با درود به تمام عزیزان ، از  محقق توانمند عرصه ادبیات آقای « جهانبش رشیدی » که زحمت کمرشکن این نوشتار  را به عهده داشته اند، تا زحمت ریش گرو گداشتن و معرفی این استاد با کاری که به نظر همه ما ، یک حفره بزرگ در تاریخ زاگرس نشینان را پر کرده ، حقوق دان در تبعید جناب آقای «یدی جدیدی لرستانی » که زحمت ارتباط بصورت مقدور با آقای رشیدی و گرفتن اجازه از ایشان برای نشر در سایت «جنبش رهایی بخش لر »  را بر عهده داشته اند . لذا از طریق این نوشتار از همه دیگر عزیزانی که آقای رشیدی را در این راه یاری کردند و میکنند و ما را در طول راهی که برزگترین هدفمان سربلندی تاریخی« زارگرس نشینان لر» میباشد پیوسته یاری کردند و میکنند، تا بتوانیم علاوه بر کارهای دیگر «این مقدمه ماندگار » و اثرات ماندگار دیگر که مهمترین آن ایجاد اعتماد میان مردم پراکنده این دیارمان که بخاطر ظلم تاریخی بر این مناطق به تاخیر افتاده است را بر شروع یک کار بزرگ،  بعنوان «سنگ بنا» ،که همانا تنظیم و ارائه« الفبای لری بشکل جامع»  خواهد بود را بدست آوریم و  اکنون پنجمین بخش را در سایت «جنبش رهایی بخش لر »بعنوان اثری ماندگار درج کنیم .
/و-
واو حرف سی‌ام از حروف الفبای فارسی .
حرف - ل- در برابر واژه نشان لکی ،
حرف - ج- در برابر واژه نشانه‌ی لری جنونی( بختیاری ، بویراحمدی ، خوزستانی ، فارس ، بوشهر و…….
همچنان نیازمند یاری عزیزان برای تکمیل این بخش از واژه‌های لری هستیم !
وَ - آن ، آن چیز ،او ، به آن سمت ، اشاره به دور است
وِ- به ، سوگند به ……
وُ- به آن ، به آن سمت ، به آن سو ، به آن چیز سوگند به آن ……مثال : چَنی گتم وُ ره نرو !
وُ - woa حرف ندا ، اهای ، هی ، باتو هستم
وا - با ، همراه ، با هم ، مثال : دس برارت بئیر وا یک ریت حونه عامو ،
وا - ل- باد ، در زبان اوستای قدیم باد را همان وا تلفظ می کرده اند و در پارسی باستان همان وا می گفته اند
وا - باز ، باز‌کردن
وا - دوباره کاری انجام دادن ، دوباره کاری ، در ( پیشوند بعضی افعال) پیشوند شبیه ری re در زبان انگلیسی هست مثال : وانو ، واتوره ، وا سر کرده ، وا دما ، وا پس ، وا شیوس ، وا درو زس ، وا گووار ، وا گیر ، وانمود ، واچن ، وازگفت
وا آویدن-ج- باز شدن ، شکفته‌شدن
وائول -ل- گنگ- لال
وائیم - ل- بادام
وائه روئه - باران شدید همراه باد - بوران
وائیم‌سو -ل- بادامستان
وا‌ اَر واکتن - ل- دو هوا افتادن
وابرّ- ل- قطع باد ، بریده شده ، اتمام وزش باد
وابرّیا -ل- جدا شده
وابِردی- ل- چیز سبک که باد آنرا ببرد ، سبک ، بی وزن ، در معنای مجازی به آدمهای کم جنبه و سبک وزن گفته می شود
وات - ل- گفت
واتم واتین. وات
واتیمن واتینو واتن
وات - باتو ، مثال : مه وات چارم !
واتم - ل- گفتم
واتمونه - اقوال روزگار ، پند ، اندرز ، برای پند روزگاران مثال : بلایی سرت میارم سی واتمونه هی بوئنش ، عبرت
واتِن-ل- گفتن ، گفتگو
واتوره -ج- با خود نجوا کردن
واتوزه - ل - باد گیجه
واتِ ویژ-ل- گفتگو ، محاوره
واته - گفته ، روایت ، برای مثال ، اقوال قدما ، پند روزگاران ، مثال : بلایی سرت می آرم سی واته روزگار !
