بازیکنان عزیز لر تبار فوتبال کشور که افتخاراتی در میادین ورزشی دارند ، باید بدانند مردم سرمایه آنها هستند و نه حکومتهایی که توسط مردم انتخاب و سرنگون و به زباله دان تاریخ میروند .
«حبیب در رختکن عکس خمینی را وارونه کرد. مایلیکهن، نادر فریادشیران، امیر مرزوقی و بقیه بهتندی به او پرخاش کردند. حبیب مثل همیشه آرام بود و گفت: با واژگون کردن عکس، انقلاب واژگون نمیشود.»جمهوری اسلامی جان ورزشکاران بسیاری را گرفته است. یکی از آنها حبیب خبیری است؛ بازیکن ۲۹سالۀ تیم ملی فوتبال که خرداد ۱۳۶۳ اعدام شد.
با این حال، هراس از بازتاب منفی اعدام این فوتبالیست محبوب باعث شد، برخلاف روال معمول در «اعدامهای انقلابی»، خبر محاکمه و مجازات او به مطبوعات راه نیابد، تا جایی که حتی کیهان ورزشی و دنیای ورزش، هفتهنامههای ورزشی پرتیراژ وقت، نیز از درج هر خبری دربارۀ او منع شدند.
علاوه بر سانسور، شدت سرکوبها و خفقان شدید و جریان جنگ هشتساله هم که به نیمه رسیده بود، باعث شد این اعدام حتی در سالیان بعد هم در جامعۀ فوتبال ایران و جهان واکنش خاصی برنینگیزد.
«لاجوردی در جمع زندانیان میگوید حتی نمیخواهم به تلویزیون بیایی و مصاحبه کنی. ندامت تو همینجا کافی است تا عفو بشوی. صدای غرشآسای زنی در صف بلند شد و فریاد زد "حبیب، مردانه بمیر". این زن نامزد خبیری بود و لاجوردی هر دو را اعدام کرد.»
جمهوری اسلامی تاکنون فیلم ضبطشده از خبیری را پخش نکرده است؛ فیلمی که بر ابهامات خانوادۀ او افزوده و دلیل اعدام حبیب را همچنان معمایی بدون پاسخ میدانند.
برخی همبندان حبيب که آزاد شدهاند، به خانوادهاش گفتهاند اتهامات ما بيشتر از حبيب بود. از نحوۀ ضبط آن فیلم بیاطلاعیم اما بستگان خانواده خبیری میگویند او پیش از زندانیشدن نیز در نامهای به برادرش، بریدنش از هواداری مجاهدین را اطلاع داده بود. همین موضوع را در وصیتنامهای که به دست خانوادهاش رسید نیز تکرار کرده است.
با گذر زمان و فشار هدفمند حکومت برای درزگرفتن خبر اعدام ملیپوشی که خود برای پیروزی انقلاب اسلامی مبارزه کرده بود، از حبیب خبیری فقط تعدادی عکس به جا ماند و نقل خاطراتی که در پارهای موارد اطمینانی هم از صحتشان نیست.
رادیوفردا برای گردآوری مستندات و تهیۀ این گزارش با بستگان و دوستان و همبازیهای حبیب همکلام شده و برخی نکات این گزارش نخستین بار است که منتشر میشود.
خبیری از فروردین ۱۳۶۱، با این تصویر ماندگار مخالفتش با نظام مستقر را در میادین ورزشی علنی کرد. در فضای خفقانزده و در میان موج اعدامهای اوائل دهۀ شصت که جمهوری اسلامی حتی از تیرباران نوجوانان هم ابایی نداشت، شجاعت و نافرمانی حبیب خبیری در این عکسِ تیمی قابل تأمل است.
محمد پنجعلی، امیر قلعهنویی، حمید درخشان، وازگن صفریان، محمود حقیقیان و... همگی عکس روحالله خمینی را در ورزشگاه رو به دوربینها گرفتهاند و فقط نفر اول نشسته از چپ دستش خالی است.
ابراهیم کیان طهماسبی، نفر اول ایستاده از راست و مدافع وقت پرسپولیس که اینک مقیم سوئد است، به رادیوفردا گفت: «حبیب در رختکن عکس خمینی را وارونه کرد. مایلیکهن، نادر فریادشیران، امیر مرزوقی و بقیه بهتندی به او پرخاش کردند. حبیب مثل همیشه آرام بود و گفت: با واژگون کردن عکس، انقلاب واژگون نمیشود.»
