نوشته شده توسط Administrator   
30 شهريور 1388,ساعت 21:25:50

تجمع در فرمانداري بروجرد با ظرفهاي نشسته. تعدادي از اهالي روستاي گيجالي بروجرد به علت کمبود آب شرب، روز شنبه مقابل فرمانداري اين شهر تجمع کردند و در اين تجمع تعدادي از زنان اين روستا نيز ظرف هاي نشسته خود را همراه آورده بودند و خواستار شستن آنها در محوطه فرمانداريشدند. biabi

قبل از هر چيزي خد متتان عرض كنم، خوشبختانه يا بد بختانه من جزء معدود شهروندان غيور و سلحشوري هستم كه از داشتن صدا و سيما محرومم. نه آنكه فكر كنيد خداي نكرده خودم را مي گويم و منظورم قد و بالاو بر و رويم باش. كه اگر چنين بودعمرا ننه جونم روزي سه چهار باردورم نمي چرخيد و برايم نمي خواند كه:‌

قد و بالاي تو رعنا رو بنازم ….

همينجا گفته باشم، ننه جان با اين كار هميشه فعل با يك تير دو نشان و شايد هم سه نشا ن زدن را با هم انجام مي دهد و به بهانه قد و بالاي من، هم كار رقص درماني و نرم كردن كمرش را انجام ميدهد، هم وقتي پشت چشم نازك مي كند وترانه اش را ادامه ميدهد و با گفتن چرا نمي خندي …؟ كمي تا قسمتي از پدر بزرگ دلبري مي كند و هم … بقيه موضوع ناموسيه نميتونم بيشتر توضيخ بدهم .

آره مي خواستم بگويم كه من تو خونه ام تلويزيون ندارم و به طور طبيعي از بسياري نعمات مرتبط با جعبه جادو محرومم . اما تلويزيون نداشتن من معنا و مفهومش اين نيست كه هيچ وقت و هيچ جا تلويزيون نبينم. از شما چه پنهان من هم مثل بعضي از آشنا ها كه ميدانم ديش و ماهواره دارند و گه گاه ازسر بي احتياطي از دستشان در مي رود و تعريف مي كنند ديشب با دو چشم خود ديده اند ــ گوگوش گيس برسه با هفتاد سال سن باز هم مثل دختراي چهارده پانزده ساله قر مي داده و ترانه پشت ديوار دلم يه صداي پا مياد ….را مي خوانده و بعد هم وسط تعريف هول ورشان مي دارد و اضافه مي كنند كه جايي مهمان بوده اند و آنجا يعني خانه ميزبان مجازي آن صحنه ها را ديده اند و…

بعضي وقت ها خانه فك و فاميل يا دوست وآشنايي شانس ديدن تلويزيون نصيبم مي شود و بعضي چيز ها و حرف ها را مي بينم و مي شنوم .مثل يك شب كه رفته بودم خونه ي …. ؟ باور كنيد هرچه فكرمي كنم يادم نمي آيد خانه ي چه كسي . البته زياد مهم نيست چون من كه ماهواره نديده ام كه بخواهم مخفي كاري كنم و اسم طرف را نگويم و كسي را لو بدهم. من سيماي لرستان خودمان را ديدم و آقايي كه از مسئولين امور آب و فاضلا ب بود و ملتمسانه از مردم غيور و سلحشور مي خواست به جاي مدير و مسئول اورا سقاء صدا بزنند و نه مثلا اقاي مهندس يا آقاي رئيس و اين جور القاب خسر الد نيا والآخره .

من كه هميشه عاشق تواضع و فروتني اين جور مسئولين هستم. تا امروز سحر، هميشه با نگاهي همرا با احترامات فائقه به همان آقا كه مي خواست تا با عنوان سقاء اورا مخاطب قرار دهند نگاه مي كردم . اما خدا خيردهد ننه جانمان را كه امروزصبح همه ي كاسه كوزه هاي من و آن بند ه ي خدا را به هم ريخت و با راه انداختن قشقرقي كه نگو و نپرس كاري كرد كه نه تنها ارادت مخلصانه ام به جناب سقا ء محو ونابود و نيست و فنا شد كه عملا در جرگه ي مخالفان ايشان قرار گرفتم. واقعيت اينكه مشكل من و ننه جان از ماجراي مرتبط با زنان گيجالي شروع شد .

***

خوب قبل از هر چيز اول اين خبر را بخوانيد . تا بعد ادامه ماجراي خودم و ننه جان را برايتان توضيح دهم. خبر را من عينا از سايت تابناك copy paste كرده ام .

تجمع در فرمانداري بروجرد با ظرفهاي نشسته. تعدادي از اهالي روستاي گيجالي بروجرد به علت کمبود آب شرب، روز شنبه مقابل فرمانداري اين شهر تجمع کردند و در اين تجمع تعدادي از زنان اين روستا نيز ظرف هاي نشسته خود را همراه آورده بودند و خواستار شستن آنها در محوطه فرمانداري شدند.