واجز - جدا ، متنایز ، فاصله دار ، از هم باز بودن
واجو - با جان ، خیلی جدی ، مصر
واچِن- ل- دوباره چیدن ، وانو کردن ، دیگ یا کیل مشخص شیر در شراکت شیر ( شیرواره )
واچه - واچن ، تسویه حساب شیر واره ، سخن دیگران را بازگو کردن
وا دائن - ل - بادزدن ، وادادن ، پشیمان شدن ، برگشت از مقصد
وادُز - مال دزدی را دزدیدن و پس گرفتن
واده - ل- چاره ، تدبیر
وادینا -ج- به عقب ، عقب مانده
وادیون-ج- بادیان ، (نوعی دانه ی گیاهی معطر که روی نان و کلوچه پاشند )
وار - مرغ ، مرغ جوان
وار - دفعه ، بار
وارّک - مرغ جوان یکساله که اولین تخمش را می گذارد
وارّه - تشریک مساعی ، سنتی است که عشایر در زمان شیر دهی گاو و گوسفند و بز باهم شیریک می شوند و هر چند روز شیر را به یکی از همسایه ها می دهند و اندازه ی شیر را با وسیله ای به نام لئله و با دیگی به نام واچه یا واچن ثبت می کنند در اصل این یک تشریک مساعی به خاطر خانواده های فقیر و کم توان است که آنها نیز بتوانند از نوبت خود از شیر زیاد کره و روغن تهیه کنند چون از شیر کم نمی توانند کره تهیه کنند و اگر چند روز شیر را نگه دارند که انباشته و زیاد شود فاسد می شود اما این سنت شیرواره باعث مساعدت می شود
وارِّی - ل- وارّه
وارو - ل - باران
وارّو - بالا ، به سمت بالا
وارُّو- امان بده ، صبر، صبر کن مثال : بیل وارّو تا روزی بوئه بینم خدا موئه چی !
وارونی - بارانی ، نام طایفه ای بزرگ و شجاع از ایل بیرانوند چنانچه در تاریخ سینه به سینه ی ایل بیرانوند مشهود است اسد یا هسی ، چهار پسر داشته به نامهای کر و مهرو ( میرو ، مهراب) از یک مادر و زیعلی و وارونی از یک مادر هنگام مرگ اسد مادر زیعلی و وارونی به همراه پسر خود زیعلی به میان طایفه ی خود کولچپی می رود اما بعد از مدتی وارونی از طرف دیگر برادران ( کر و مهرو ) مورد بی مهری قرار می گیرد ، وارونی به امداد به پیش برادر خود زیعلی می رود و او را با خود به میان ایل بیرانوند می آورد و با دو برادر دیگر به مقابله بر می خیزند که این وحدت باعث شد در طول تاریخ نوادگان این دو طایفه همیشه در تنگناها یار و مددکار هم باشند بخصوص در زمان یاغیگری زمان قاجار و پهلوی !
وارو برو - ل - بند آمدن باران ، آخر بهار که دیگر بارانی نخواهد بارید
وارین - ل- باریدن
واروناو -ل- آب باران. سیل
واری -ل- گذشته‌ی فعل واریدن ، بارید
واز - باز ، مشغول به مار ، روشن ، دایر ، در زبان اوستای قدیم و فارسی باستان و فارسی پهلوی همان واز تلفظ می شده است ، در فارسی دری حرف واو به ب تبدیل شده است اما در بعضی نام‌واژه ها هنوز به صورت واز تلفظ می شود مانند دروازه ،
واز - باز ، گشاد ، بدو ، پرش ، پریدن در بعضی واژه ها به صورت پسوند آید مانند : گَلواز به معنای پا باز یا پای کشیده و بدو و با سرعت دویدن
وازآ‌‌‌واز- چاکاچاک ، بازِباز