دوران کودکی، برادران فوتبالی
سال ١٣٣۴ در سنگلج به دنیا آمد. ورزش را از کودکی و در کلاس ژیمناستیک دارالفنون آغاز کرد.
پسر سوم خانواده پس از مهدی و هادی بود که توپی را داخل حیاط آویخته بودند و هر بار، هنگام ورود و خروج از خانه، میپریدند و هد میزدند.
تمرین ساده و مستمر سالیان کودکی باعث شد حبیب ١۶٢ سانتیمتری در دوران حرفهایاش روی سر مهاجمان بلندبالای فوتبال ایران بپرد. کاریکاتوری در کیهان ورزشی منتشر شد که حبیب روی نردبان ایستاده و بالاتر از حسین فرکیِ بلندقامت با حدود ۳۰ سانتیمتر اختلاف هد زده است.
هر سه برادر بهنوبت در خواربارفروشی پدرشان برای جابهجایی کیسههای برنج و شکر و حبوبات از زیرزمین به داخل مغازه کمک میکردند. حاجآقا با فوتبال فرزندانش مخالف بود و بارها توپ و تورشان را گموگور کرد. اما نگرش پرویز دهداری در باشگاه هما که اول اخلاق و دوم تحصیل و سوم فوتبال را توصیه میکرد، نگاه پدر را دگرگون ساخت؛ طوری که میگفت شما هر چه دارید، مدیون فوتبال است.
حبیب مشق فوتبال را از تیم آقا فاضل لوسترساز آغاز کرد؛ از کسبۀ موفق و خوشنام محله با مغازهای دودهنه در درخونگاه و مغازهای هم در بازار.
او تیم محلی تشکیل داده بود و در زمینهای سهراه آذری تمرین میداد؛ دورانی که زمینهای خاکی تهران دهها تیم محلی و ستارهساز داشت.
حبیب خبیری و شاهرخ مطیعی از همین تیم محلی مورد توجه حسن فائزی، مربی نوجوانان باشگاه مخابرات، قرار گرفتند. حبیب، با درخشش در این تیم، در نوجوانی به تیم بزرگسالان هما پیوست.
هما سال ۱۳۵۳ برای اردو عازم کره جنوبی و ژاپن بود. حبیب که آماده امتحانات نهایی ششم دبیرستان میشد، قید سفر را زد. فریدون عسگرزاده، مربی هما، اصرار کرد و گفت در سفر هم امکان دورهکردن درسهایش را دارد، اما حبیب نپذیرفت.
او، با فراگیری زبان انگلیسی، در سفرهای خارجی کمک حال تیمهای اعزامی میشد. برای همین قبولی کنکور و پذیرفتهشدنش در رشته تربیت بدنی دانشسرای عالی دور از انتظار نبود.
ستارهای در سالیان انقلاب و جنگ
فرانک اوفارل، سرمربی تیم ملی بزرگسالان که به مربیان نوجوانان و جوانان هم مشاوره میداد، شخصاً حبیب را برای عضویت در تیم ملی نوجوانان پسندید؛ بازیکنی دو پا با هوش سرشار در زمین و سرعت بالا در خط طولی.
او سال ۱۹۷۵ در نیمه نهایی جوانان آسیا یکی از پنالتیهای ایران مقابل کویت را که میزبان مسابقات بود به ثمر رساند. شاگردان حشمت مهاجرانی قهرمان شدند؛ افتخاری که پس از انقلاب تکرار نشد.
مهدی که خود از ستارگان هما بود، فروردین ۱۳۵۵ برای تحصیل عازم آمریکا شد و در ۲۶ سالگی از فوتبال خداحافظی کرد، اما حبیب در اوج بود و پای ثابت اردوهای ملی.
او با تیم ملی بزرگسالان که اولین صعودش به جام جهانی مسجل شده بود، مقابل کویت گلی زیبا را با شلیکی سرکش از پشت محوطه جریمه به ثمر رساند.
