟

گروهیاز نیروهای کمونیست با اتکابه طبقه کارگر

 بعنوان طبقه مولد و پیشرو، تئوری انقلابی و ماتریالیست

 تاریخی، خود را تنها گزینه انقلابی و

 تنها نیروی مبارز پایدار دانسته و سایر نیروهای فعال

سیاسی غیرکمونیست را، غیرمقاوم وغیرپایدار و در نتیجه

 در مسیر مبارزهطبقاتی و اجتماعی

 غیرقابل اعتماد میدانند.این نحوه برخورد و شیوه تحلیل

خود محورانه،بدون در نظر گرفتن مرحله ای بودن مبارزات

 دموکراتیکو برابری طلبانه،که از اساس با حرکت براساس

واقعیات عینی هرمرحله" (۴) در تناقض میباشد،

 درفرهنگ سیاسی ایران، معمولا کلمه چپ مترادف با نیروهایی با بینش کمونیستی بکار برده میشود. این یکسان نگری، بیدلیلنبوده وبه خاطر مبارزه طلبی و جانفشانی نیروهای معتقد به تئوری انقلابی درمسیر بازپسگیری حقوق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی طبقات واقشارکم درآمد جامعه مصطلح شده است.چنین برداشتی از چپ و به طبع آن از جبهه چپ، سالیان سال است که لااقل بخشی از نیروهای کمونیست ایرانی را به سمت نوعی انحصار طلبی مبارزاتی و خود ویژه بینی سیاسی سوق داده است. این خود محوری روشنفکرانه، تاثیرات بسیار مخربی بر تلاشهای همگرا، مابین نیروهای مردمی و به طبع آن برمبارزات مدنی و آزادیخواهانه توده های مردم برای احقاق حقوق به تاراج رفته خود گذاشته و کماکان میگذارد.

در لغت نامه دهخدا (۱) واژه چپ به معنای " کسی که در طریق مخالفت با رژیم کشور یا سیاست دولت گام بردارد" و یا پیروی از افکار چپ به معنای "در صف مخالف رژیم و سیاست عمومی کشور بودن" تعریف شده است.

درویکیپدیا "جریانات سیاسی چپ دامنه نسبتا وسیعی از جهان بینی و طیفهای سیاسی را شامل میگردند. سیاست چپ نیز مشخص کننده روش های بسیار متفاوت اجرایی با ایدئولوژی های مختلف میباشد که حذف چهار چوب های اجتماعیمنجر به فشار براقشار کم درآمد اجتماعی را هدف خود قراردادهاند"(۲). با درنظرگرفتن اینکه واژه های چپ و راست سیاسی بعد از انقلاب فرانسه تولد یافته اند، به سادگی میتوان با توجه به شرایط اجتماعی و نیروهای درگیر درتحولات سیاسی آن دوران،درک صحیحتری از دامنه کاربرد سیاسی واجتماعی آن واژه ها به دست آورد.با توجه به این تعاریف،هرگاه به بازشناسی نیروهای چپ در ایران بپردازیم، طیف وسیعی از نیروهای فعال سیاسی با بینش های متفاوت عقیدتی، که هدف مبارزه خود را احیا حقوق پایمال شده اقتصادی و اجتماعی تودههای مردم تعریف کرده اند، مادامی که خلاف آن به اثبات نرسیده باشد،درچهارچوبنیروهای سیاسی چپ قرارمیگیرند. "چپ، گروه ها، احزاب و سازمانهایی هستند که خواستار اقدامات ترقی خواهانه، ریشه ای و انقلابی هستند" (۳).

گروهیاز نیروهای کمونیست با اتکابه طبقه کارگر بعنوان طبقه مولد و پیشرو، تئوری انقلابی و ماتریالیست تاریخی، خود را تنها گزینه انقلابی و تنها نیروی مبارز پایدار دانسته و سایر نیروهای فعال سیاسی غیرکمونیست را، غیرمقاوم وغیرپایدار و در نتیجهدر مسیر مبارزهطبقاتی و اجتماعی غیرقابل اعتماد میدانند.این نحوه برخورد و شیوه تحلیل خود محورانه،بدون در نظر گرفتن مرحله ای بودن مبارزاتدموکراتیکو برابری طلبانه،که از اساس با "حرکت براساس واقعیات عینی هرمرحله" (۴) در تناقض میباشد، تفکرات بخشی از نیروهای کمونیستیرا تا به آنجا تسخیر کرده است، که تمامی افراد، گروه ها و احزاب غیر مارکسیستی، اعم ازملی، آزادیخواه و دموکراتیک را، به لحاظ سیاسی درتمامی مراحل مبارزه،بدون در نظر گرفتن تحلیل مشخص از شرایطمشخص، در جبهه راست و در واقع  دربرابرمنافع توده های مردم طبقه بندی میکنند. اینگونه پیش داوریهای کلیشه ای و مکانیکی،بدون درنظر گرفتن شرایط  و ویژگیهای خاص حاکم برجامعه ایران، موقعیت طبقات و اقشار موجود در اجتماع و چگونگیجبهه بندی آنها نسبت به تضاد اصلی، به زبان دیگربدونشناخت صحیح ازپدیده ها وروابط مابین آنها و همچنین سطح و مرحله مبارزاتطبقاتی،غیر منطقی و غیرعلمیبودهو با روح تئوری انقلابی، کههرپدیده را صرفا درظرفزمانی ومکانی مشخص خود تحلیل میکند، درتضادی آشکاراست. برای این چنین نیروهای چپزده ای، هیچ چیز ثابت و مقدسی به جز نظرات و تحلیلهای انحصار طلبانه خودشان وجود ندارد. آنها به آسانی فراموش کرده اند که "تشتت نیروهای چپ که در واقع  میبایست  وظیفه پیشاهنگی را درجنبش مردمی به عهده  داشته باشند، فرصت بسیارمناسبی را جهت میدان گیری نیروهای غیرپیگیر،مشکوکو فرصت طلب فراهم آورده است" (۵).    

