با درود به تمام عزیزان ، از محقق توانمند عرصه ادبیات آقای « جهانبش رشیدی » که زحمت کمرشکن این نوشتار را به عهده داشته اند، تا زحمت ریش گرو گداشتن و معرفی این استاد با کاری که به نظر همه ما ، یک حفره بزرگ در تاریخ زاگرس نشینان را پر کرده ، حقوق دان در تبعید جناب آقای «یدی جدیدی لرستانی » که زحمت ارتباط بصورت مقدور با آقای رشیدی و گرفتن اجازه از ایشان برای نشر در سایت «جنبش رهایی بخش لر » را بر عهده داشته اند . لذا از طریق این نوشتار از همه دیگر عزیزانی که آقای رشیدی را در این راه یاری کردند و میکنند و ما را در طول راهی که برزگترین هدفمان سربلندی تاریخی« زارگرس نشینان لر» میباشد پیوسته یاری کردند و میکنند، تا بتوانیم علاوه بر کارهای دیگر «این مقدمه ماندگار » و اثرات ماندگار دیگر که مهمترین آن ایجاد اعتماد میان مردم پراکنده این دیارمان که بخاطر ظلم تاریخی بر این مناطق به تاخیر افتاده است را بر شروع یک کار بزرگ، بعنوان «سنگ بنا» ،که همانا تنظیم و ارائه« الفبای لری بشکل جامع» خواهد بود را بدست آوریم و اکنون اولین بخش را در سایت «جنبش رهایی بخش لر »بعنوان اثری ماندگار درج کنیم .
تذكر- در چينش اين واژه ها سعي شده است حداكثر واژه هايي درج شوند كه مشترك در زبان دري نيستند . ممنونم از همه ى عزيزانى كه يارى مى رسانند!
خ - خرف نهم از الفباي فارسي
خاء = باشد- خيلي خوب -قبول است
خائا = ل- تخم مرغ - يا تخم هر كدام از ماكيان
خائا حُرَك = ل - عادتي است كه در آن حالت ماكيان تخمهاي خود را مي خورند
خائار= ل - بيدار
خائا لوق = ل - تخم مرغ فاسد- تخم مرغي كه زرده و سفيده ي آن به هم ريخته باشد
خائه مالي = چاپلوسي - تملق خائه جَرّ = مرغى كه از ناتواني در تخم گذاشتن بميرد
خائه جُرّ= مرغى كه تخمها را قبل از اينكه پوسته ى آنها سفت شود به صورت مايه ى زرد رنگ متولد كند
خائه خَر = دوره گرد - چرچى-كسى كه كارش خريد و فروش تخم مرغ است
خائه ويله = تخمهاى درون شكم مرغ كه هنوز پوسته ى آنها سفت نشده است - بيضه
خائينه= نيمرو - خاگينه
خاپوره = ل -(غاپوره)- مشغول شدن به كارى- عادت -كارى را به طور مداوم و با طمأنينه انجام دادن .
خاپير= ل - ويران - مخروب
خاتى گل = نامى براى زنان
خاتي=ل - خاتون
خار = ميخى كه بر نوك چوب دستى گذارند براى راندن حيوانات
خارت = ل - (غارت) غنيمت - به يغما بردن اموال دشمن
خارتى= ل - غنيمتى- اموالى كه از غارت حاصل شوند
خار چًئن = ل - گياهى با برگهاى پنجه اى بزرگ
خاره زوله = نوعى خار بسيار تيز و دراز
خارسو = جايى كه خار زياد رويد
خارتيه زله= نوعى خار با تيغه هاي بلند و وحشتناك
خارونِن= ل - خاراندن
خار خار = يك جا بند نشدن - تمايل داشتن به انجام كارى
خاره = ب- خارش
خاره = ب- نامى زنانه در قديم
خاش خاش = خشخاش
خاص طلا= نامى براى زنان
خافل = ل - غافل - بى خبر خاكسرّ= خاكستر
خاكلونى= جايى كه پوشيده از خاك نرم باشد