ایران ۲-۱ برد اما صداوسیما طی این سالها در ویژه برنامههای جام جهانی، فقط گل اول را پخش میکند و از نشاندادن گل زیبای خبیری با گزارش حبیب روشنزاده خودداری میکند.
تیم متمول شهباز که ستارگان را جذب میکرد، خواهان به خدمت گرفتن حبیب شد. پدرش گفت اگر پیشنهادشان را بپذیری، دیگر نیازی به مسافرکشی نداری، بیگاری برادرت در آمریکا برای خرج تحصیلش هم تمام میشود.
پاسخ حبیب این بود که فوتبالم را مدیون هما هستم و به هیچ قیمتی پیراهن تیم دیگری را نمیپوشم.
عبدالله ملاسعیدی با چکی که مبلغ آن سقف رقم آن روزهای فوتبال ایران بود، به مغازۀ پدر حبیب رفت اما از حبیب پاسخ رد شنید.
از سال ۱۳۵۳ که در تیم ملی جوانان عضویت داشت تا سال ۱۳۶۰ تحت نظر مربیانی چون فرانک اوفارل، پرویز دهداری، حشمت مهاجرانی، اصغر شرفی و حسن حبیبی پیراهن تیمهای ملی را در ردههای جوانان، امید، ارتشها و بزرگسالان پوشید.
حبیب خبیری در جریان انقلاب اسلامی
همۀ اعضای خانوادۀ خبیری «اهل نماز و روزه» بودند اما حبیب مذهبیتر از بقیه بود و حافظِ بخشهایی از قرآن.
بهترین سفر ورزشیاش را همراهی با تیم ارتش به مكه میدانست. علاقهمندِ علی شریعتی بود و پیش از وقوع انقلاب اسلامی، مدافع روحانیت.
برادرش دی ۵۷ با استفاده از فرصت تعطیلی بین دو ترم در دانشگاه جنوب تگزاس، به ایران بازگشت. او و حبیب پای ثابت تظاهرات انقلابی بودند. اسم، آدرس و شماره تلفن خانه را داخل جورابشان میگذاشتند که اگر کشته شدند، قابل شناسایی باشند.
اینکه حبیب از سال ۵۵ به مجاهدین خلق پیوسته بود، صحت ندارد؛ این اتفاق پس از پیروزی انقلاب اسلامی رخ داد. حتی پس از یورش انقلابیون به پادگانها، اسلحهای به دست حبیب افتاده بود که با پیروزی انقلاب، تحویل مراکز نظامی داد.
او باور داشت انقلاب اسلامی «عنایت ویژه از باری تعالی» است تا حكومتی عاری از فساد برقرار شود.
بهگواهی بستگان، حبیب تا زمستان ۵۷ هم اطلاعات ناچیزی از گروههای سیاسی داشت و دائم دربارۀ نهضت آزادی، حزب توده، مارکسیسم و چریکهای فدایی پرسوجو میکرد.
اتومبیل رنو داشت و شبها مسافرکشی میکرد. بازیکنان هما میگویند از افرادی که کمبضاعت به نظر میرسیدند، پول نمیگرفت. در آستانۀ انقلاب و کمبود سوخت بهدلیل اعتصابات صنعت نفت، حبیب جای همسایههای سالمند که توان ایستادن در سرما و صفهای طولانی نداشتند، نفت میگرفت.
او هنگام ورود روحالله خمینی به ایران جزو ورزشکاران حاضر در تیم تشریفات بود. شبهای بعد هم همراه با بچههای محل از ساختمانهای دولتی نزدیک بازار محافظت میکرد.
حبیب خبیری در دوران خمینی
حبیب با تیم ملی توانست به المپیک مسکو صعود کند؛ صعودی که دیگر تکرار نشد. فریدون شیبانی که در آن رقابتها به نمایندگی از کیهان ورزشی کنار تیم ملی بود، فروردین ۵۹ در شرح عملکرد خبیری مینویسد:
«هرگاه فرصت نفوذ یافت، قدرتش را نشان داد. در زمین و آسمان به هیچ حریفی باج نمیداد و ضمن فرارهای خوب تا خط کرنر حریف، با برگشتهای سریع، جایی برای ضدحمله باقی نمیگذاشت. تنها عیب خبیری بیدقتی در سانترهایش بود که این عیب بهطور عجیبی در مسابقۀ نهایی رفع شد و خبیری سه گل از چهار گل را پایه گذاشت.»
