آنچه در کشور بزرگ ایران با جمعیتی نزدیک به هشتاد و پنج میلیون ، همان کشور ایرانی را میگویم،  که چهل و سه سال است تحت حاکمیت یک نظام مافیای سیاسی نظامی و اقتصادی ملاتاریسم اداره میشود، ایرانی که دقیقا همین امروز با گذشت نود روز خیزش انقلابی  از شهریور هزار و چهارصد ویک ، که این حاکمیت بصورت علنی در روزهای اخیر حاکمیت این کشور گسترده و بزرگ شروع به اعدام کرده است .

در یک کلام بنظر نگارنده این حرکت مافیای حاکم، که نام اعدام مخالف روی آن میگذاریم ،  مدتهاست که «از تخاصم بین جناح ها » و فراکسیونهای درون نظام فراتر رفته و به «یک رویاروئی آشکار مرگ و زندگی» بین دو اردوی متخاصم و آشتی ناپذیر تبدیل شده است.

این رویداد انقلاب گونه در خیابانها و کوچه پس کوچه شهرهای و حتی روستاهای ایران ، یک « جنگ » است. جنگی که هدف هر یک از طرفین در آن نابودی کامل طرف مقابل است.

این مطلب تحلیلی را از شرایط کنونی اینجانب «یدی جدیدی لرستانی« ، بعنوان یک «فعال حقوق بشر در تبعید»به شما عزیزانی تقدیم میکنم که بفکر دفاع از خود در این جنگ نابرابر ،به جای بند دخیل بستن به «امام زاده هایی که بجای شفا کور میکنند»! بفکر تهیه و تدارک لوازم مقدور برای دفاع  ابتدا از خود و خانواده برای مقابله با سرکوبگران تا دندان مسلح باشیم و در ادامه و داشتن «توان سازماندهی »  بفکر همرزمان « در این جبهه گسترده جنگ» که همانا همشهری و هموطنان خود باشیم .

اگر این یک جنگ است که هست و در تعاریف متداول شناخته شده جنگ هم میگنجد، دیگر نمی‌توان به قربانیان آن به مثابه قربانیان یک نزاع سیاسی یا منحصرا به عنوان قربانیان یک استبداد حاکم نگریست. همه میدانیم که در هر جنگی مرگ سربازان برای همرزمان و خانواده ها  غم انگیز است. و در هر جنگی سربازان هر دو سوی جنگ را فرزندان توده مردم محروم تشکیل می دهند. در برخورد به این قربانیان دیگر نمی‌توان یک طرف جنگ را به علت کشتار سربازان طرف دیگر جنگ محکوم کرد.

باید خود جنگ را تحلیل کرد. قربانی شدن سربازان دردناک است اما به هیچ وجه نه جایگزین تحلیل از دلایل جنگ می‌شود و نه روشنگر نحوه برخورد به جنگ می شود. از آنجا که این تاریخی که ما در آن هستیم نتیجه یک اتفاق و تصادف نیست بلکه عوامل مختلفی از جمله، اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی ، نظامی ، مذهبی و اقتصادی است.

در واقع بصورت واضح میگویم که شرایط صحنه کنونی در حال حاضر، وقتی قهرمانی مانند «محسن شکاری» و در ادامه قهرمان دیگری بنام مجید رهنورد ، در پادگانی نظامی که نام آن را ملا عام گذاشته اند و بیرحمانه کشته میشود و در وصیت نامه اش مردم را دعوت به شادی(نباختن روحیه مبارزه) میکند  نیز یک سرباز در یک طرف یک جنگ که همانانظام مافیای سیاسی ، نظامی و اقتصادی جمهوری اسلامی بعنوان ، سربازی که قربانی شد.