در یک حکومت استبدادی، آن هم از نوع مذهبی و شکل به غایت عقب افتاده آن یعنی ولایت مطلقه فقیه، آن چیزی که به حساب نمیآید افکار، نظرات و حقوق توده های مردم است. در چنین جنگلی پر از وحوش ولایت باور و آدمخوار، مبارزه برعلیه بی عدالتی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مبارزه ای به وسعت تمامی طبقات و اقشار غیر حاکم میباشد و منحصر به یک قشر یا طبقه خاص اجتماعی نیست. عمق نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی در سایه حکومت نماینده خدا بر زمین را میتوان به راحتی در گسترش وحشتناک فساد اداری و مالی، بیکاری، بی خانه مانی، خود فروشی، کلیه فروشی، کودک فروشی، اعتیاد، آشغال گردی، کارتون خوابی، پارک خوابی، خود کشی، کودکان کار ودهها بیماری اقتصادی و اجتماعی خانه مان سوز دیگر، همه روزه و درهرگوشه از آن زندان بزرگی که کشورمان ایران شدهاست، مشاهده نمود. مقاومت فعال در برابر اینهمه بی عدالتی و نابرابری، همان مبارزه ای است که از طرف سیستم ضد مردمی حاکم به تمامی نیروهای مردمی بدون درنظر گرفتن تمایلات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی وعقیدتی آنان تحمیل شده است. حتی شیوه مبارزه نیزهمانطور که قبلا توضیح دادیم (۶) از طرف سیستم ضد بشری به نیروهای مردمی تحمیل میگردد. سالیان سال است که شاهد مبارزه تسلیم ناپذیر نمایندگان و پیشاهنگان طبقات و اقشار مختلف ملل ایرانی درپیکاری جان فرسای، ولی نه همدوش و همسنگر، با استبداد مذهبی هستیم. خروش مردم دلیر خطه آذربایجان درهفته های اخیر، که دردوران جنبش سبز (صحیح تر بگوییم جنبش رنگین کمان) تا حد باور نکردنی سکوت اختیار نموده بودند،موعیداین ناهمگونی در مبارزه با دیوی است که از خون و دست رنج تمامی فرزندان این مرز و بوم ارتزاق کرده و بی عدالتی و نابرابری اقتصادی و اجتماعی را در بین طبقات و اقشارغیر حاکم، به تساوی تقسیم میکند.

این صحیح است که استقامت، پایداری و تاکتیکهای مبارزاتینیروهای متفاوت موجود در جبهه مردم در مقابله با رژیم ضد بشری ولایت مطلقه فقیه،واضحتر بگوییم، پیگیری و یا عدم پیگیری گروه ها، سازمان ها و احزاب سیاسی در مسیر پر پیچ و خم و جانکاه مبارزه با استبداد مذهبی، تابعی ازخواستگاههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی حاکم بر کنشگران این گروه ها، سازمان ها و احزاب سیاسی میباشد. اما استواری و پایداری نیروهای سیاسی در تحلیل نهایی نه درحیطه تئوری بلکه فقط و فقط درحیطه عمل قابل بحث و ارزشیابی است. کم نبودند افراد، گروه ها و احزاب مدعی بینش مارکسیستی و سوسیالیستی، در ایران و در جهان کهدر برهه های مختلف مبارزه برابری طلبانه وعدالت جویانه توده های مردم،به هر دلیلی به راه خطا رفتند و آلت دست و توجیه گر استبداد در وجه سیاسی و چه بخواهند و چه نخواهندبهطبعآن،توجیه گراستثمار دروجه اقتصادی آن شدند و چه بسیار افراد، گروه ها و احزاب غیر مارکسیستی با بینشهاییملی،آزادیخواهانه، دموکراتیکو مذهبی که در برابر استبداد و استثمار سر فرود نیاوردندو بر احقاق حقوق توده های مردم پای فشردند وبهای این استواری وپافشاری را به سنگین ترین شکلممکن و حتی با نثار جان خودپرداختند.چراکه به درستی دریافته بودند که شعار توخالی انحصارطلبان سیاه اندیش، پیرامون مبارزهبا استعمار و حرکت در جهتاستقلال اقتصادی، بدون حضور و ثبوت آزادی های اجتماعی و سیاسی شعاری پوچ و بی محتواست.همانگونه که از زبان انقلابی نامدار شهید شکرالله پاک نژاد پس ازبه انحراف رفتن انقلاب ۱۳۵۷ نوشتیم "اینک زحمتکشان میهن ما دوسال پس از قیامی درخشان و یکپارچه، دست خود را خالی می‌یابند. بدون آن که درجبین حکومت، نور رستگاری ببینند آنان از قبل حاکمیت انحصار طلبان نه نان در سفره دارند، و نه امید دردل. به زبانی دیگر نه استقلال و نه آزادی..." (۷).