اما مطالبی هم بود که امکان انتشار نداشت و شیبانی پس از ۴۳ سال با رادیوفردا در میان میگذارد:
«در سنگاپور شیفتۀ اخلاق این جوان شدم. بهمعنای واقعی از متشخصترینها بود. جمهوری اسلامی المپیک مسکو را تحریم کرد، درحالیکه امروز نوکر روسها شدهاند! در شناخت و مخالفت با جمهوری اسلامی، حبیب از پیشروهاست. بهطور علنی چشم بقیه را هم نسبت به نظام جدید باز کرد. وقتی برگشتیم، از طریق انجمن اسلامی کیهان مطلع شدم امیر مرزوقی، مدافع تیم ملی، گزارش داده و ما را خائن به امام و انقلاب معرفی کرده است.»
خبیری در جام ملتهای ۱۹۸۰ که نخستین عنوان فوتبال ایران پس از انقلاب رقم خورد، با این تیم به مدال برنز رسید؛ رقابتهایی که با آغاز جنگ همزمان شد و بهدلیل بمباران فرودگاه مهرآباد، تیم ملی با تأخیری طولانی و با اتوبوس از سوریه به کشور بازگشت.
مجید وارث، گزارشگر آن رقابتها، میگوید: «با بزرگمرد کوچکاندام همسفر بودم، با اخلاقتر از خبیری در تمام عمرم ندیدهام. بازیکنی توانا با پرشهای بسیار بلند. متأسفانه همدورهایهای حبیب در مصاحبههایشان از او که اسوۀ اخلاق بود، یاد نمیکنند.»
خبیری با بازوبند کاپیتانی هما سال ۶۰ اولین جام قهرمانی باشگاههای تهران پس از انقلاب را بالای سر برد اما حسین آبشناسان، رئیس فدراسیون، برای بازیهای آسیایی۱۹۸۲ دستور منع دعوت چند بازیکن از جمله خبیری را صادر کرد.
او دربارۀ شرایط دعوت به مجلۀ دنیای ورزش گفت: «معیار گزینش، تقوا و تعهد برادران بود. معیارهای اسلامی در درجه اول اهمیت است. معیار ما در معرفی بازیکنان برتر با دنیا فرق میکند.»
آذر ۱۳۶۱ فریدون لقمان، عباس بهروان، رضا مجدی و سایر چهرههای فوتبالی، در گفتوگو با کیهان ورزشی، جای خالی خبیری را از نقاط ضعف تیم ملی میدانند که منجر به حذف از بازیهای آسیایی دهلی شد.
خود خبیری هشتم تیر ۶۱ در نامهاش به حسن نایب آقا، از ستارگان ملیپوش هما، نوشته: «خب، از وضع تیم ملی هم که برایت بگویم مقدار زیادی فکرم خراب است و اصلاً نمیتوانم به آنجا بروم. بعضی وقتها میخواهم اصلاً فوتبال بازی نکنم. باز میگویم، شاید از این طریق روحیهای برای بچهها و مردم باشم، ولی ارزش چندانی ندارد، چرا که اگر وضع این جنگ روشن بشود، کل کارها مشخصتر و ورزش و فوتبال هم جای خاص خودش را خواهد داشت.»
حبیب جمهوری اسلامی را نمیخواست. جمهوری اسلامی هم او را از تیم ملی کنار گذاشت.
فصل آخر فوتبال خبیری
حبیب دیرتر از بقیۀ هماییها و پس از اجتماع ۲۲ خرداد ۵٩ در امجدیه، هوادار مجاهدین خلق شده بود. سپس به توزیع جزوههای مجاهدین پرداخت؛ سازمانی که هنوز به طور کامل از سوی جمهوری اسلامی طرد نشده بود.
از ترکیب دهۀ پنجاه هما تا سالیان آغازین دهۀ شصت، بازیکنان بسیاری به مجاهدین پیوستند. برای همین، اسفند ۶۰ وقتی ستارگان فوتبال تهران را به جماران بردند و خمینی جملۀ مشهور «من ورزشکار نیستم اما ورزشکارها را دوست دارم» را گفت، بازیکنان هما حضور نداشتند.
