آبان 1388,ساعت 09:30:25

 نصرالله کسرائیان :در کشوری که شما اگر کارت سوخت بنزین اتومبیلتان را گم کرده باشید و برای تجدید آن به سازمان ذیربط مراجعه کنید پرینتیرا در اختیار شما خواهند گذاشت که در آن معلوم است در چه تاریخی، چهساعتی، چه جایگاه هایی سوخت گیری کرده اید، چند لیتر زده اید، آیا بنزینسوپر زده اید یا معمولی و از چه نازلی بنزین زده اید و ... مردم این راتوهین به شعورخود تلقی می کنند که مسئولان بگویند نمی دانند چه کسانی بهخوابگاه دانشجویان حمله کرده اند و آنجا را به خاک و خون کشیده اند، یااین که در زندان کهریزک چه گذشته است،

 
  آن دوران تمام شده!
هنوز فکر می کنند می شود
با مردم قایم موشک بازی کرد!
 
 
 
 

نصرالله کسرائیان: در کشوری که شما اگر کارت سوخت بنزین اتومبیلتان را گم کرده باشید و برای تجدید آن به سازمان ذیربط مراجعه کنید پرینتیرا در اختیار شما خواهند گذاشت که در آن معلوم است در چه تاریخی، چهساعتی، چه جایگاه هایی سوخت گیری کرده اید، چند لیتر زده اید، آیا بنزینسوپر زده اید یا معمولی و از چه نازلی بنزین زده اید و ... مردم این راتوهین به شعورخود تلقی می کنند که مسئولان بگویند نمی دانند چه کسانی بهخوابگاه دانشجویان حمله کرده اند و آنجا را به خاک و خون کشیده اند، یااین که در زندان کهریزک چه گذشته است، و به جای محاکمه و مجازات مسببیناین حوادث، آدم هایی مثل سعید حجاریان و بهزاد نبوی یا جوانی را محاکمهکنند که به جای کوکتل مولوتف، می گوید کوکتل مولوفن.

 

نصرالله کسراییان عکاس سرشناس ایران، که اخیرا نمایشگاهی از آثار او نیز در تهران برپا شده بود، مشاهدات خود از سرکوب اعتراضات پس از کودتای 22 خرداد مردم را بیان داشته که سایت مدرسه فمینستی آن را منتشر کرده است. گفته های او را با حذف مقدمه گفتگو کننده می خوانید:

 

یکی دوشب بعد از اعلام نتایج انتخابات داشتم خودم را برای خوابیدن آماده می کردمکه یک دفعه دخترم که داشت توی اتاقش مطالعه می کرد صدایم زد که بابا بیاببین چه خبر است - (موقع آمدن به منزل سر راهم دیده بودم که اتومبیل هابوق می زنند و توی میدان کاج، عده زیادی در حالی که شعارهایی در اعتراض بهنتیجه ی انتخابات می دادند تجمع کرده اند. فضا اصلاً خشن نبود بیشتر شبیهجشن بود، جشنی همراه با اعتراض)- وقتی از پنجره نگاه کردم دیدم صدها موتورسوار صف کشیده اند. صحنه ی هول انگیزی بود، صدای صدها موتور سیکلت روشنحوالی ساعت 11 شب و صدها شبح بی قرار. با همان لباس خانه رفتم دمِ در. موتورسوارها با لباس های جورواجور، بعضی با پوتین و شلوار الاپلنگی وپیراهن معمولی، بعضی دیگر هم با لباس معمولی اما همه بدون استثناء مجهز بهسه نوع ابزار: چماق، باتوم و زنجیر. قیافه ها هم خیلی عجیب بود، دلم نمیخواهد این حرف را بزنم، اما به نظرم بیشتر شبیه مجرمینی بودند که از زندانآزادشان کرده باشند. خیلی حرفه ای به نظر می رسیدند. از یکی شان پرسیدمببخشید آقا چه خبر شده، گفت جنگ است، گفتم: ببخشید اسرائیلی ها حمله کردهاند. گفتند: نه، جنگ (میدان) آزادی است با میدان کاج. گفتم مطمئنید کهدشمن همان هایی هستند که در میدان کاج اند، گفتند حاجی برو بخواب. ما برایآرامش شما این کار را می کنیم، گفتم ببخشید من داشتم می خوابیدم، اما حالادیگر نمی دانم چطور بخوابم. دیدم دارند بدجوری نگاهم می کنند و اصلاً هماهل طنز و شوخی به نظر نمی رسند. سرم را مثل سی سال گذشته انداختم پایین ورفتم بالا اما یواشکی و دزدانه در حالی که چراغ اتاق را خاموش کرده بودیمصحنه را تماشا می کردیم. یک باره موتورسوارها از جا کنده شدند. قاعدتاًفرمان از جلو صادر شده بود، جایی که در معرض دید ما نبود. با رفتن آنها وبلند شدن سروصدا در خیابان، آمدم پایین. حدود 100 متر پایین تر هنگامه ایبر پا شده بود. دو سه پلاک پایین تر چند تایی شان را دیدم که داشتند شیشههای یک اتومبیل سواری سفید رنگ را خــُرد می کردند. دو سه نفرشان هم رفتهبودند روی سقف آن و بالا و پایین می پریدند. یکی شان هم با آیفون تصویریخانه ی روبه رویی وارد کوفتمان شده بود. برگشتم بالا به همسرم گفتم عزیزمیکی از آن قرص های کذایی را بده. اسم قرص ها را نمی دانم چیست اما اومنظورم را می فهمد. روز بعد سرِ کار که می رفتم، نعش اتومبیل سواری سفیدرنگ - یک پژوی 405 پرشیا - هنوز کنار خیابان بود. روز قدس هم که به گفته ییکی از سردارها دو میلیون مجاهد و ساواکی به خیابان آمده بودند شنیدم جزیکی دو مورد پراکنده حادثه ی خاصی اتفاق نیفتاده و راهپیمایی در کمالآرامش برگزار شده است. پس از دیدن موتورسوارها در آن شب کذایی و شنیدن خبرراهپیمایی روز قدس این فکر به ذهنم خطور کرد که انگار نیروهای خودسرآنقدرها هم خودسر نیستند و گرنه حالا که این همه مجاهد و ساواکی بیست، سیساله با پای خودشان وارد خیابان ها شده اند چه فرصتی بهتر از این برای قلعو قمع می توانست باشد.