وازوو(وازآو) -ج- آبی که هنوز در جویبار جریان دارد اما از سرچشمه قطع شده است
وازیده-ج- رد شده ، نامرغوب ، نامناسب
واژه - ریزه ،. ریز و به درد نخور هر چیز
واژرو - واژه. ریزه‌ی به درد نخور
واژوی - واجبی ، موبر ، نوره
واس واسو - وسواس ، شخص وسواس دار
وازگفت - بازگفت
وازلیک - وازلین
واسر - با سر ، روی ،. روی کوه یا تپه
واسُر- ل-باد سرخ ، باد گرم
واسرنگ آوردن -ج - اعتراض کردن
واسگ - واکس
واشو -ل- باد بزن
واشه - شاهین ، قوش
واشیو - نام منطقه ای در شهرستان پل‌دختر
واشیویا -ل- به هم خورد ، درهم شد ، به هم ریخت
واشیوس- واشیویا
واق- بازماندن ، باز ، تعجب کردن ، بازماندن دهان از تعجب
واکَت- عودت بیماری ، عودت زخم ، دو هوایی شدن فرد و بیمار شدن
وا‌کِردن- ل- باد کردن ، باز کردن ،
واکَنِن-ج-چیزی را از کسی با زیرکی گرفتن ، دبه درآوردن
وا کیشین-ل-‌به باد دادن ، پاک کردن دانه از کاه
واگذار - به طرف معامله چیزی را سپردن ، به غیر از ، به جز ،
واگرد -ج- سالگرد ، برگشت
واگیر - تصرف کردن ، تصاحب شدن
واگُواشت‌- رد شد ، گذشت ، بند آمد
وا‌گوار - رد شو ، بگذر ، بندبیا
واگیره - مال دزدیده شده و پس گرفته شده
وال - پهن ، باز ، گسترده ، گشاد
والک -ج- نام گیاهی خودرو و خوراکی
والونن - ل- صدای ناله‌ی بزغاله ها
واله - باز و گسترده ، پهن
واله - صدای بزغاله
واله وال ، صدای مکرر بزغاله ها و بزها
وانا-ل- خواند ، پرتاب کرد
وانو - بازیافت ، بازیافتن ،
واهو -ج- بازگشت بیماری ، عود کردن
واهوفه -ل- صدای باد
واوا -ل- وبا
وِئیل-باتلاق
وِت وَت- ل- سخن چینی ، غیبت ، چه گفت
وِتِن-ل- گفتن
وِتو و تین ( وتِت) (وتی) ‌وت
وتیمن وتینو وتن ( وتو )
وِج - دسترسی ، جا ، فرصت ، موقعیت مکانی مناسب
وَج-ج- اختیار ، اراده ، مثال : سرم و وج خوم نی !
وجاخ-ل_ اجاق ، کنایه از دودمان و خاندان و خانواده باشد ، نسل ، روشنایی خانه
وجه -ج- وِژه ، وجب
وَجی ( وجیه) - از اسامی زنان ، مخفف وجیه
وخت - وقت ، زمان
وختی ، زمانی ، در زمانی ، وقتی
وِچو‌- فرصت ، زمان استراحت ، نفس تازه کردن
وَچ - شاخه‌ی جوان ، بچه و نوه و نبیره
وچه‌زا ،- بچه‌زا ، بچه‌ی نوه و نبیره
وِچ دائن - ل - جوانه زدن
وِچِک - ل- بچه
ووچه - آنجا
وخد - وخت ، وقت
وخده - چیزی نمانده ، نزدیک است
وِدی- به دنیا آمدن ، تولد
وِدقا‌ره -ج- وررفتن
وَر - ج- عرض ، پهنا
وَر- بر ، جلو ، پهلو ، سمت ، جا ، مکان
وِرّ- صدای کلفت باد معده
وَر- قد ، قامت
وِر- پیشوند است که پیش از بعضی افعال آید : وِریسا ، ورداشت ، ورپرس، وردرسه، ور شئنه
وَر - پوشیدن لباس ( این واژه دقیقا به همین معنی در انگلیسی wear وجود دارد )
وَر- تقابل ، برابری ، جلو ، جلوگیری ، مقابله ، مثال ،:تو نمی تونی وَر علی‌نه بئیری ، وا دس خالی چطور می تونی ور سیلن بئیری
وَر- ل- بَر ، جفت‌گیری گوسفندان و بزها
وِرّ- حرف مفت ، زر زدن