نهم بهمن ۶۱ عکس حبیب خبیری پا به توپ در زمین گلآلودِ امجدیه مملو از جمعیت روی جلد کیهان ورزشی است.
سهشنبه دهم اسفند، در جام حذفی مقابل بانک ملی ۱۲۰ دقیقه بازی کرد. در ضربات پنالتی، توپ را وارد دروازه مجید علیان کرد تا به نیمه نهایی صعود کنند.
۲۱ اسفند نیز عکس حبیب با صورتی تراشیده روی جلد مجله دنیای ورزش است.
اما دیری نپایید که دوران مدارای جمهوری اسلامی با فوتبالیست ناراضی به سر رسید. آخرین بار که نام او طی دوران زندگیاش در نشریات جمهوری اسلامی منتشر میشود، اسفند ۱۳۶۱ و بازی جنجالی هما - پرسپولیس در نیمه نهایی جام حذفی است که هواداران استقلال هم در ورزشگاه بودند.
جمعیت معترض و همصدا جملات بوقچیها را تکرار میکردند: استقلال و پرسپولیس، وقتی به میدون میآن، یه ملیون درمیآرن، اما از این یه ملیون، یه قرونم ندارن.
پرتاب سنگ و سردادن شعار از روی سکوها به خیابانهای اطراف امجدیه کشید. فینالی که قرار بود ۲۰ اسفند برگزار شود، با دستور تعطیلی فوتبال از سوی وزارت کشور برای «پاکسازی عناصر ضدانقلاب از ورزشگاهها» تا ۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۲ به تعویق افتاد.
بهمن فروتن از هما رفت و نعیم صفری جایگزین او شد. حبیب در تمرینات هما غایب بود اما صفری تیرماه ۶۲ دربارۀ فهرست تیمش برای فصل جدید گفت «هیچ بازیکنی را از دست ندادهایم». گویی بازیکنی به نام حبیب خبیری اصلاً وجود نداشته است.
دوران بازداشت و زندان
مدتی در خانههای تیمی هواداران سازمان زندگی میکرد. سپس از آنها فاصله گرفت و بهصورت پنهانی، با تغییرمکان مکرر، به زندگی ادامه میداد تا شناسایی نشود.
محمود سرابی، بازیکن تیم اقبال در دهۀ ۵۰، نوشته است: «کمیتههای بازار و گلوبندک دنبالش میگشتند. در میدان توحید قرار گذاشتیم. وقتی سوارش کردم، کلاهش را تا زیر ابروها کشیده بود، با ریشی انبوه که چهرهاش را پوشانده بود. در روزهای اختفا، با دختر دوسالهام هانیه بازی میکرد.»
طبق روایت آقای سرابی، حبیب قراری در میدان امام حسین داشته، غافل از اینکه آن فرد لو رفته و تحت نظر بوده است. فوتبالیست تیم ملی میرود و دیگر بازنمیگردد.
او در ادامه مینویسد: «مایلیکهن، پنجعلی، میرآخوری و دینورزاده بهعنوان حزباللهیهای تیم ملی به سازمان تربیت نوشتند که خیبری عکس خمینی را برعکس میگیرد.»
این پیشکسوتان همواره از تأیید یا تکذیب مطالبی از این دست خودداری کردهاند.
بهرام مودت، دروازهبان ذخیره ایران در جام جهانی ۱۹۷۸، دربارۀ آن روزها نوشته است: «زندگی مخفی حبیب شروع شد. گهگاه در میادین ورزشی حضور مییافت اما زود محل را ترک میکرد. بارها اتفاق افتاد که حتی پاسداران به او پیغام میدادند فرار کند. در هر جمع فوتبالی از حبیب سراغ میگرفتند. کجاست؟ آیا توانسته از کشور خارج شود؟ راستی چرا نمیرود؟»
شایعۀ فرار حبیب از ایران نقل محافل فوتبالی بود تا اینکه اواخر پایيز ۶٢ بازداشت شد. در آن ماههای بگیروببند، از هماییها امانالله نقدی دروازهبان، احمد سجادی دروازهبان سالیان آینده تیم ملی، علی سجادی، احمد نقوی و... هم بازداشت شده بودند.