خاكله ميشگو = تپه ى كوچك خاكى كه موشها حين درست كردن لانه در زير خاك بر روى زمين درست مى كنند
خاكه = پودر - ريزه - پودر قند و غيره
خاكه پوزكى= ل - خاكه توزكى - خاكه توسكى - خاك بازى كردن
خاكه توزو = خاك بر باد دادن - ايجاد غبار كردن -
خاكرو = مقدار گندم و حبوبات بر جاى مانده از خرمن كه آنرا با خاك و خاشاك ته خرمن جارو زنند
خاكه روئه= خاكرو
خاكه ليله = گرد باد - خاك و غبار همراه گردباد كه در هوا دوران كند
خال خالى= گل گلى-رنگ پوست گلدار بعضى حيوانات
خال رزه= ل - تيرانداز - مهارت در تير اندازى
خال رزونن = ل - هدف را منهدم كردن
خالك=ب- از زيور آلات زنانه كه بر روى دو لبه ى دماغ نصب مى شود
خاوالى= خواب آلود- تنبل
خالى = نامى براى سگان
خاو خاوه = پريشانى در خواب - در خواب راه رفتن يا حرف زدن
خاور = نامى براى زنان
خاوا خاو رته = مُرده است -ازخواب طبيعى به خواب ابدى رفتن
خاويا= ل - خوابيد-به خواب رفت
خَوَر= بيدار - خبر
خايو = ل - غايب
خپ= كوتاه خميده - پنهان شدن
خِپِسه= قايم شده - خم شده - پنهان شده
خپل = كوتاه قد
خپله كوتاه قد
خپونن=ل روي زمين خم كردن -فرو بردن به سمت زمين
خپيام = ل قايم شدم
خِت = صداى راندن سگان
خت خرويي = آت آشغال چيزهاىى به درد نخور
خِت خَت= گام به گام آهسته راه رفتن - با گامهاى كوتاه راه رفتن
خُت خَت = ل - غرولند - بهانه گيرى
خِته خَت =ل - خت خت
خُتَر = فرد گوش كوتاه
خُتو= ل - (غُتو) غر غرو -
خُته =ل - (غُته) بيخ گوشى گفتن- غرولند
ختى متى= قلقلك - قلقلك دادن
خُدو = ب- كره ى مشترك خر و ماديان (قاطر)
خِر ّ =قربان رفتن - صدقه ر - صدقه
خِرّ= ل - در تنگنا قرار دادن - فشار آوردن -مثال ، خرّ آورد ارنم ارا مشتىي گنم- خِرّ خدا ارنت باى
خُرّ= ل- بلعيدن مايعات -يك قلپ (غلپ)چاى-مثال ،مشگه حاليه خٌرّ اى بن نييه !
خِرّ= رودخانه ى خشك محل عبور سيلاب
خِر = ل - (غر) گرد - مدور
خَركُت= خر كوچك كم توان -خر ضعيف
خركچو = نوعى جواله دو تا كه از چوب سازند و بر پشت حيوان نهند جهت بارهاى درشت مثل مشك آب حلب نفت و قلوه سنگ
خراوه = خرابه
خراو = خراب
خربار = قافله - خر با بار
خِرّبار = ل - بچرخ - دور بزن
خِرپ= صداي بريدن اشياء- ارّه كردن
خِرپه = بريده شده
خِرپ كِردِن = ل -بريدن
خِرپونن = ل - بريدن - قطع كردن
خرپيا ل - قطع شد
خثت = ل - نشيمنگاه- باسن
خِرتِ پوس= پوست بدن بر اثر ضربه ريش شدن
خِرتَل= سنگ بزرگ - سنگ بزرگتر از كف دست براى پرتاب كردن
خرت كوين =ل - پوست باسن
خِرتى = درشت اندام - هيكلى
خرجابُرو= تعين هزينه و شيربها و ساير خرجهاي عروسى
خِرچ خَرچ = صداى خورد شدن سبزى و غيره
خِرچِك= خربزه هاى كوچك و نارس
خرچونن =ل - خُرد كردن زير دندان .گاز گرفتن
خِرچه = صداى خرچ خَرچ
خِرّ خَر= صداى كشيده شدن دو چيز سخت به هم
خِرِخَر تينى=ل -صداى خس خس سينه ى عفونى
خُرخُرى =ب- حنجره
خرت و پرت = وسايل بنجل.