وِراز- گُراز
وراق - بردار ، بردار و فرار کن ، دستبرد زدن ، ربودن ، برداشتن و فرار کردن ، از مصدر وراقنین ، وراقن ، وراقونن
وراقن - وراق
ورام -ل- ورم ، تورم
ورانَک -ل- پارچه‌ای که به گردن نوزاد آویزند که روی سینه و لباس خود را کثیف نکند
وَرباده - کاه ریز و بسیار سبک که همراه باد در حین پاک کردن خرمن از کاه به سمت عقبتر از کاه جمع می شوند ، چیزهای ریز و سبک ، در حالت کنایه به بعضی افراد سبک وزن برای تحقیر نیز گویند : ورباده
وربغل - جبیب لباس که تقریبا زیر بغل قرار می گیرد دربغل نیز گویند
وربخل -ل- وربغل
وَربوق- آروغ
وَربُقه- ج- آروغ
وَرپریدن-ج- گلاویز شدن ، دعوا کردن
وَرِپُشت - عوضی پوشیدن لباس ، لباس را به گونه ای پوشیدن که قسمت جلوی آن پشت گردن باشد
وَرتاژونن-ج- فراری دادن ، تارو مار کردن
ور تاشسه - کسی که موههای جلو خود را تراشیده باشد ، کنایه از دختران پر رو هست
ورتاسگه - زیر ناف
ورتاشیا -ل- ورتاشسه
وَرتاوه - قسمت جلو آتشگاه که ساچ روی آن باشد و نان را که از روی ساج بر می دارند در این قسمت برشته کنند ،
وَرتاو - پیشبند ، سینه بند ، تسمه ای که بر سینه‌ی چهارپایان بسته می شود تا از عقب رفتن زین یا بار جلوگیری کند
وِرتَکُنن- ج- شکافتن
وِرتکنییه- ورتکونن
وَرتِل-ج - دل درد ، پُری معده
وِر‌تیز اناختن-ج- با جفت پا لگد انداختن
وَر‌چریدن- ج- ایستادن چهارپایان روی دو پا و دستها را به درخت یا دیوار تکیه دادن
وِر‌خرامیدن -ج- حمله کردن ، غلبه کردن وحوش بر شکار
وَردا - موسم جفت‌گیری کل و بز
وِردار- ج- بردار
ورداشت - برداشت
وردَس - دَم دست ، شاگرد ، خدمتکار
وَردسی - حاضری ، آماده ، پیشکاری ، خدمتکاری ، خدمتکار
وَردسیر-ج- بچه‌ی بی سرپرست ، بچه‌ی بی مادر
وُردِلنگ-ج- پرت کردن ، دور انداختن ، با اردنگی بیرون انداختن
وَر‌رختن -ج- درهم پاشیدن ، درهم ریختن ، زیر و رو کردن
وَر‌رنگُنن-ج- قاپیدن
وَرزا - گاو نر ، گاو نر قوی هیکل
ورز‌ِ وِلا - ماساژ ، ورز دادن ، مالیدن
وَرزوو-ج- ورزا
وِرژئن - مقداری زمین کشاورزی که برای سال جاری یا سال بعد آماده‌ی کشت باشد
وَرژ‌و - دردهای اولیه زایمان‌
وِرژِن- ل- الک ، غربال
وِرسنی- ل- گرسنه ، گرسنگی
وِرشَنِن-ج- به هوا افشاندن ، افشاندن غلات به هوا برای جداکردن دانه از کاه ، پرتاب کردن دو پا حیوانات به هوا
وَرشو - نوعی آلیاژ فلزی
وَرشوچی - کسی که شغلش ساختن ورشو باشد
وَرْشه - ل- نورانی ، درخشان
وَر قا‌و- رگه‌ی کوه ، رگه ، روی رگه‌ی کوه ( سرقاو نیز گویند )
وَرک- ل- برّه
وِرَک- ل- جیب بغلی
وَرکارد- جناق سینه‌ی گوسفند و چهارپایان
وِرکُلُفت -ج- انگشت بزرگ پایش به سنگ برخورد کرد ، برخورد نوک انگشت بزرگ پا به سنگ یا هر چیز دیگر
وِرکَنن-ج- بالا و پائین پریدن ، جست و خیز
وَرکه - فردی یا چیزی را که سوار در پیش خود سوار کند ، متضاد ورکه پشتکه می باشد !
