با درود به تمام عزیزان ، از  محقق توانمند عرصه ادبیات آقای « جهانبش رشیدی » که زحمت کمرشکن این نوشتار  را به عهده داشته اند، تا زحمت ریش گرو گداشتن و معرفی این استاد با کاری که به نظر همه ما ، یک حفره بزرگ در تاریخ زاگرس نشینان را پر کرده ، حقوق دان در تبعید جناب آقای «یدی جدیدی لرستانی » که زحمت ارتباط بصورت مقدور با آقای رشیدی و گرفتن اجازه از ایشان برای نشر در سایت «جنبش رهایی بخش لر »  را بر عهده داشته اند . لذا از طریق این نوشتار از همه دیگر عزیزانی که آقای رشیدی را در این راه یاری کردند و میکنند و ما را در طول راهی که برزگترین هدفمان سربلندی تاریخی« زارگرس نشینان لر» میباشد پیوسته یاری کردند و میکنند، تا بتوانیم علاوه بر کارهای دیگر «این مقدمه ماندگار » و اثرات ماندگار دیگر که مهمترین آن ایجاد اعتماد میان مردم پراکنده این دیارمان که بخاطر ظلم تاریخی بر این مناطق به تاخیر افتاده است را بر شروع یک کار بزرگ،  بعنوان «سنگ بنا» ،که همانا تنظیم و ارائه« الفبای لری بشکل جامع»  خواهد بود را بدست آوریم و  اکنون پنجمین بخش را در سایت «جنبش رهایی بخش لر »بعنوان اثری ماندگار درج کنیم .

یـ ی
حرف سی و دوم از الفبای فارسی
حرف لام -ل- در مقابل واژه ها نشانه‌ی لکی بودن واژه هست !
حرف جیم -ج- در مقابل واژه نشانه‌ی لری جنوبی ( بختیاری ، دشتی ، بوشهری ، بویراحمدی ، کهگیلویه و…….) می‌باشد .
همچنان دست یاری به سوی همه‌ی عزیزان دراز است !
یـَ- این ( یـَ به معنی این ، در مقابل وَ به معنی آن اما در لهجه‌ی بالاگریوه و بختیاری و ……. هی به معنی این و هُو به معنای آن می باشد )
یا - لفظ منادا ، ندا دادن ، مانند یا خدا ، یاحق!
یا - مخفف یاد . در بعضی مناطق مثل خرم آباد یاد را یا گویند .
یاخی - ل- یاغی ، سرکش
یادَیه -ج- جاری ، زن برادر شوهر
یار - نام ، پیشوند بعضی اسامی مردان مانند : یار مرا ، یار ولی
یارلَم - ل- شکم پرست ، شکم د‌وست
یارمِرو-ل- یارمراد
یارو - دوستان ، رفیقان ، یاران
یارو - فلانی ، کابرا ، فلانی ، کسی که هم برای گوینده و هم برای شنونده شناخته شده هست !
یاره - نامی برای مردان
یاره‌ما - میوه‌های جالیزی ، بوستان ! خیار ، هندوانه ، هر گونه بوته‌ی جالیزی ، آرِما نیز گویند
یاری - از اسامی مردانه
یاژ- کوک زدن ، با سوزن و نخ دوختن ، دخول کردن با فشار ، با تندی دخول کردن ، فرو بردن چیزی به درون چیزی
یاس - پریشان ، پریشانی ، ترسیدن ، پریشان شدن و جهیدن
یاسدا ر - پریشان ، عصبانی
یاسین -ل- یاسدار
یاسین‌دار -ل- پریسان
یاقو - نامی برای مردان
یال - بیماری زنان زایمان ، آل نیز گویند - قدیم معتقد بودند نوعی جن هست که در حین زایمان به سراغ بعض زنان در حال زایمان می آید و آنها را می کشد و با خود می برد اما در حقیقت چنین چیزی وجود نداشت بلکه بعضی زنان که یا ویار سخت داشتند و یا در فقر کامل بودند و تغذیه‌ی درست نداشتند و کم خون بودند چون هنگام زایمان خون مختصری هم که داشتند از دست می دادند و می مردند
قدما درمان زن آل برده را که معمولا بیهوش بود و به هوش نمی شد به اینگونه درمان می کردند : درون کفش مردی که بچه‌ی گراز ( لوله ) خفه کرده بود آب می ریختند و خوب به هم می زدند تا با چرک و عرق و کثیفی داخل کفش مخلوط شود سپس این مخلوط را در دهان زن بخت برگشته می ریختند به عبارتی همان از آل می مرد خیلی بهتر بود تا اینگونه درمان !