خَردِمنى=ب- خوردنى
خِرِّخَس= غليظ-پررنگ-چاى پرنگ- دوغ پرمايه - لهجه ى غليظ
خرخنه = خنده ى بيجا - بى منظور خنديدن -
خرخَنى =ل - خرخنه
خِرّخوم = ل - لى شدن استخوان داخل گوشت و پوست
خِردائن = ل - چرخاندن - پيچاندن -دور خودت چرخيدن -دنبال چيزى گشتن
خِرِّدول = ل - (غردول)- در پى چيزى گشتن - دور زدن - دور سر زدن
خِروپِر = ل- دور چيزى گشتن - خرمن را گرد كردن - مواظبت از جاليز و مزرعه كردن
خُرِّشت = ل - (غرش) - غرش - صداى رعد و برق - حمله
خَررمه = خر درشت هيكل پرورش يافته مخصوص رمه ى اسبان - اين نوع خران را از بدو تولد با شير ماديان بزدگ مي كنند به نوغى ژن آنها را دستخوش تحول مى كنند به صورتى كه توانايى آميزش و بار دار كردن ماديان را دارند و از آميزش اين نوع خران با ماديان قاطر توليد مى شود كه قاطر معمولا عقيم است
خرس مئلكى= كشتىى گرفتن - باهم گلاويز شدن
خرسوله = بچه ي خرس - تپل
خرسِ لو = لانه ى خرس
خِرِّ مَرگ= ل - (غِر مرگ)- عجل مرگ - عجل گرفته - كسي كه دنبال شر مى گردد - معمولا در حين نفرين كردن گويند : خِرّ ِ مرگ ارنت باى.
خِرمه = صداى خورد شدن قند زير دندان-صدا خورد شدن چيزهاى سفت و سخت زير دندان
خرولى = كره ى خر - كره ي اسب را حولى گويند شايدخرولى در اصل خرحولي بوده است .
خرولى پاچ= اصلاح سر به صورت رگه رگه و خط خطي يا كم و زياد
خِرونِن= ل - روى زمين يا ديوار خط كشيدن- اثر گذاشتن روي چيزى
خِرَّه= ل - (غره ) نوعي گاو با پشت گردن بزرگ و بر آمده
خِرّه = ل - (غرّه ) مصمم - كسى كه با اعتماد به نفس كارى را انجام دهد
خَرّه = گِل - مخلوط خاك و آب - ملاط خاك
خِرّين ل. -خريد كردن
خِريخه=ب- ديوس
خُز = ل - منفذ - سوراخ - دهانه ي منفذ
خُز = ل - (غُز )در بازي چال پشكلى به چاله اى كه در آن بر داشت نشودو پشكل زياد در آن جمع شود خُز گويند
خِزّ= ل - (غزّ) قصد حمله كردن - قصد - نيت
خَزو = ل - بار گرو - درد - ننگ-رنج -نگبت -غضب
خِس خَس= صداى سينه و گلو - نفس نفس زدن
خِز خَز=ل - خس خَس
خَزگو = پاتيل بزرگ-ديگ بزرگ
خزگُن = ل - خزگو خَزون نيز گويند
خِزه = خِس خَس - صداى سينه
خَزينه = (غزينه) گنج - حوض بزرگ حمام
خُژ خَژ= ل - دست دست كردن در انجام كارى- آهسته آهسته انجام دادن كار
خُژِنه = ل - (غُژنه) - آدم بى ارزش و بى عرضه - فرد كوچك هيكل و ژوليده
خُژو = ل - (غژو ) خُژنه
خَس = غليظ - پرمايه - پر ملاط - مثال > دو خَس - سايه خَس
خِست = ل - افتاد - انداخت
خَسونن = ل - ماساندن - غليظ كردن
خَش = ل - (غَش )شاخه ى درخت - شاخه ى بريده شده درخت
خِش = رگه - آشغال- لغزش داشتن - ناخالصي
خِش خَش= صداى پا بر برگ خشك - صداى خش و خاشاك زير پا
خِش= تكان مختصر - ايراد اخلاقى جزيي
خِشت آنى = ل خشت گذار- كسي كه خشت روى هم مى گذارد - بنا - آ مخفف آژ به معنى انداختن - نهادن - بر قرار كردن ني مخفف نيادن يا نهادن مثلا شرآنى ،كسى كه دنبال شر است
خَشخار=ب-الكى- بى جهت
خَشخاري=ب- الكى- بي جهت
خِشه = صداى يواش - صداى يواش چيزى- صداى آرام پا بر روى برگ