وَرکی-ل- ورکه
ورگرّ- متضاد پشت گرّ، گرّ به معنای تپه ای که تقریبا شنی رسی هست و شن و سنکلاخش بیش از خاک است
وِرگشت- برگشت
وَرگه- قسمت جلوی آبادی ، پیش آبادی محوطه‌ی جلوی آبادی
وَرگن- ل- برگن ، برگه ، ورگه ، پشم برّه
وَرمال - جلوی خانه
وَرماله - چیزهای بی ارزش خانه ، چیزهای اسقاطی
وِرُمایه - نان که از خمیر ور آمده درست شده باشد
و‌ِِرَن- قوچ
وِرَندل- نوعی تفنگ قدیمی
وَر‌وا-ج-جلو باز
ورو‌‌‌وال -ج- آدم ساده و بی دست و پا
وِرّ وَر- حرافی ، باد شدید و مکرر دبر
وروگرد - بروجرد
وَر‌وَند -ج- پیش‌بند
وروَنه- بار کردن ، آویزان کردن ، از بین بردن ، نابود کردن ، مثال : تگرگ شدید بوستان را ورون
لباسها را روی طناب ورونه ( ورون )
علی با کمک سه نفر بار را روی گرده ی قاطر ورونه ( ورون )
وروَن- ورونه
ورُونه -پارچه ای که به گردن نوزاد می آویزند که روی سینه و لباس خود را کثیف نکند
وِرهَرّنی - فریاد زنان حمله کرد ، حمله توام با غرش
وِره- ل- آنجا
وِره - نوبت
وِره وِره- به نوبت ، به ترتیب دسته دسته
وِره - قبل ، پیش مثال : وره کار ، وره ظهر ( این واژه در اصل مخفف ور، از یا وره‌ز می باشد )
وره دُما - ل- رو به عقب
وره سوزه - سوزش معده معمولا بر اثر خوردن غذای فاسد یا بعضی غذاها که افرادی به آنها حساسیت دارند
وِره لوئن - ل - چوپان بره ها ، وره لؤ ، وره لوئنی نیز گفته می شود
وره نِس - وره‌نسگ ، هق‌هق گریه
وره وَر - پیشاپیش
وِرّو- کسی که زیاد شیشکی بزند
وِروگشته - کسی که اصالتش را از دست داده باشد ، از اصل افتاده ، عوضی شده
وِری - بلند شو ، برپپا خیر ، پاشو
وِریس - وِری
وِریسا - بلند شد
وِریسادن-ج- برخاستن
وِریسگه - برق زدن ، جرقه ، برق زدن چشم جانوران در شب ، نور کم
وِریسگ‌- وریسگه ، جرقه زدن چشم بر اثر زدن سیلی
وِریله - ل- ‌ انجا
وَرین -ل- پیشین ، جلویی
وِریلا - کسی که مدام سرگردان باشد ، لخت و بی بند و بار
وَز- چربی اطراف شکم گوسفند
وِزار- ل - اولین جوانه‌ی درخت
وِزرگ- ل- بزرگ
وِزم- درختی بلند که مصرف دارویی دارد
وِزم - مخلوط چربی گوشت که آنرا نیم پخته کنند و روی قسمت ضرب دیده‌ی بدن گذارند ، پی دنبه
وَزِنه- نژادی از اسب که بسیار قوی و پر قدرت است
وِزوِزو - دارای موهای مجعد
وِژ- ل- خود ، خودش ، او
وژم وژت وژ
وژمو. وژتو وژو
وِژدان - وجدان
وِژِمونی- ل- خودمانی
وِژه - وجب
وژه - ل- خودشه
وژه‌سی- ل- خودشه
وژه‌وژ - ل- خودش به خودش
وژیشم - ل- خودم ، بنده
وَس-ج- افتاد
وَسُن-ج- اُفتادن
وَسد- وسط
وسمه - خضال ، ماده ای که با آن بانوان موی خود را رنگ زنند
وِسنی - ل- وِرسنی ، گرسنه
وَش- بانگی برای توقف بزها
وِش- به او ، به سمت او ، برای او
وَش- ج- به او ، برای او ، به سمت او
وِشا- ل- گشاد
وِشایی-ل- گشادی ، رهایی، آزادی
وِشا وِشا -ل- گشاد گشاد ، با فاصله بیشتر از حد معمول پاها ، قدم زدن
وَشت - باران تند و کوتاه مدت ، رگبار
وِشگونن- ل- تیکه پاره کردن ، حمله کردن ، زدن پنبه یا پشم
وِشگیا -ل- از هم پاشید ، باز شد ، وشیا نیز گویند
وِشم- بیماری ، بیماری درختی ، بیماری گیاهی ، گاها به بعضی بیماریهای حیوانی نیز وشم گویند
وِشمه - سرماخوردگی گوسفندان
وَشُو- ل- افشا کردن ، آشکار کردن