یال - سرسرای کوه ،روی گرده ی تپه ، گردنه
یال و دُم- شیوه‌ای هست برای بدنام کردن دشمن یال و دم اسبش را قیچی می کردند
یال مراد - لقبی طنز گونه برای خران در غیاب اسبان : جای که اسب نی خر یال مراده
یال مِرو - ل- یال مراد
یان - لهجه‌ی بالاگریوه و بختیاری …. به معنی می آیند ، آنها می آیند
یانه - ل - اینها ، یونه نیز گویند
یانی - یعنی
یانی یانی - واقعا ، به راستی
یاوا - ل- بدست آمد
یاواش -ل- یواش ، آهسته
یاوَر - از اسامی مردان
یاورکی - یکباره ، به یکباره ، یک دفعه ، به طورکلی
یاونه -ل - اینها ، یوئن نیز گویند
یَئل -ج- پسوند جمع ، علامت جمع برای
جانداران مانند گایئل ، درختئل ، اسبیل
یُتمه -ج- یورتمه
یِخ - صوتی برای راندن بزها
یخ‌بن - سرمای شدید ، یخبندان
یَختِرمه - ل- غنیمت ،
یَخته - عقیم ، کشیدن تخم احشام
یَخدو- صندوقی چوبی و تزئینی بزرگ که درب آن رو به بالا باز می شود معمولا در قدیم جزء جهیزییه عروس بود
یخرمه -ل- چاق ، تپل ، قوی هیکل
یورشت - حمله ، یورش ، ایریشت نیز گویند
یُخْنی-ج- زردآلو نارس
یُراق قیلون -ج- بدنه‌ی چوبی قلیان
یِرقو - یرقان
یُرقه -ج- یورغه
یساول -ل- نگهبان
یَسیر -ج- مادر مرده
یعل -ل- گوشواره
یَفه - یک دفعه ، یک مرتبه
یَک- عالی ، بی همتا
یَک - باهم ، به هم رسیدن ، متحد شدن ، جمع شدن ، حضور به هم رساندن
یکاگیری - جمع شدن
یَکاوَری -ج- گستاخی ، یک و دو کردن ، لج‌بازی
یکتری - همدیگر ، باهم بودن ، یکدیگر
یَک دَری - ج- همدیگر ، یکدیگر
یک‌ِ دو - بگو مگو ، مجادله
یک‌گیر -ج- آماده کردن ، جمع و جور کردن
یکله - تنها ، یکی یک دانه ، تک فرزند
یکله شناس - فقط به یک نفر علاقه نشان دادن ، فقط یک نفر را به رسمیت شناختن ، یکه شناس
یک مجو - مدام ، پیوسته ، در همه حال ، یه مجو نیز گویند
یک نَمن - نوعی نفرین ، مرضی بگیرید که یک نفر هم نماند ، همه بمیرند
یکمو - یکی از ما ، یک نفر از ماها ،
یکه - بوستان و صیفی را که زیاد شلوغ هستند یک در میان آنها را می کنند تا خلوتتر شود و بیشتر رشد کنند این عمل را یکه گویند یکه مصداقهای دیگر نیز دارد از جمله از یک مجموعه بهترینها را انتخاب می کنند و این عمل را یکه یا یکه ورچن گویند
یکه وِرچین -ج- انتخاب اصلح ، انتخاب احسن ، یکه چین ، دانه دانه
یَل -ل- لباس نیم تنه
یَل‌کل-ل-دلیر و تنومند
یلاوی - ل- کوری ، نابینایی ، لیلایی نیز گویند
یِلَشگو - پاره ، پاره پاره ، دریده
یل کَل-ل- دلیر و تنومند
یله - نوعی بیماری قارچی شایع در حیوانات
یله شو - لخت ، عریان