خَشه = ور دادن صمغ درخت پسته كوهى- ور دادن بادام كوهي
خفت=ب-زير چانه
خُكِر = ناراحتى - غم
خِل = چشم چپ- كسي كه يك چشمش حالت عادى ندارد
خَل =ب - خميده - ناراست
خلات = ل - (غلات ) هديه - هديه داماد به خانواده ى عروس
خلاتى= ل - ( غلاتى). خلات
خلاصيا = ل - در رفت - جهيد - رم كرد - از جا پريد
خُلپ = ل - (غُلپ)صداي فرو رفتن در آب - صداى قورت دادن آب
خُلپ خَلپ = ل — صداى جوشش و فوران آب
خِلت =ب- كرك داخلى مشك آب كه در آب شناور مى شود - بلغم و ضايعات ريه
خَلتو = ل - (غلتو ) خون آلود - در خون خود غرق شدن - تمام بدن خون آلود شدن
خِلف = ل- (غلف) نوعى گره - نوعى پيچش - در زبان لرى و همچنين در زبانهاى باستان به اين گره غلف مى گفته اند به خليج فارس كه دقيقا به همين شكل است غلف مى گفته اند و چون در زبان لاتين و زبانهاى اروپايى حرف (غ) ندارند و حرف غ را معمولا گاف (. ) نشان مىدهند اين نام تبديل به گلف شده است و آنرا پرشين گلف گفته اند
خَلى چفت=ب - گودى پشت زانو
خِليف = ل- (غليف ) به هم پيچيدن - معمولا خوابيدن سگها به صورت غليف است
خُمه= ل - ( غمه) پچ پچ نجوا -
خُمه= ب - پود قالى-خم
خُمخرا = ل - (غمغرا ) پچ پچ كردن - نجوا كردن - سر و صرا از راه دور
خَميا = ل - خم شد
خنج = ل - قنج - آرايش كرده - بزك شده
خنجلك = جست و خيز - جست و خيز از روى شوق و خوشحالى
خنجول = بزك كرده
خَند=ب- قند
خوس=ب- خودش،،،- خوم - خوت- خوس - خومون - خوتون - خوسون
خوم = ب- مى خواهم
خونه = چوب پهن و بزرگ خراطى شده كه چانه خمير نان را روى آن پهن مى كنند
خنه = خنده
خَنه = حناء
خِنه = ل - خنه
خَنه زار = مورد تمسخر قرار گرفتن
خَنى ء = ل - حناء
خنيو = ل- (غنيو) تو ذوق زده شده - بى ميلى نسبت به چيزى- متنفر شدن به چيزى
خو = خان - خان تفنگ - سنگ زيرين آسياب
خورزا = خواهر زاده
خَوَر= بيدار - خبر
خورزمار=ب- خاله زاده
خوسيدن=ب- خوابيدن
خووا = ل - نمك
خووادو = ل - نمك دان
خورچ = ل - قوچ
خوسي= ب - پدرشوهر و خانم -مادر شوهر وخانم
خوشى يَر=ب- خواهر شوهر
خونه گمو = بد بين - مرد يا زنى كه به همسر خود بدبين است
خويه = ل - خواهر
خوپلا=ب- حرف زدن در خواب
خيسِست=ب- خيس آب شد
خيش = فاميل - نزديكان - اقوام - مقابل مردم يا بيگانه
اين واژه ي خيش را در زبان دري خويش مى نويسند و خويش معناى خويشتن و خود مى دهد و اين تقريبا غلط مصطلح هست در زبان درى هر دو واژه را به يك صورت تلفظ مى كنند در صورتى كه دو تلفظ متفاوت هستند
سعدي گويد :
نخواهد كه بيند خردمند ريش
(reash)
نه بر عضو مردم نه بر عضو خيش
(kheash)
اينجا سعدي كاملا با لهجه ى لرى شيراز اين واژه ها را تلفظ كرده است . واژه ى ريش به معناى خراش جزيى مي باشد و با واژه ى ريش (reesh) به معناى محاسن متفاوت است
خياطه = زلف ذرت - تارهاى زيباى ذرت -
خير = بركت - كره - هنگام زدن مشك كره اى كه حاصل زدن ماست در مشك هست را خير گويند
خيريت = مصلحت -درستى- نيكويى
خيضالي = ل - (غيضالى ) عصبانى
خيوت = ل - (غيوت) غيبت
خَيف=ب- زيبا
خيفى= ب -نامى زنانه
با تشكر از حميد مالزيرى
جهانبخش رشيدى