در حال حاضر جامعه ما دوقطبی شده. یک طرف،آنهایی که فکر می کنند می توانند مسائل اجتماعی را با همان ابزارهایی کهدر بالا نام بردم حل کنند، و در طرف دیگر ما «سوسول ها» یعنی کسانی کهبرای تغییر، راهی جز اندیشیدن به مسائل، یافتن راه حل و گفتگو و مسالمتنمی شناسند و به جای آن که به فکر منافع گروهی یا جناحی باشند بیشتر بهفکر مصالح کل جامعه هستند و بیش از آنکه خود را پیرو یک ایدئولوژی یا تفکرمعینی بدانند خود را شهروندی می دانند که وطنش را دوست دارد و به پیشرفتآن می اندیشد.

به نظر من مسئولان این رفتارها، باید از این قایم موشکبازی با مردم دست بردارند. در کشوری که شما اگر کارت سوخت بنزین اتومبیلتان را گم کرده باشید و برای تجدید آن به سازمان ذیربط مراجعه کنید پرینتیرا در اختیار شما خواهند گذاشت که در آن معلوم است در چه تاریخی، چهساعتی، چه جایگاه هایی سوخت گیری کرده اید، چند لیتر زده اید، آیا بنزینسوپر زده اید یا معمولی و از چه نازلی بنزین زده اید و ... مردم این راتوهین به شعورخود تلقی می کنند که مسئولان بگویند نمی دانند چه کسانی بهخوابگاه دانشجویان حمله کرده اند و آنجا را به خاک و خون کشیده اند، یااین که در زندان کهریزک چه گذشته است، و به جای محاکمه و مجازات مسببیناین حوادث، آدم هایی مثل سعید حجاریان و بهزاد نبوی یا جوانی را محاکمهکنند که به جای کوکتل مولوتف، می گوید کوکتل مولوفن.

ببین جواد، وقتی مردم خودشان رأساَ با گوشت و پوست واستخوان، همه چیز را تجربه می کنند و با چشم خود می بینند، واقعاَ نمیدانم که نگفتن حقیقت تا چه اندازه می تواند آنها را متقاعد کند. به نظر منمردم همه چیز را می دانند و سکوت الزاماَ همواره نشانه رضایت نیست. تمامظرافت قضیه شاید در همین نکته است که بپذیریم نسل امروز، نسل انقلاب 57نیست. این نسل به حقوق خود آگاه است و می داند چه می خواهد و آنطور که منمی بینم برای استیفای آن کاملاً جدی است. برای اطمینان از شعور و احساسمسئولیت این نسل همین قدر کافی است که بدانیم اکثریت قریب به اتفاق اعضایآن، تنها راه تغییر را، راه مسالمت آمیز و بی خشونت می دانند. در حقیقتاین مسئولان هستند که باید واقعیت لزوم تغییر را بپذیرند. «اصلاحات اساسییک ضرورت است» و فرصت کنونی یک فرصت تاریخی. به عنوان شهروندی که در برابرجامعه اش احساس مسئولیت می کند قبلاً گفته ام باز هم تکرار می کنم: مسائلفرهنگی- اجتماعی، راه حل نظامی- امنیتی ندارد. من هنوز هم امیدم را از دستنداده ام که در صورت وجود اراده ی سیاسی لازم، در جامعه ی ما آنقدرخــِرَد و شعور وجود دارد که مسائل مان را بدون توسل به خشونت حل کنیم.        مطلب ارسالی یکی از یاران جنبش رهایی بخش لرستان است و قضاوت را به عهده فرزندان سرزمینهای لر نشین می گذاریم  http://lorabad.com/www.loretsan11.com

تاريخ بروز رساني ( 10 آبان 1388,ساعت 08:41:57 )