یله‌مرّ- سیر ، لمیده ، سیر و مغرور
یَمان - ج- نوعی تب مرگ آور که فقط چهارپایان را مبتلا کند
یَمو - بیماری کشنده‌ی چهارپایان
یَمون - یمو
یَمه‌می -ل- این را می خواهم
یِنه - این ، این شئی
یورت -ل- دلاور ، تسخیر کننده ، نوعی دویدن
یورخه - ل- بورغه
یورغه - نوعی دویدن اسبها - لورغه نیز گفته می شود
یوژ - لاغر، تکیده
یوژو در - نام تنگه ای در سیمره ( شهرستان دره‌شهر )
یوژنه‌-ل- رجوع شود به وِژِنه
یوسف‌ون - یکی از طوایف ساکن الشتر
یول - ل- گنگ ، خُل
یولاین -ل- خود را گم کردن ، گنگ شدن
یوم - گنگ ، منگ ، گیج
یونه -ل- اینها
یوها -ل- اژدها ( اوها)
یِمجو - رجوع به یه مجو
یه - این
یِه - یک
یِه - به گونه ، به شکلی ، به طرزی
یه پئین-همه ، همه‌اش ، کامل ، جوی آب یا رودخانه را کاملا به یک سمت برگرداندن
یه‌تِئیم - مداوم ، یک حال ، یکنواخت ، یک زمان
یه جا - همه ، تمام ، همه‌ی آن چیز ، یک باره ، کل مجموعه
یه جایی - بنشین ، ساکن
یه جاکی - یه جایی
یه چات -ل- چته ، چه می خواهی
یه چو - به‌کرّات ، مداوم ، پشت سرهم. ، به ردیف
یه سر - یکسره
یِسِر-ج- یکاگیر
یه سومه -ج- یک سوم
یه سه -ل- اینه ، این هست ‌‌
یه شی - نازک ، پارچه ی نازک ، بافتنی یک لایه و نازک
یه شوئه - یک شبه
یه شه مه - یکشنبه
یه شئی- ج- واحد پول برابر پنج دینار
یه کونه - ننها پسر ، تنها فرزند
یه گر - سمج ، مغرور
یه گری ،- غرور ، تکبر ، سمجی
یه گِل - یه بار ، یک نوبت
یه گِلی - به یک‌باره ،کار را یکسره کردن ، کشتن و از بین بردن
یه لا - یک طرف ، گم کردن یا شدن ، نابود شدن ، از بین رفتن
یه لایی - کاری را یکسره کردن ، حل کردن امری ، درست کردن کاری
یه لا و یه سر - نیست و نابود شدن
یه لو - نازک ، یک لایه ،
یه لیسکه - نازک ، باریک ، یک شعاع تابش
یه مجو - مدام ، همیشه ، در همه حال ،
یه مدوم - همواره ، مداوم ، همیشه
یه منت - مقداری زیاد ، کلی از یک چیز ، زیاد
یه‌‌‌منته - مقدار زیادی ، یه منت ، مقدار زیادی هست
یه مو - مرض کشنده‌ی چهارپایان
یه مون -ل- یه مو‌
یَه مه -ل-این را
یه‌مه می -ل- این را می خواهم
یه نَری - روی یک شانه خوابیدن ، یک بری
یه وارکی-ج- یکباره ، یک دفعه
یه ور -کج ، به یک سمت لم داده ،یک طرف ، یک طرفه
یه وری - به یک سمت کج شدن ، هنگام سواری اسب سوار کار دو پا را به یک سمت اسب می اندازد و‌ حرکت می کند
یه هات -ل- آمد
یه هم یه - این هم این ، به همینگونه ، این هم اینگونه شد ، به همین صورت
یی‌پاره - پاره‌ای ، برخی
سپاسگزارم
ج- رشیدی