اما این تنها قربانی جنگ نبود و نخواهد ماند. تا همین الآن در دو سوی جنگ صدها نفر قربانی شده اند. در دو سوی جنگ و نه فقط در یک سوی آن. تفاوت در این است که اکنون یک سوی جنگ، نظام، دست بالا را گرفته است و در حال تعقیب سربازان لشگر شکست‌خورده سوی دیگر جنگ است. لشگری که به هر اندازه که قربانی قهر طرف مقابل است، بیش از آن قربانی فرماندهانی است که این سربازان را به میدان جنگی فرستادند که شکست در آن از پیش معلوم بود.

صرفنظر از جایگاه سیاسی دو طرف جنگ و حقانیت یا عدم حقانیت آنان، از نقطه نظر توازن قوا سربازان جنبش «ژن، ژیان، ئازادی» را می‌توان با بک آمار سرانگشتی محاسبه کرد که

وضعیت توازن قوای جنگ درون ایران نیز اکنون مانند گرگرهای هار ، بدون داشتن کوچکترین احساسی و درک متقابلی در یک اجتماع برای حفظ قدرت یک مافیای سیاسی اقتصادی و نظامی است. رهبرانی فاسد، نالایق و مزدور سالهای متمادی ارتشی از سرخوردگان را برای جنگ آماده کردند و در شهریور به میدان نبرد نهائی فرستادند بی آنکه از آرایش و توان لازم برای آن برخوردار باشند. به همان اندازه که سلاخی شدن سربازان در جنگ ایران و عراق قربانی حیات این رژیم مافیای شدندو در میدانهای جنگ در درجه اول به پروار شدن اربابان جنگی شان منجر شد، به همان اندازه نیز قتل هر سرباز در میدان نبرد خیابانهای ایران به مثابه تزریق خونی تازه در رگهای فرماندهان اتاقهای جنگی در طرف مقابل عمل کرد. اما این‌ها فقط یک سوی واقعه است. برای درک ابعاد و تأثیرات اجتماعی واقعه باید از وقایع دو ماه و نیم اخیر فراتر رفت.

 

 

به این ترتیب مجازات محاربه تنها اعدام نیست. دامنه مجازات فراتر است و حتی تا تبعید نیز می‌توان

علی خامنه ای میگوید « طبق قانون قصاص اسلامی اعدام کنید ! » ولی در همین زمان که این فایل توسط تلویزیون اینترنشال با افتخار منتشر گردیده ، قوه قضاییه این رژیم که بالاترین ارکانش را همین رهبر خونریز تعیین میکند ؛ حکم اعدام محسن شکاری و محید رهنورد با استناد به قانون محاربه و ارتداد ، اعدام کردند» در زیر عین مطلب مقاله فوق الذکر تقدیم شما عزیزان میگردد.

محسن شکاری طبق قانون مجازات اسلامی و بر اساس حکم محاربه اعدام شد. همین جا و در حاشیه باید نخست به فایل صوتی منتشره توسط اتاق جنگِ ایران اینترنشنال در روزهای اخیر اشاره کرد که در آن عده‌ای از سران «شورای ائتلاف نیروهای انقلاب» درباره وقایع اخیر گفتگو کردند و اظهار داشتند که نظر رهبر انقلاب بر آن است که متهمین اغتشاشات اخیر نه بر اساس قانون محاربه، بلکه بر اساس قانون قصاص مورد قضاوت قرار بگیرند.

تلویزیون پر مخاطب «« ایران اینترنشنال »»  البته این فایل را برای افشای جنایتهای  نظام برای مستند کردن احکام بنام بالاترین مقام یعنی علی خامنه ای  منتشر نمود.

اما  با داشتن کمی اطلاعات حقوقی روشن است که «« اعمال قانون قصاص در عین حال می‌توانست به عنوان باز کردن فرجه ای برای محکومین نیز حساب شود»»

با قانون قصاص همان طور که میدانیم و قصه 43 سال زندگی همه ایرانیان سراسر ایران با این مافیای ملاتاریسم است ؛

این امکان به وجود می‌آمد که شاکی خصوصی از شکایت صرف نظر و امکان بخشش طرف مقابل را فراهم کند. با قانون محاربه این امکان پیشاپیش منتفی است.

