آمریکا، بدِ خوب ، متوسط...یا خوبِ ، متوسط ، بد بوده ، هست یا خواهد بود؟!؟ خلیی ساده و به احترام فرهنگ زیبایمان از سرزمینهای ستمدیده لر میخواهیم بگوییم ، بالاخره؛ آمریکا، بدِ خوب...یا خوبِ بد بود...!    منظور همه از سران مافیای قدرت در جمهوری اسلامی تا مخالفان همین مافیای حاکم است که شعار ضد امپریالیستیشان گوش فلک را کر میکرد و هنوز کتابهای بنیانگذارنشان هست ! اما لاس زدن و مذاکره دفیفا مثل جمهوری اسلامی کمی گیج کننده است ! ما مردم کوچه و بازار که گرفتار لقمه ای نان در صفره و سقفی بالای سرمان هستیم را هم که کور و کری میدانند که هر خری بیاید پالانش میشویم !! ( اما آقایان و خانمهای با تاج وبی عمامه و کرواتی و....فراموش کنید ما مردم با این مشکلات سیقل خورده، انتیک در حکم زین طلا شده ایم و بر پشت هر حیوانی قرار نیمگیریم ) يخچال امريكايي اونم از نوع نفتي اش ! بله! تعجب نكنيد يخچال نفتي سراغ داریم از سال 1354 تا همين لحظه بدون هيچ مشكلي داره كار ميكنه در يه جاي دور در روستاي توابع .....(نروند به جرم همکاری با جنبش رهایی بخش لر بازداشتش یا از کار برکنارش کنند!!)

وقتي به نيروگاه منقرض شده! و ژوراسيكي روسي بوشهر فكر ميكنیم ميبينم فقط انگار و‌ظيفه ما اين بوده تا روسها رو از ورشكستگي نجات بديم وبس! اونم بخاطر اينكه حرف اون یا این مردک(آفت الله) يكيه!  
از روزي كه گفتيم امريكا بده و از ديوارش بالا رفتيم! تا امروز حرف اون مردک یا این مردک (آفت الله) يكيه!
از ملانصرالدين ميپرسن چند سالته ميگه چهل سال.بعد ده سال دوباره ميپرسن ميگه چهل سال ميگن چرا؟ ميگه حرف مرد يكيه!! آباد شدن دبي..رونق تركيه..هند..چين..و.... همه اش بخاطر اينكه حرف این مردک(آفت الله*) يكيه!

 

چهار، پنج ساله بودم، سر سفره شام توی خونه "عزیز"، خاله ام سر سفره  با خنده، قاشق غذا را در هوا می چرخاند به پسرش "علی"، هم بازی و هم سن من، می گفت: "بخور! علی! بخور قوی شی، سوار آمریکا بشی!" ...یادم نمی آید خاطره ای از این قدیمی تر از آمریکا داشته باشم...

من هم می توانم قوی بشم و سواری بگیرم از آمریکا؟ سوار شدن روی آمریکا چه مزه ای می دهد؟ هنوز طعم عجیب فکر آن روزم، با همه جزئیاتش ،یادم هست، معمای آمریکا، شاید جزو اولین های "فکرهای کودکانه ام بود".

 کمی بزرگتر که شدم، آمریکا برایم  عقرب و روبه مکاره سرود 13 آبان تلویزیون با صدای خشمگین و پرابهت قره باغی شد با همان افکت های دهه شصتیِ جمجمه و مرگ و  البته "بمب..."



بعدها سرصف صبحگاه هم ناظم های ریشو با پیراهن روی شلوار انداخته، بعد از دعای "اللهم کن لولیک الفرج" از ما "مرگ بر آمریکا" می خواستند، می گفتند اینقدر بلند بگید مرگ بر آمریکا که خود آمریکا بشنوه!  این "طوری بگو که آمریکا بشنوه" را برای صدام، شوروی و انگلیس و منافقین و دیگران به کار نمی رفت، انگار آمریکا، یک شانیت خاص داشت، حتی در دشمنی و نفرین کردن.

  "آمریکا" حتی توی دهان یه جور دیگر می چرخید،.آمررریکا...با دو  "آ" گردن کلفت شروع می شد و آن "ر" مشدد و عصبی اش،  انگار یک جورایی ناتمام می ماند تلفظش...آمریکا، با آن پرچم شلوغ  و غیر ساده اش(برخلاف پرچم ایران)  گیج کننده و متفاوت از همه "خارج" بود...

کمی بعد، آمریکا برایم معنی دیگری پیدا کرد، با دلمشغولی پسرانه-کودکانه آن روزها، شش-هفت سالگی ،برای من که در خانه مان ویدئو نداشتیم تا آمریکا را از قاب مایکل جسکون و فیلم های هالییودی ببینیم، آمریکا، سازنده غول های بزرگ  آهنی اخمناکی  و پرابهتی بود که وقتی سوارش می شدی، حس خوبی از راحتی و  حتی تسلط  می داد، حتی "علی اینا" یک کاپریس شکلاتی آمریکایی خریده بودند.

وقتی می گفتند چیزی، ابزاری، خودکاری، ماشینی، "آمریکاییه" یعنی تمام!  یعنی  حتما خیلی خوب است،این را بزرگترهایمان می گفتند، همه شان، بدون استثناء؛ حتی معلم دینی مان، آقای حقوقی و این همان آمریکای چندساله پیش بود که باید قوی می شدیم و سوارش، ذهن بچه گانه ام این تناقض را می فهمید اما جوابی برایش نداشت، آمریکا، میوه بود اما میوه ممنوعه، آمریکا از همان اول، برایم یک جوری بود، آمریکا، بدِ خوب...یا خوبِ بد بود...!

نویسنده: ب/ هدایتی - دوشنبه 8 مهر 1393