سوای مخالفخوانی آشکار علیه جمهوری اسلامی و بنیانگذارش، دربارۀ اینکه آیا حبیب خبیری فعالیت فردی یا سازمانی خطرآفرینی هم انجام میداده، هیچ سندی منتشر نشده است.
پدر حبیب، مادرش و خواهرش دو یا سه مرتبه توانستند در اوین با او ملاقات کنند. روایاتی از زندانیان معتاد نقل شده که خبیری آنها را به ورزش کشانده و در زندان پابهتوپشان کرده است.
ابراهیم کیان طهماسبی که در تیمهای تهران و منتخب ایران با خبیری همبازی بود، تأکید میکند: «حبیب هم ظاهرش زیبا بود و هم باطنش. در اردو با این انسان نادر هماتاق بودم. فقط مثبت میگویم، چون تمام زندگیاش مثبت بود.»
تیرباران در اوین
حبیب در زندان ماههای پرعذابی را گذراند. برخی همبندیها از کبودی کامل کمرش بر اثر ضربات کابل گفتهاند. اما دستگاه قضایی جمهوری اسلامی نه تنها در رد یا تأیید شکنجۀ خبیری بلکه دربارۀ نحوۀ بازداشت، اتهامات، شیوۀ محاکمه، جلسات و جزئیات دادگاه احتمالی او هم هیچ توضیحی نداده است.
از فریدون شیبانی پرسیدم چرا سایر فوتبالیستها آزاد شدند اما خبیری نه؟ گفت: «تفاوت حبیب با بقیه شخصیت رهبری او بود. حتی در اردوها پیشنماز بازیکنان بود. رژیمی که با خون و جنایت روی کار آمد و هنوز بر آن روال است، آن موقع فلهای میکشت. مجاهدبودن کافی بود برای حکم مرگ. اما بین خود عوامل رژیم هم کسانی موافق اعدام حبیب نبودند. هماییها از هر دو جنبۀ اخلاق و فوتبال مقبول بودند و در این بین حبیب ممتاز بود.»
پرویز دهداری، سرمربی چپگرای تیم ملی، معتقد بود اطلاعات غلطی که محمد پنجعلی به دستگاه امنیتی داده، در گرفتاری حبیب مؤثر بوده است. مهدی حدادپور، مورخ فوتبال، در مجلۀ «همشهری تماشاگر» نوشته است: «میگفتند بازیکن مورد نظر به ضرر شاگرد قديمی دهداری كه از متهمان سياسی بوده شهادت داده و از عوامل جمعشدن مدارک و اعدامش بوده. به همين علت دهداری او را كنار گذاشت.»
پنجعلی که در بازیهای آسیایی سئول به قرارگرفتن مسگر ساروی مدافع میانی نساجی در ترکیب تیم ملی معترض بود، طرح استعفای ۱۴ ملیپوش را کلید زد.
ابراهیم افشار تاریخنگار ورزش مینویسد: «شب استعفای بازیکنان در سئول، برخی دهداری را بهخاطر دستهگل سرخی که سرپرست تیم خریده بود، به مارگارت تاچر وصل کردند.»
بعداً، وقتی برخی استعفای خود را پس گرفتند، دهداری به یکی از آنها گفت: «دفعه بعد که حرکتی از همبازیهایت دیدی، اگر به خودم بگویی تا مسئله را در تیم حل کنم بهتر است تا اینکه بروی گزارش بدهی.»
بنا بر اطلاعاتی که به بستگان حبیب داده شده، حبیب خبیری یکی از ۴٠ نفری بود که ۳۱ خرداد ۶۳ در برابر جوخه اعدام ایستادند اما دستگاه قضایی خبرش را به رسانهها نداد.
حبیب خبیری در حالی اعدام شد که بسیاری از اطرافیان و فوتبالیها معتقد بودند او کار خاصی نکرده و مشکلی ندارد و مانند سایر بازیکنان تیم هما که آزاد شدهاند، بهزودی آزاد خواهد شد.
ایرج مصداقی در مجلۀ شهروند نوشته است: «مجید قدوسی، دادیار اجرای احکام اوین که خود فوتبالیست بود و به حبیب علاقه داشت، مدعی بود حکم اعدامش را معلق نگه داشته و بهگفتۀ خودش هنگامی که شهریور در حج بود، عدهای مغرض در دادستانی حبیب را اعدام کردند. درحالیکه تاریخ اعدام ۳۱ خرداد است.»