اما هیچ گونه انعکاسی مبنی بر پوزش و یا حتی توضیح در علط بودن این اطلاعات که شاید این تلویزیونها در دام مافیای اطلاعات سپاه افتاده باشند به مردم بعنوان شنونده داده نمیشود !!!!!

مگر همه ندیدیم که  نخستین حکم اعدام با قانون محاربه اجرا شده است. امری که نشان می‌دهد یا فایل آن جلسه واقعی نبوده، یا راوی نظر رهبری روایت نادرستی ارائه داده و یا نظر رهبری حقیقتاً آن بوده اما قاضی پرونده آن نظر را به کار نبسته است. از این بگذریم و به محاربه بپردازیم. خواهیم دید که چیزهائی روشن‌تر خواهند شد.

درباره حکم محاربه مصوب اصطبل شورای اسلامی می خوانیم: “هرگاه کسی با انگیزه‌ی شخصی به‌سوی یک یا چند شخص خاص سلاح بکشد و عمل او جنبه‌ی عمومی نداشته باشد و نیز کسی که به‌روی مردم سلاح بکشد، ولی در اثر ناتوانی موجب سلب امنیت نشود، محارب به‌شمار نمی‌رود. به‌کارگیری واژه‌ی مردم در این ماده دلالت بر آن دارد که برای صدقِ عنوان محاربه باید نوعی «عمومیت» در جرم وجود داشته باشد”. و مهم‌تر از آن درباره مجازات محاربه می‌خوانیم که «به‌موجب ماده‌ی ۲۸۲ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲، مجازات محاربه در همین قانون مصوب نظام مافیای جمهوری اسلامی ، عبارت است از: اعدام، صلب، قطع دست راست و پای چپ و نفی بلد. نفی بلد به‌معنای تبعید است و صلب نیز همان به‌صلیب‌کشیدن است نمی‌دهند. انتخاب اینکه کدام‌یک از این مجازات‌ها متناسب با جرم ارتکابی محارب است، برعهده‌ی قاضی است».

محسن شکاری می‌توانست دستگیر و یا حتی اعدام نشود اگر خبر فایل بالا از زبان خامنه ای که میرود بی گناه تلقی شود درست بود. می‌توانست مشمول قطع دست و یا حتی تبعید شود. و با توجه به این که در نتیجه عمل وی شخصی مجروح شده اما کسی به قتل نیز نرسیده بود، مجازات وی بر اساس همان قانون نیز می‌توانست کمتر از اعدام باشد.

به ویژه این که در شب ارتکاب جرم، یعنی در سوم مهر ماه، شکاری و دوست او تنها کسانی نبودند که در ستارخان به خیابان رفته بودند. تصاویر آتش های خیابانی شب مزبور نشان می‌دهند که عده خیلی بیشتری در آن شب در خیابان به آتش سوزی سطلهای آشغال و بستن خیابان مشغول بودند. بخت بد محسن شکاری بود که او گیر افتاد. با تمام این احوالات این گیمر فلک‌زده اعدام شد. حکمی که تنها با انگیزه ایجاد رعب قابل توضیح است. به عنوان یک اقدام جنگی و نه اعمال قانون به تناسب جرم.

نکته مهم دقیقاً در همین جاست. در اینجاست که با همین منطق می‌توان و باید در انتظار احکام مشابه بیشتری ماند که قطعاً بخشی از آن‌ها به سرعت اجرا نیز خواهند شد تا کارکرد «ممانعت از وقوع جرم بعدی» را حفظ کنند. و قربانیان آن احکام نیز امثال همین محسن شکاری خواهند بود. گیمر، بیکار، شاید جوکر شاید هم گاهی مزدور اما در هر صورت جوانانی ماجراجو و سرخورده و حداکثر دانشجو یا دانش آموزی بی چشم انداز که در روزها و شبهای شهریور و مهر و آبان به خیابانها ریختند تا به خیال خود کار رژیم را یک‌سره کنند.