يکي از معترضان در گفت وگو با خبرنگار ايرنا گفت: از ابتداي فصل تابستان به علت کمبود آب شرب اهالي اين روستا رنج مي برند. وي که به نمايندگي از اهالي روستا صحبت کرد و نخواست نامش در خبربرده شود افزود: با شروع ماه مبارک رمضان کم آبي براي اهالي روستا غير قابل تحمل شده است. وي اظهار داشت: امروز به همراه تعدادي از اهالي روستا در مقابل فرمانداري بروجرد حضور يافتيم تا مشکلات بوجود آمده را با فرماندار در ميان گذاشته تا چاره اي انديشيده شود. فرد مذکوراضافه کرد: رودخانه اي که از وسط روستا عبور مي کند به علت خشکسالي خشک شده و ديگر امکان استفاده از آن براي شست وشوي ظروف نيز وجود ندارد.

معاون فرماندار بروجرد دراين باره گفت: بيشتر روستاها با توجه به خشکسالي سال گذشته دچار کم آبي شديد شده اند. مهدي پازوکي افزود: مشکل اصلي اهالي اين روستا مخالفت آنها با انتقال کابل برق براي چاه جديد حفاري شده است. وي اظهار داشت: روستاييان مانع از قطع درختان منطقه اي شدند که کابل برق بايد از آنجا عبور میکرد. پازوکي گفت: با قبول قطع درختان توسط روستاييان، ظرف 24ساعت عمليات انتقال برق به چاه پيش گفته انجام و مشکل بي آبي روستاييان حل خواهد شد

***

اما، ادامه ي ماجراي امروز صبح من و ننه جان.

امروز صبح ننه جان در حالي كه خوشحاليش به خاطر حلول ماه مبارك چند برابر حد معمول روزهاي عادي بود وقتي داشت همراه با كار رقص درمانيش برايم مي خواند:

قدو بالاي تو رعنار و بنازم، پرسيد: ـ روله سحر وري سايي؟

گفتم: ننه جان آره ــ وريسام ــ اما، به دليل قطعي آب نه توانستم چايي بخورم و نه توانستم وضو بگيرم و نه توانستم ….

كه چشمتان روز بد نبيند ننه جان مثل نارنجك مشقي تركيد و گفت زود باش ملحفه ها و ظرفهاي نشسته و آفتابه را بردار برويم جلو استانداري تا هم ملحفه هاي نشسته را با آب آبنماي ميدان استانداري بشوريم و هم ظرف و ظروف نشسته را و هم … بعدش كه كارمان تمام شد سير دلمان برعليه استاندار و اون آقاهه كه مي گفت: بهش بگيم سقاء شعار بديم . من بيچاره هر چه برا ننه جان توضيح دادم كه، ننه جان قربونت برم هر كاري شرايطي دارد تظاهرات و شعار دادن كه به اين سادگي نيست بايد مجوز داشته باشي و اين جور چيزا. هرچه گفتم ننه جان تو اين شرايط اگه بريم تظاهرات و شعار بديم برايمان مشگل ايجاد ميشود و فردا متهم ميشيم به وابستگي به حركت ظرف شوئي زنان گيجعالي واين و آن. اما، ننه جان اصلا و ابدا حاضر نبود قبول كند و مثل بعضي وقتها كه پيله مي كند و مي گويد مرغ و يك پا، اصرار كه الا و بلا بايد برويم برعليه اون آقاهه كه مي خواست سقاء صدايش بزنيم شعار بديم. و پيوند و همبستگي خود مان را با زنان گيجالي و جنبش ظرفشويي آنان اعلام كنيم !

دردسرتان ندهم من و ننه جان وارد مرحله اي شده بوديم كه از سر ناچاري مي بايست يواش يواش تسليم خواسته نا مشروعش بشوم و شروع كنم به جمع و جور كردن ملحفه ها و ظرف هاي نشسته وآفتابه . که به يكباره گلاب به روي تان عربده پدر بزرگ از ناحيت باب الخلاع يا همان مستراح خودمان بلند شد و اعتراضش به خالي بودن آفتابه و…. من كه مثل بيد از عربده ي پدر بزرگ و برنامه ي ننه جان لرزه بر تنم افتاده بود هاج و واج و امانده بر سر چهار راه چه كنم چه كنم به ننه جان زل زدم و منتظر كه بلاخره بايدچكار كنم؟

خوشبختانه عربده پدر بزرگ افاقه كرد و مفيد افتاد و من از شر ننه جان و نقشه شوم حمايت از زنان گيجالي اش با صدور فرمان جديد ونهايي ايشان مبني بردويدن به سمت سوپر سركوچه و خريدن چند بطري آب معدني خلاص شدم . سوپري محل در حاليكه بقيه اسكناس پنج هزار تومني را به من پس مي داد. مثل خيلي وقت ها كه كبكش خروس مي خواند، شروع كرد برايم كشكله شيرازي خواندن .قيمت آب معدني و كار بردش و آفتابه آنقدر فكرم را مشغول كرده بود كه بي توجه به حضورم در خيابان شروع كردم به خواندن اين ترانه،

تو خودت قند و نباتي/غرق ـ قم رودي – كه ماتي/به قول ننه جون، داشي/شكلاتي شكلاتي !!!

مطلب ارسالی یکی از یاران جنبش رهایی بخش لرستان است و قضاوت را به عهده فرزندان سرزمینهای لر نشین می گذاریم  http://lorabad.com/www.loretsan11.com