پس از اعدام
خبر را که به پدر حبیب دادند، آشنایان هم تلفنی مطلع شدند و در خانهای که حبیب در آن بالیده بود، گرد هم آمدند. صدای شیون و زاری خانواده و فامیل قطع نمیشد.
پیکر حبیب را به خانوادهاش تحویل ندادند. خاکسپاری توسط مأموران امنیتی در قطعه ۹۳ بهشت زهرا انجام شد. اعضای خانواده را از سرِ مزار با مینیبوس به اوین بردند. خانهشان هم مدتها تحت نظر بود.
اجازه برگزاری مراسم ختم نداشتند. سوگواری فقط در منزل با حضور چند نفر از بستگان بود.
با وجود سانسور شدید خبر اعدام، شمار قابل توجهی در مراسم چهلم حاضر شدند. پاسدارها غیر از حسین فرکی سایر فوتبالیستها را با خودشان بردند. این موضوع به تأیید دو پیشکسوت باشگاه هما که در ایراناند رسیده، اما خود آقای فرکی تاکنون دربارۀ خبیری صحبت نکرده است.
سنگ مزار حبیب را خرد کردند. تخریب سنگ قبر برای بار دوم و سوم هم تکرار شد. در نهایت فقط اجازه دادند سنگ سادهای بگذارند، در حدی که بشود اسم او را خواند.
پرویز قلیچخانی، از اسطورههای فوتبال ایران، فرودین ۹۲ در مجلۀ آرش مینویسد: «از زاویۀ دیگری به مسئلۀ زندهیاد حبیب خبیری نگاه کنیم. جمهوری اسلامی خبیری را اعدام کرده و پس از آن قتلعام ۶۷ را مرتکب شده و باید بهخاطر این جنایتها محاکمه شود. وظیفۀ ما تبعیدیها تبلیغ تیم [ملی] است یا افشای جنایات رژیم؟ سود تبلیغ را ما میبریم یا جمهوری اسلامی؟»
فیلمی که هرگز پخش نشد
مدتها پس از اعدام حبیب، یکی از اعضای پرسشگر خانواده را به زندان اوین دعوت میکنند و فیلمی نشانش میدهند که حبیب و سه زندانی دیگر انزجار خود را نسبت به سازمان مجاهدین خلق اعلام میکنند.
در برخی وبسایتها حکایتی نقل شده از مواجهۀ اسدالله لاجوردی، دادستان انقلاب و رئیس زندان اوین، با حبیب خبیری، که همین فیلم هم میتواند بیاساسبودن آن را تصدیق کند؛ هرچند پیش از این هم میدانستیم که حبیب مجرد بوده است.
این حکایت افسانهطور از این قرار است: «لاجوردی در جمع زندانیان میگوید حتی نمیخواهم به تلویزیون بیایی و مصاحبه کنی. ندامت تو همینجا کافی است تا عفو بشوی. صدای غرشآسای زنی در صف بلند شد و فریاد زد "حبیب، مردانه بمیر". این زن نامزد خبیری بود و لاجوردی هر دو را اعدام کرد.»
جمهوری اسلامی تاکنون فیلم ضبطشده از خبیری را پخش نکرده است؛ فیلمی که بر ابهامات خانوادۀ او افزوده و دلیل اعدام حبیب را همچنان معمایی بدون پاسخ میدانند.
برخی همبندان حبيب که آزاد شدهاند، به خانوادهاش گفتهاند اتهامات ما بيشتر از حبيب بود. از نحوۀ ضبط آن فیلم بیاطلاعیم اما بستگان خانواده خبیری میگویند او پیش از زندانیشدن نیز در نامهای به برادرش، بریدنش از هواداری مجاهدین را اطلاع داده بود. همین موضوع را در وصیتنامهای که به دست خانوادهاش رسید نیز تکرار کرده است.
مطلب فوق الذکر را یاران جنبش رهایی بخش لر جهت درج در سایت با ذکر اینکه اصل خبر و گزارش را رادیو فردا تهیه و ارسال کرده اند . www.lorabad.com