هوش عاطفی در تمامی رده های سازمانی کاربرد زیادی دارد
ولی در بین رده های مدیریتی نقش حیاتی و بسزایی را ایفا می کند.
مدیران و رهبران جنبشها، خوب می دانند با بهبود روابط خود با
افراد سازمان متبوع خویش و ایجاد محیطی شورانگیز و
صمیمی، بهره وری نیز افزایش پیدا خواهد کرد(ارسالی یکی از یاران جنبش).
هوش عاطفی مهارتی است که دارنده آن می تواند از طریق خودآگاهی ، روحیات خود را کنترل کند و از طریق خود مدیریتی، آن را بهبود بخشد و از طریق همدلی، به شیوه ای رفتار کند که روحیه خود و دیگران را بالا ببرد. هم چنین هوش عاطفی آن گونه ای از توانایی است که به شناخت مفهوم عواطف و روابط آن، استدلال و حل مسائل بر مبنای آن ها می پردازد.هوش عاطفی شامل ظرفیت درک عواطف, تلفیق احساسات مربوط به عواطف, درک اطلاعات مربوط به این عواطف و مدیریت آن ها است. تاکنون تعریف مشخصی در مورد هوش عاطفی که همه جانبه باشد اظهار نشده است. با کمی دقت در ترکیب این واژه به تضاد بین احساس ( عاطفه ) و هوش ( منطق ) پی می بریم. و به عبارت ساده تر این واژه به احساس و منطق تقسیم می شود. پیتر سالوی اولین کسی است که درباره هوش عاطفی تعریف مشخصی را ارائه نموده است: وی اظهار می دارد هوش عاطفی نوعی پردازش اطلاعات هیجانی ( عاطفی ) است که شامل ارزیابی درست هیجان و احساس در خود و دیگران بوده و بیان صحیح احساس و تنظیم انطباقی احساسات است به شیوه ای که سطح زندگی بهبود یابد. به طور کلی دو نگرش جداگانه در مورد هوش عاطفی وجود دارد: نخستین رویکرد که پایه گذار هوش عاطفی است اعتقاد دارد که هوش عاطفی یک توانمندی است و شبیه به مهارت های گفتاری و تجسمی است که به عنوان شاخص های هوش انسانی شناخته می شود. دومین رویکرد به نام مدل آمیخته شناخته شده است زیرا توانمندی های ذهنی را با ویِژگی های شخصیتی مانند اصرار شوق و حرارت و خوش بینی در آمیخته است.این نگرش نسبت به مورد اول کاربرد گسترده ای یافته است. بهترین حوزه برای مقایسه هوش عاطفی و هوش منطقی جنبشها و سازمان ها است. زیرا افراد در محیط کار خود علاوه بر توانمندی های علمی که نتیجه هوش عقلی آن ها است از قابلیت های عاطفی خود نیز استفاده می کنند. مفهوم هوش عاطفی در سازمان ها به این دلیل به کار برده می شود تا علاوه بر مهارت های تخصصی به مهارت هوش عاطفی نیز توجه گردد.
در محیط کار اغلب به عقل و منطق توجه می شود و به قلب و احساس در درجه های به مراتب پایین تر از عقل بها داده می شود. در واقع نه تنها مدیران و روسای سازمان ها نیازمند هوش عاطفی هستند بلکه هر کسی در سازمان کار می کند نیازمند هوش عاطفی است. اما هر چه در سازمان به طرف سطوح بالاتر می رویم اهمیت هوش عاطفی در برابر هوش عقلی افزایش می یابد. هوش عاطفی در تمامی رده های سازمانی کاربرد زیادی دارد ولی در بین رده های مدیریتی نقش حیاتی و بسزایی را ایفا می کند. مدیران و رهبران گروهی، خوب می دانند با بهبود روابط خود با افراد سازمان متبوع خویش و ایجاد محیطی شورانگیز و صمیمی، بهره وری نیز افزایش پیدا خواهد کرد. بحث هوش عاطفی در ابتدا در رشته روانشناسی مطرح شد و طی دو دهه گذشته و در پی پژوهش های بسیار زیاد امروزه به یکی از مهم ترین مباحث علوم اجتماعی تبدیل شده است. اما قابل تامل ترین حوزه ای که هوش عاطفی در آن وارد شده است ، حوزه مدیریت و مباحث سازمانی است. بررسی ها و تحقیقات متعدد نشان می دهد هوش عاطفی در حیطه سازمان و بویژه در حوزه مدیریت اهمیتی فراتر از هوش منطقی یافته است.تاملی هر چند سطحی بر شرکت های مانند گوگل و چگونگی روابط و محیط کاری می تواند الگویی موفق برای جنبشها باشد. به امید روزی که مدیران روابط حیطه های سازمانی خویش را از خمودی و خشکی بیش از حد به سوی جو کاری سالم و به همراه صمیمیت رهنمون کنند.
گولمن، دنیل ( 1387 ). هوش عاطفی. ترجمه حمیدرضا بلوچ.تهران. انتشارات جیحون قاسم زاده، حبيب الله (1378). شناخت و عاطفه (جنبه هاي باليني و اجتماعي)، انتشارات فرهنگيان. بابایی، محمد علی ( 1387 ).هوش عاطفی در سازمان، دانشگاه الزهرا ( 1376 ). اصول و مبانی مدیریت، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی کاتز،رابرت . ترجمه محمود توتونچیان ( 1370 ). مقاله مهارت های یک مدیر موفق مارسی،گیبسون ( 1376 ).مهارت های لازم برای موفقیت در مدیریت. ترجمه امیر رشیدی نیک. تهران. مرکز آموزش مدیریت دولتی
یاران شما در جنبش رهایی بخش لرستان وظیفه رساندن این رهنمود را بر عهده گرفته است و همگی نیروهای مبارز می توانند از آن با ذکر ویا بدون ذکر منبع استفاده کنند زیر ما به عنوان جنبش رهایی بخش لرستان همانگونه که در اطلاعیه های خود از سال 2005 به بعد یعنی اعلام موجودیت این جنبش اعلام نموده ایم . بالاترین وظیفه ما اطلاع رسانی و آگاهی همه فرزندان لر بوده و هست و تا رسیدن به یک جامعه آزاد و برابر ادامه خواهیم داد
|