و این مهم‌ترین وجه اجتماعی اعدام اخیر است. قربانیان آن را چنین کسانی تشکیل می دهند. کسانی که در یک نظام متعهد به یک زندگی سعادتمند برای توده های زحمتکش می توانستند به کمپهای آموزشی ارسال و به افراد مفیدی برای جامعه تبدیل شوند. آنتون ماکارنکو در سالهای نخستین انقلاب کبیر اکتبر نشان داده بود که این کاری است شدنی. ادامه دهیم تا چیزهای بیشتری از حقیقت پشت این اعدام روشن شود.

دقت می کنید؟ هر کس به طور گسترده مرتکب … جرائم علیه امنیت داخلی یا خارجی کشور، نشر اکاذیب، اخلال در نظام اقتصادی کشور … شود مفسد فی‌الارض به‌شمار رفته و به مجازات اعدام محکوم می‌شود. حال این را با محاربه مقایسه کنید. محاربه امری هر روزه نیست. امری است که تحت شرایطی معین واقع می شود. اما مفسد فی الارض چطور؟ این نیز تحت شرایطی معین واقع می شود؟ خیر. این در جمهوری اسلامی ایران امری است روزمره. به طور روزمره امثال صادق زیباکلام در حال نشر اکاذیبند. مجازاتشان چه بود؟ آخرین نمونه آن همین دو هفته پیش بود که ایشان به دادسرا احضار و سپس در پیج اینستاگرام خود نوشت که برای اظهاراتش مبنی بر کشته شدن ۴۰۰ نفر از معترضین هیچ سندی در دست ندارد و تنها با استناد به شبکه‌های اجتماعی چنین اظهاراتی را به عمل آورده است. همین. تمام شد و رفت. وی حتی لازم ندانست در حساب توئیتری خود نیز به تکذیب موضوع بپردازد.

اخلال در نظام اقتصادی کشور؟ مگر این کارِ هر روزه کلان سرمایه داران مرتبط با این نهاد و آن جناح و آن اتاق بازرگانی نیست؟

پخش ۱۸ میلیارد دلار پول در میان سوگلی ها اخلال در نظام اقتصادی نبود؟

توزیع صدها هزار سکه طلا و خالی کردن صندوق ارزی کشور اخلال در نظام اقتصادی کشور نبود؟

پس زدن طرح کمربند راه ابریشم و پروژه ۴۰۰ میلیارد دلاری سرمایه‌گذاری در زیرساختهای حمل و نقل کشور توسط چین اخلال در نظام اقتصادی نبود؟

قطع رابطه اقتصادی با ونزوئلا و رساندن تبادل صدها میلیون دلاری با آن کشور به حد صفر،اخلال در نظام اقتصادی کشور نبود؟

عدم ارسال سفیر به بزرگترین شریک تجاری کشور، چین، اخلال در نظام اقتصادی کشور نبود؟

تکذیب افزایش بهای سوخت تا ۲۴ساعت قبل ازافزایش شبانه وشوک آورآن اخلال در نظام اقتصادی کشور و جرم علیه امنیت داخلی آن نبود؟

بذل و بخشش هزاران میلیارد از منابع دولتی برای تأسیس ایران مال ها اخلال در نظام اقتصادی کشور نبود؟

سازمان دادن به رشوه از سوی فاضل لاریجانی به سعید مرتضوی رئیس وقت سازمان تأمین اجتماعی اخلال در نظام اقتصادی کشور نبود؟

این‌ها تنها نمونه‌های بارز اخلال در نظام اقتصادی کشورند که فقط نوک کوه یخی را نشان می‌دهند که بدنه اصلی آن آشکار نمی‌شود و یا حداکثر به عنوان تیتر کوتاه خبری در روزنامه‌ها درج و از آن عبور می شود. وقایعی که هر روزه در گمرکها و بانکها و اتاق بازرگانی ها و بیمه ها در حال اتفاق افتادن اند و آب هم از آب تکان نمی خورد. نه تنها هیچ‌کس به اتهام ارتکاب چنین جرائمی محاکمه نمی شود، بلکه مرتکبین همچنان به عنوان «نخبگانِ» اقتصادی و سیاسی مورد تکریم قرار می گیرند.

نمونه؟ نگاه کنید به ترکیب نشست همین هفته قبل شورای عالی امنیت ملی با حضور کسانی به نام مرعشی و کرباسچی و بهزاد نبوی. تماماً کسانی که سالها پیش باید به جرم ارتکاب اخلال در نظام اقتصادی (کرباسچی) و نشر اکاذیب (مرعشی و نبوی) مورد محامه قرار گرفته و به عنوان مفسد فی الارض اعدام نیز می شدند.

نه تنها آنان، بلکه بسیاری از کسان دیگر از جهانگیری تا روحانی و آخوندی و ظریف و حتی کسانی از قبیل پدرام سلطانی با معامله کاغذی یک میلیون دلاری از دلار جهانگیری که حتی یک سنت آن نیز به خزانه بازگشت داده نشد، باید مدتها قبل محاکمه و بر اساس همان قوانین خود جمهوری اسلامی اعدام نیز می شدند. از انبوه سلبریتی ها بگذریم که نشر اکاذیب خوراک روزانه اشان است و بدون مصرف دوز معینی از آن حتی قادر به از سر گذراندن یک روز نیز نیستند.

حال یک بار دیگر به تصویر عمومی نگاه کنیم. در یک سو قانونی به اسم محاربه داریم و در یک سوی دیگر به نام مفسد فی الارض. تقریباً همه مشمولین قانون نخست را واماندگان جامعه، کسانی که از دور تولید به بیرون پرت شده‌اند و هیچ چشم اندازی در مقابل خود نمی بینند، تشکیل می دهند. مشمولین قانون دوم را نخبگان و «فرهیختگان» اقتصادی و سیاسی و نظامی و حتی بسیاری از کسان دیگر که در همین زمره قرار داشتند و به وقت خود باید محاکمه و اعدام می‌شدند اما امروز با سرمایه های خارج کرده از کشور در بی بی سی و ایران اینترنشنال و صدای آمریکا به عنوان کارشناسان ضد جمهوری اسلامی مشغول خدمتند.

حال باید روشن شده باشد که چرا در تبیین احکام محاربه نمی‌توان فقط به وقایع دو ماه و نیم اخیر بسنده کرد و این احکام را صرفاً از منظر جنگ قدرت ارزیابی نمود.

نه،این اعدامها بهائی است که سربازان دون پایه لشگر شکست‌خورده براندازان برای حفظ نظامی می پردازند که اساس آن را حفظ منافع خبرگان تشکیل می دهد. سربازانشان را به قتل می رسانند تا با سرانشان به توافق برسند.

این مسیری است که جمهوری مافیای ملاتاریسم اسلامی برای تقویت میثاق اجتماعی خویش با طبقه اقتصادی حاکم در پیش گرفته است. در یک کلام این است کارکرد اجتماعی اعدام ها و ادامه حفظ قدرت به قیمت نابودی تارپود تمام کشور و قربانی کردن مردم زیر پای منافع کثیف و حفظ تخت قدرتشان است.

آری این نمودار فوق الذکر به عنوان وصیت و نصیحت من «از کارکردی که به مراتب فراتر از ارعاب براندازان است» تا زمانی که از قدرت به زیر کشیده نشود این مدار شوم ادامه خواهد داشت . همچنانکه بکرات در سوسیال مدیای مختلف به بهانه های مختلف بالاخص کشته شدن عزیزانی از مناطق لر نشین مانند « نیکا شاهکرمی و یا محمد کشاورز بیرانوند ووووو تا کشته شدن چند روز اخیر قهرمان کشتی احمد گودرزی »  ازجمله اینستوگرام و فیس بوک به استحضار بسیاری از یاران رسانده ام مجددا اعلام میکنم «« کس نخارد پشت ما مردم را ، جز ناخن انگشت ما مردم »»

یدی جدیدی لرستانی

فعال حقوق بشر در تبعید