نگارندگان، فعالین معتقد به ضرورت تشکیلجبهه فراگیرملی درمبارزه با استبداد حاکم برایران، چپ و راست سیاسی را نه در حیطه تئوری و شعار، بلکه در حیطه عمل مشخص سیاسی و اجتماعی طبقه بندی نموده ودر این مرحله از تاریخ مبارزاتی مردم ایران برای سرنگونی حکومتی قرون وسطایی و جنایتکار، هر نیروی ملی با هر خواستگاه اجتماعی وعقیدتی را، مادامی که،تاکید میکنیم مادامیکه در مسیرمنافع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی توده های مردم و نه مستبدان و بیگانگان گام برمیدارند، مادامی که عدالت‌خواه،آزادیخواهوبرابری طلب هستند، مادامیکه ضد استعمار، ضد استبداد و ضد استثمار هستند، و در یک کلام مادامی که درعمل دغدغه سعادت و نیکبختی توده های مردم این مرز و بوم را دارند،در جبهه چپ که همان جبهه نیروهای مردمی میباشد تعریف میکنند."تمامی نیروهای ملی و آزادیخواهکهقائلبهسرنگونی این دیکتاتوری ضد بشری در تمامیتآن میباشند درون جبهه ای فراگیرو ضد استبدادی و تمامی نیروهایی که خواستار بقاء این دیکتاتوری ضد بشری میباشند در جبهه استبداد قرارمیگیرند"(۸).

تقسیم بندی های دیگر در درون جبهه چپ، مانند چپ کارگری، چپ دانشجویی و... نشان دهنده ارجحیتی درمبارزه نبوده و ارزش هر نیرو به دور از بینش سیاسی و عقیدتی آن نیرو، فقط و فقط تابعی از بهایی است که آن نیرو در مسیر مبارزه با تضاد اصلی مردم ایران در این دوران، یعنی مبارزه برای سرنگونی حکومت قرون وسطایی ولایت مطلقه فقیه در تمامیت آن میپردازد.

تنگ نظری های سیاسی و عقیدتی، ناشیاز خود ویژه بینی گروهی از نیروهای چپو انحصار طلبی در مبارزه ای مشترک، نتیجه ایجز تفرقه وتشتت در اردوی نیروهای مردمی نداشتهودر ۳۳ سال گذشته و تا به امروز بزرگترین صدمات و لطمات را به مبارزات آزادی خواهانه و عدالتطلبانه و ضد دیکتاتوری مردم ایران و چه بخواهیم و چه نخواهیم،بزرگترین خدمت را به بقای استبداد مذهبی نمودهاست.

یکی از ساده ترین و درعین حال شاید گویاترین پردایش های موجود در رابطه با علل زمین گیر شدن وعدم موفقیت جنبش های آزادیخواهانه و ضد دیکتاتوری، به واسطه شناخت ناصحیح وغیرعلمی ازضرورت مبارزه ای جمعی، شعری است که توسط آقای مارتین نیمولرکشیش آلمانی پروتستان وضد نازیسم،درشرایطی مشابه با دیکتاتوری انحصار طلبان حاکم بر ایران و در رابطه با سرکوب آزادیخواهان و دموکراسی طلبان در آلمان هیتلری به رشته تحریر آورده شده است.

"زمانیکه نازیها کمونیستها را بردند،

سکوت کردم،

آخر من که کمونیست نبودم

هنگامیکه آنها اعضاء اتحادیه های کارگری را بردند،

سکوت کردم،

آخر من که عضو اتحادیه نبودم

وقتی سوسیالیستها را به زندان افکندند،

سکوت کردم،

آخر من که سوسیالیست نبودم

لحظه ایکه یهودیها را به حبس افکندند،

سکوت کردم،

آخر من که یهودی نبودم

و آنگاه که برای بردن من آمدند،

دیگر کسی باقی نمانده بود،

که اعتراض کند"(۹)  www.lorabad.com

تاريخ بروز رساني ( 19 آذر 1390,ساعت 07:04:51 )