وَشن-ج- وشت ، باران شدید
وشیا-ل- برملا گشت ، آشکارا شد
وَطنی- مهاجر ، آواره
وَق- هق زدن ، هق هق گریه کودک ، پاس کردن سگها
وَقم-ج- ویران ، خراب
وَکِری- ل- تورم عفونی لثه
وِل- بی صاحب ، مجانی ، بی پول ، لاقید ، رها
وِلا-ج- پهن ، باز کردن ، پهن کردن جلو آفتاب
ولائتی - اهل ولایت ، مرغ محلی
ولائیه- مالش دادن ، ورز دادن
ولات- محل ، محله ، ولایت
وَ لات - ل- پیش تو ، در منظر تو ، در نگاه تو
ولاته‌وَر- آواره ، دور از ولایت ، گور و گم شدن ، آ‌واره شدن
وِلاش - نام یکی از قلل گرین
وَ لاش -ل- پیشش ، پیش او
وَلَکَت - واژه ای مستعمل که بعد از شَکَت آید به معنی خیلی خسته ، خستگی مفرط
وَلکِ واز -ج- نام نوعی تره‌ی کوهی که پخته‌ی آنرا خورند و بسیار بد بو هست
وِلِکی-ج- بی دلیل ، بی سبب، رها ، ولو
وَلگ-ج- رشته‌ی آش
وِلگ- گوشت و پوست قسمت پهلوی بدن
وَلگ -ل- برگ
وَلگ و واش - ل- خس و خاشاک ، شاخ و برگ
وَلم - نام منطقه و رودخانه ای در بخش هرو لرستان
وِلِن‌واز - باز و گسیخته ، ول و بیکاره ، بی بند و بار
وِل‌وَش- حرف مفت زن ، حرف بی پشتوانه منطقی زدن
وِل‌‌وِل- کسی که مدام بی برنامه و کار گشت می زند
وِله - پهن ، زیر آفتاب پهن کردن ، ولو
وِم- ضمیر متصل ، به من
وَن- انداخت
وناو - درخت زبان گنجشک
ونایی- نام روستا و محلی در شهرستان بروجرد
وَن‌به‌وَن-ج- منزل به منزل ، شهر به شهر ، کوه به کوه ، آواره
وَنش - انداخش
وِنگ-ج- گیج ، منگ
وَنم- انداختم
وَنیش - انداختیش
وَ‌نومه -ل- به طور مثال ، مثابه ، شباهتاً، به این منوال ، به مثال
وَوا- وبا
وون-ج- بیانداز
وِهار - ل- بهار
وِهارآو- ل- بهار آب ، آبی که در فصل بهار از چشمه های موقتی جاری شود
وِهارئل - ل- بهاران
وِهار مالگه - ل- منزلگاه کوچ در فصل بهار
وِی-ل-درخت بید
وی- مصیبت ، دردسر
ویاره - ل- معمولی ، عیار
ویاو- ج- نام درختی خودرو بدون میوه کم آب با چوبها و شاخ و برگ خوشبو ، ونو
وِیت- ل- خودت ، به خودت
ویت وَت- صدای جیک جیک جوجه‌ها
ویچه - اینجا
وی دِ وی بدتر - مصیبت پشت مصیبت
ویر- یاد
ویر - به سمت ، روبه روی ، مقابل ، به سوی
وِیر-ل- برف ( وی یر )
ویرچال - برف چال ، یخچال طبیعی
وِیْرد-ل - گذشت ، رد شد
ویردار - مواظب ، مواظبت کردن
ویز - نوعی از شیشکی
وِیز-ج- شوق کار
ویزواز - باد دُبر پی در پی
وِیژِن-ل- غربال ، بیزانک غلات ، الک
ویژه - صدای ممتد رد شدن اشیاء یا گلوله در هوا
وِیژیا- ل -الک شد ، غزبال شد
ویژونن-ل- غربال کردن ، الک کردن ، ویژِنن نیز گویند
وِیس-ج- بایست
وِیسا -ج- بایست
وِیسادن -ج- ایستادن
ویسک - پرنده ای بسیار ریز که در لابلای شاخه‌های درختان می زید وسیگ نیز گویند
ویسیو - نام روستا و نام یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد.
وِیش -ل- خودش
لیل‌لی طفل ویش مه‌لوانه‌وه
بین الله دَنش سئن. تاوانه‌وه
ترکه میر
وِی‌شرّ-گریه و زاری در مصیبت
وِیشه -ل- بیشه
ویل - رها ، بیهوده ، سرگردان ، بی کاره ، بی صاحب
ویلو - آواره ، بی سرپناه ، سرگردان
وِیلون -ج- ویلو
وِیم - ل- به خودم ، خودم
وینه - نمونه ، سرآمد ،
وی وی - صوتی که زنان در مصیبت سر می دهند
وی‌یه - به این سمت ، از این طرف
ممنونم
ج - رشیدی