ین همه، حسرتهای دیروزی ما است و اما حسرت امروزی ما: ای کاش میشد از دریغهای تاریخیمان پرده برمیداشتیم بیآنکه مجرم شویم یا متهم. با صراحت بیشتری و نه با هزار جور آکروباسی. کاش میشد از پروژهها سخن گفت تا بدل به حسرت نمیشد. کاشکی برای این زیستهای اورژانسی حد و مرزی بود. ای کاش شادى که مقدس ترين خواسته ماست روزى خواهد آمد كه ما نيز مانند مردم آمريكا در برگ اول قانون اساسىِ خود خواهيم نوشت مهمترين وظيفه دولت هموار كردن امكان زندگىِ شادمان براى ملت ايران است.
گفت چند سال داري؟! گفتم روزهاي غمناك زندگيم راكه خط بزني,كودكم!!"
ای کاش این شبح ترسناک ِ«در شرایطی که»را- گیرم مشروع و واقعی- میشد جور دیگری مدیریت کرد و از ابهت انداخت، به یمن شفافسازی از افسون و افسانهاش کم کرد و آوردش زیر نور و روشنایی. در غیراین صورت ما همچنان محکوم به رفت و آمد میان حسرت و آرزو خواهیم ماند:
هفته ی رویایی و اشک خوشحالی که درچشمان همگان جاری شد را.کاش این هفته تمام نمی شد
کاشکی چنان نمیشد، آرزو میکنیم که چنان شود. پس سهم اقدام کجاست؟ جایگاه «ما» چیست؟ ای امان از دست این «آنها، آنها، آنها!»
آری از پشت کوه آمده ام... چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟! برای عشق خیانت کرد برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم می گویند: از پشت کوه آمده!
ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد، تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ!