استدلال‌های مبتذل چهل و اندی سال خود  را به عنوانهای دهن پرکن مترقی و انقلابی و چپ و پیشتاز ووووووومجددا و به طرق مختلف بازگو نکنید و از این نسل آگاه به سرچ و گوگل و دنیای مجازی خجالت بکشید که «حزب ما و سازمان ما و گروه من و ما میکنید» شمایی که از روزهای قبل از به قدرت حزیدن سران مافیای چمهوری نکبت اسلامی نه از خمینی که از «خط مردمی و ضدامپریالیستی امام خمینی» دفاع می‌کردید و حتی شما لقب امام را به او دادید وووووو ! گویا با این ترفند زبانی، ابتذال و نتیجه فاجعه‌بار سیاست توصیه شده از طرف تمام جریانات سیاسی‌ای  بعنوان یک عرف اشتباه که اکنون بعد از 46 سلا اعتراف هم نمیکنید و فکر میکنید بازماندگاه شاه خوشحال میشوند !!! حواستان نیست که دارید روسیاه تاریخ میشوید !!!!

آقایان و خانمهای سیاست مدار مبارز که بوی از الفبای علم سیاست را نبرده اید هرچند در مقاومت سرآمد کل تاربخ ایران هستید .... ما نمره به مقاومت و ایستادگی در مقابل شکنجه نمیدهیم ولی نمره به بررسی تاریخی و صداقت میدهیم که آیا با توجه به تمام آن مقاومتها با مردم خود که به خاطرشان رشادت کردید صادق هستید و یا آنها را به خاطر منافع خزبی و گروهی خودتان بی رحمابه قربانی میکنید که نتوانند از اشتباهات شما درس بگیرند و واقعا این کار را تاکنون کردید .... شرم هم نمیکنید!!!!

آخه چه ربطی دارد مثلا نیروهای سیاسی در سال 57 و سالهای اول قدرت گرفتن باند اشغالگر جمهوری مافیای اسلامی برآمده از کنفرانس گوادلپ ««« ضدیت با امپریالیسم را از جانب هر جریان سیاسی یا ایدئولوژیک »»» و در هر شرایطی مترقی می‌دانستند !

مثلا به عنوان نمونه ؛

در خاطراتی از یک پیر مبارز پر مدعا پنهان می‌شود. دقت کنید در ادامه میآید در غالب یک کتاب ۱۲۰۰ صفحه را سیاه کرده‌اند تا محمدعلی عمویی شعور خواننده را تحقیر کند !!!!!!! شرم کنید! 

نکته مهم این است که در تمام این ۱۲۰۰ صفحه هرگز نشانه‌ای دیده نمی‌شود که محمدعلی عمویی پس از گذشت ۴۰ سال به این نکته ظریف پی‌برده باشد که در حزب توده و دیگر احزاب چپ سنتی، انتقاد و نگاه انتقادی هرگز تشویق نشده است و همیشه منتقدان در زیر لفافه مبارزه با فراکسیونیسم خفه شده‌اند (یا هر گاه که دستشان رسیده است و ضروری تشخیص داده‌اند، توسط خودشان یا مقامات احزاب برادر در کشورهای سوسیالیستی، به قتل رسیده‌اند.) همانگونه که نورالدین کیانوری زمانی پدر حزب توده و همه توده‌ای‌ها بود، فرماندهی و فرمانبرداری شیوه متداول در این حزب بوده است و آنرا در زیر عنوان اقناع رفیقانه و سانترالیزم دمکراتیک پنهان می‌کردند.  

اما اگر با نگاهی انتقادی این ۱۲۰۰ صفحه بررسی شود، به مصداق ضرب‌المثل «ادب از که آموختی»، به‌خوبی علل بحران حزب توده و شکست‌های سنگین آن در ایران قابل مشاهده است. حزب توده مانند برادر بزرگ‌تر خود، حزب کمونیست شوروی، فاقد توانایی نظری برای بررسی انتقادی مسائل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، زیست‌محیطی[۱۴] و سیاسی جامعه ایران بود. در این حزب افراد بااستعدادی مانند رحمان هاتفی به سانسورچی تبدیل شدند، آنهم سانسور اندیشه‌های خودشان برای خوش‌آمد جمهوری اسلامی.

کتاب سه جلدی “صبر تلخ” که مصاحبه «تاریخ شفاهی چپ ایران» با محمدعلی عمویی است را بلافاصله پس از انتشار در ۱۳۹۹ خواندم.[۱] پیش از آن تعدادی از خاطرات رهبران گروه‌های سیاسی چپ، از جمله خاطرات حسین احمدی روحانی، تراب حق‌شناس و نقی حمیدیان منتشر شده بود. خاطرات منتشر شده رهبران حزب توده، از جمله خاطرات نورالدین کیانوری، ایرج اسکندری، بابک امیرخسروی و محمدعلی عمویی[۲] نیز از آن جمله هستند. انتظار من آن بود در مصاحبه با کسانی که قبلا خاطرات خود را منتشر کرده بودند، از جمله محمدعلی عمویی، بر نکاتی که در این خاطرات ناگفته باقی مانده یا آگاهانه پنهان نگاه داشته شده تاکید شود و در جستجوی یافتن پاسخ برای سئوال‌های مهمی باشند که به کار شناخت بهتر اشتباهات فاجعه‌بار چپ، دلایل آن و بحران جنبش چپ در ایران بیاید.

به‌ویژه در دورانی که، به گمان من، برای پاسخ‌گویی به نیازهای جامعه، چپ نوینی در ایران سر بر خواهد آورد که احتمالا شبیه هیچ یک از پیشینیان خود نخواهد بود و این جنبش نوین نیاز دارد که بداند که چرا چپ در ایران، از جمله حزب توده در دهه‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ و از ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۲ و جنبش فدائیان خلق در دهه‌های ۱۳۴۰، ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰، به‌رغم موفقیت‌های قابل‌توجه، با چنان شکست‌های فاجعه‌باری روبرو شدند.[۳]

مثلا چرا حزب توده که مدعی دانش گسترده و تجربه گرانقدری است، نتوانست این موضوع ساده و ابتدایی را دریابد که همیشه ضد امپریالیست بودن به معنی مترقی بودن نیست و به زبان مورد علاقه آنان «ضد خلق می‌تواند ضد امپریالیست باشد[۴]»؟ آیا در آن حزب پرسابقه (که در این مورد قطعا هیچ تردیدی نبوده و نیست) کسانی یافت نمی‌شدند که به سیاست نورالدین کیانوری و «تئوریسین‌های حزب کمونیست شوروی» در «دفاع از خط مردمی و ضد امپریالیستی امام خمینی» انتقاد داشته باشند و اگر وجود داشته‌اند این انتقادات چه بوده و چگونه این صداها خفه شده است[۵]؟ چرا در برابر خفه‌کردن صدای ایرج اسکندری که گویا منتقد این سیاست فاجعه‌بار بود از کسی صدایی در نیامد؟ چرا از همدستی رهبران حزبی با سیستم اطلاعاتی شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی برای سرکوب هر صدای منتقدی در حزب و فرقه دمکرات آذربایجان سئوالی پرسیده نشده است؟

چرا این حزب سرکوب «ضدانقلاب» را تجویز و از جنایت‌های هولناک جمهوری اسلامی بر علیه مخالفانش صراحتا پشتیبانی کرد؟ چرا این حزب در تشکیلات کودتاگران نوژه، حزب ایران[۶]، سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران[۷] و احتمالا سازمان‌های سیاسی دیگر جاسوس داشت و چرا خبرهای این جاسوسان در مواردی، که اصلا ابعاد آن روشن نیست، به اطلاع مقامات جمهوری اسلامی رسانده شده و یا برای اهداف حقیر حزبی، از جمله برای تشدید اختلافات در درون احزاب رقیب، منتشر شده است؟ ابعاد این سیاست چه بوده است؟

تعریف حزب توده از شکنجه چیست؟ آیا حزب توده شکنجه برای اهداف مترقی را مجاز می‌دانست؟ آیا حقیقت دارد که اعضای سازمان مخفی حزب توده، پس از کسب اطلاع از اقدامات تعدادی از افسران ارتش بر علیه جمهوری اسلامی، این افراد را با موافقت و در هماهنگی با جمهوری اسلامی بازداشت و شکنجه کرده بودند؟[۸]

چرا این حزب با انتشار کتب و مقالات مختلف واقعیت «سوسیالیسم واقعا موجود» از جمله سرکوب بی‌رحمانه هر صدای مخالفی در کشورهای سوسیالیستی را از چشم همه، حتی جوانان حزبی، پنهان کرد؟ مسئولان حزبی چرا اقدام به لاپوشانی فساد گسترده و سازمان‌یافته و بحران عمیق اقتصادی در اردوگاه سوسیالیسم، به‌خصوص شوروی، و فقر ناشی از آن، در مقایسه با کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی، نمودند؟ و شاید فاجعه‌بارتر اینکه گویا خود نیز دروغ‌های خود را باور کرده بودند.[۹]

و بسیاری سئوالات مشابه که لیست کردن آنها مثنوی هفتاد من کاغذ است و از حوصله این یادداشت کوتاه خارج ولی می‌توانست در لیست سئوالات مصاحبه‌کنندگان، برای یک گفتگوی طولانی که ۱۲۰۰ صفحه را اشغال کرده است قرار داشته باشد.

در برخی موارد هم که سئوالاتی در مورد چگونگی ایجاد تک صدایی در این حزب طرح کردند، محمدعلی عمویی به بهانه مبتذل «صحبت کردن پشت سر مرده معصیت دارد»، از پاسخ دادن به سئوالات طفره می‌رود. بالاخره مصاحبه‌کنندگان هم صدایشان در می‌آید و می‌گویند:

شـما دقیقاً مثل یک آدم حزبی، برآیند حزب را بیان می‌کنیـد. دقیقـاً انگـار کـه مسـئول روابط عمومی حزب بحث‌هایی را که در جلسه حزبی بوده جمع‌بندی می‌کنـد . مـا در این چند جلسه «آقای عمویی» را ندیدیم. در آن گفتگوها فقط حزب بود… !

قبول داریم که تمامی رفقا شهید شده‌اند یا چون دکتر کیانوری در میان ما نیستند و چون نمی‌توانند دفاع کنند[۱۰]، شما نیز نمی‌توانید انتقاداتتان را مطرح کنیـد. ولـی اینجـا مسئله شخصی درمیان نیست، ۲۵ سال از این حوادث گذشته. (صبر تلخ، جلد دوم, ۴۷۱)

و عمویی پاسخ می‌دهد “که عمویی را از لا‌به‌لای گرد و خاک‌ها پیدا کنید! این همراه همان گردوخاک‌ها است! به همراه همان مجموعه است! من همین‌قدر می‌توانم بگویم.” (صبر تلخ، جلد دوم، ۴۷۱ و ۴۷۲) و به ذهن مصاحبه‌کنندگان خطور نمی‌کند که اگر قرار بر تکرار استدلال‌های چهل سال پیش برای اثبات صحیح بودن «دفاع از خط مردمی و ضدامپریالیستی امام خمینی» است، نورالدین کیانوری در پرسش و پاسخ‌های خود توضیحات بهتر و موثرتری را بیان کرده است و دیگر ضرورتی به تلف کردن وقت برای مصاحبه با محمدعلی عمویی و سیاه کردن ۱۲۰۰ صفحه که به بهای بریدن چندین درخت به‌زیر چاپ خواهد رفت، نبود.

به نظر می‌رسد که مصاحبه‌کنندگان انتظار داشتند که چون افسران توده‌ای که ۲۵ سال از عمر خود را در زندان‌های شاه گذارنده و از اوایل دهه چهل با برخی از روحانیونی که بعد از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ از مسئولان اصلی جمهوری اسلامی شدند هم‌بند بودند، قاعدتا به خوبی با آنان و تفکرات سیاسی و ایدئولوژیک آنان آشنا باشند. از همین‌رو می‌خواستند بدانند که چگونه رهبران حزب توده با چند دهه تجربه حزبی، دانشی گسترده و شناخت نزدیک از روحانیت طرفدار خمینی، نتوانستند تفاوت آشکار روحانیت ایران را با پیروان الاهیات رهایی‌بخش[۱۱] در آمریکای جنوبی و مرکزی را درک کنند؟ احتمالا مصاحبه‌کنندگان بسیار متعجب بودند که چرا محمدعلی عمویی روحانیت طرفدار خمینی که مخالف حق رای زنان و دیگر اقدامات اصلاحی شاه، ضد کمونیست و خواهان برقراری حکومت اسلامی بودند را با کامیلو تورس[۱۲] و اسقف اسکار رومه‌رو[۱۳]، از جمله مشهورترین افراد حامی الاهیات رهایی‌بخش در آمریکای لاتین که مخالفتی با مدرنیته و چپ‌گرایان نداشتند و به‌ویژه خواهان برقراری حکومت مذهبی و کلیسا نبودند مقایسه می‌کند. محمدعلی عمویی باز هم از پاسخ دادن به این سئوالات مهم طفره می‌رود.

این جوانان چپ‌گرا در جستجوی آن بودند که ریشه‌های شکست تراژیک چپ در ایران پس از انقلاب اسلامی را درک کنند و انتظار داشتند که محمدعلی عمویی پنجره‌ای را برای درک بهتر علل این شکست‌ها بگشاید. آنان حیران بودند که چگونه همه در این “حزب طراز نوین”، به قبول خط سیاسی نورالدین کیانوری “قانع” می‌شدند. (صبر تلخ، جلد دوم، ۴۵۲) آنان گویا در جستجوی یافتن حتی کورسویی از نگاه انتقادی در حزب توده بودند.

اما انتظار آنان بیهوده بود. آنان با پاسخ‌های محمدعلی عمویی به این نتیجه نرسیدند که باید بساط خود را جمع کنند و به این مصاحبه‌های بی‌فایده خاتمه دهند. آنان استالینیسم ریشه‌دار در حزب توده که از زبان محمدعلی عمویی بیان می‌شود را گویا متوجه نمی‌شوند، محمدعلی عمویی حتی انتقادات خروشچف و گورباچف از استالین و شیوه حکمرانی حزب کمونیست در این کشور را خائنانه می‌داند. (صبر تلخ، جلداول، ۳۰۷)

آنان متاسفانه ۱۲۰۰ صفحه را سیاه کرده‌اند تا محمدعلی عمویی همان استدلال‌های مبتذل چهل سال پیش این حزب را مجددا و به طرق مختلف بازگو کند که «حزب ما» نه از خمینی که از «خط مردمی و ضدامپریالیستی امام خمینی» دفاع می‌کرد! گویا با این ترفند زبانی، ابتذال و نتیجه فاجعه‌بار سیاست توصیه شده از طرف حزب کمونیست شوروی به حزب توده و تمام جریانات سیاسی‌ای که ضدیت با امپریالیسم را از جانب هر جریان سیاسی یا ایدئولوژیک و در هر شرایطی مترقی می‌دانستند پنهان می‌شود. ۱۲۰۰ صفحه را سیاه کرده‌اند تا محمدعلی عمویی شعور خواننده را تحقیر کند.

نکته مهم این است که در تمام این ۱۲۰۰ صفحه هرگز نشانه‌ای دیده نمی‌شود که محمدعلی عمویی پس از گذشت ۴۰ سال به این نکته ظریف پی‌برده باشد که در حزب توده و دیگر احزاب چپ سنتی، انتقاد و نگاه انتقادی هرگز تشویق نشده است و همیشه منتقدان در زیر لفافه مبارزه با فراکسیونیسم خفه شده‌اند (یا هر گاه که دستشان رسیده است و ضروری تشخیص داده‌اند، توسط خودشان یا مقامات احزاب برادر در کشورهای سوسیالیستی، به قتل رسیده‌اند.) همانگونه که نورالدین کیانوری زمانی پدر حزب توده و همه توده‌ای‌ها بود، فرماندهی و فرمانبرداری شیوه متداول در این حزب بوده است و آنرا در زیر عنوان اقناع رفیقانه و سانترالیزم دمکراتیک پنهان می‌کردند.  

اما اگر با نگاهی انتقادی این ۱۲۰۰ صفحه بررسی شود، به مصداق ضرب‌المثل «ادب از که آموختی»، به‌خوبی علل بحران حزب توده و شکست‌های سنگین آن در ایران قابل مشاهده است. حزب توده مانند برادر بزرگ‌تر خود، حزب کمونیست شوروی، فاقد توانایی نظری برای بررسی انتقادی مسائل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، زیست‌محیطی[۱۴] و سیاسی جامعه ایران بود. در این حزب افراد بااستعدادی مانند رحمان هاتفی به سانسورچی تبدیل شدند، آنهم سانسور اندیشه‌های خودشان برای خوش‌آمد جمهوری اسلامی. (فرهمند راد ۱۳۹۶، ۴۳)

به قول رضا فانی یزدی، از کادرهای این حزب در مشهد، “کیانوری، کیانوری بود. هر روز و هر لحظه در زندگی [ما] حضور داشت. سنگینی شخصیت او آنقدر بود که حزب بدون کیانوری معنی نداشت. «رفیق کیا» با پرسش و پاسخ‌های هفتگی‌اش جوابگوی همه سئوالات بود.” (سوسیالیسم رویایی من، دفتر دوم، ۴۹) در سلسله مراتب جنبش جهانی کمونیستی نیز رهبران حزب توده نیازی به فکر کردن نداشتند، چون یکی در حزب کمونیست شوروی پیدا می‌شد که راه‌حل همه مسائل ایران را به رهبران این حزب ابلاغ کند.[۱۵]

و به همین دلیل است که هر صدای مخالف سیاست «دفاع از خط مردمی و ضدامپریالیستی امام خمینی»، که به معنی سیاست حزب کمونیست شوروی بود، باید خفه می‌شد. اعضای رهبری حزب توده به‌خوبی بر این نکته واقف بودند، هرچند برخی از آنان منتقد این سیاست بودند، اما همه (جز یک نفر برای یک لحظه[۱۶]) سکوت اختیار کردند.

به‌گمان من، هر‌چند سرکوب بی‌رحمانه چپ ایران توسط حکومت پهلوی و به‌ویژه جمهوری اسلامی نقشی تعیین‌کننده در شکست و از صحنه بیرون رانده شدن چپ ایران داشته است، اما عوامل درونی، از جمله در مورد حزب توده وابستگی نظری و عملی به حزب کمونیست شوروی که هرگونه بینش انتقادی در آن به‌شدت سرکوب می‌شد و به‌همین دلیل فاقد توانایی برای مقابله با مشکلات خود بود، نقشی قطعی در این شکست ایفا کرده‌اند. از همین رو درک اشتباهات نظری و عملی چپ ایران، از جمله فدائیان خلق و حزب توده، ره‌توشه جنبش نوینی خواهد بود که به‌دلیل نیازهای اجتماعی و سیاسی سر بر خواهد آورد.

متاسفانه محمدعلی عمویی در پاسخ‌های خود و مصاحبه‌کنندگان در پرسش‌های خود هیچ کمکی به پایان «صبرتلخ» ما برای شنیدن حقیقت اتفاقات پشت پرده این حزب نکرده‌اند. از همین روست که خاطرات برخی از کادرهای حزبی، از جمله شیوا فرهمند راد، و با هزار افسوس و درد، کتاب وزارت اطلاعات در مورد این حزب که بر اساس اسناد به دست آمده از منابع خارجی، اسناد ساواک، اسنادی که در جریان بازداشت رهبران حزب و به‌ویژه اعترافات زیر شکنجه رهبران این حزب نوشته شده و مملو از جعلیات است، تنها منابع قابل استفاده در شناخت علل اشتباهات مهلک نظری و عملی این حزب خواهد بود.       

من در زیرنویسی در مقاله “نگاهی به «ریشه در خاک» خاطرات زهره تنکابنی” نوشته بودم “اخیرا «صبر تلخ» محمدعلی عمویی را خواندم. ۱۲۰۰ صفحه را سیاه کرده‌اند تا شعور خواننده را تحقیر کنند. برای من حیرت‌آور بود که چگونه مصاحبه‌کنندگان به چنین حقارتی تن داده‌اند.” (بهکیش ۱۴۰۰)

در پاسخ، یکی از “رفقای” حزبی، بدون هیچ تعارفی و با صداقتی مثال‌زدنی، در پیامی شخصی نوشت که: جعفر بهکیش پای خود را از گلیم‌اش درازتر کرده است!

این پیام بسیار کوتاه بهتر از ۱۲۰۰ صفحه مصاحبه با محمدعلی عمویی دلایل بحران اندیشه و اندیشیدن در حزب توده و شکست‌های مکرر آنرا به ما نشان می‌دهد.

توضیحات:

منابع ذکر شده

اسکندری, ایرج, مصاحبه توسط مردم. ۱۳۵۸. مصاحبه «مردم» با رفیق ایرج اسکندری حزب توده ایران, (۴ تیر). دستیابی در ۶ شهریور ۱۴۰۳.

https://www.iran-archive.com/sites/default/files/2021-06/hezbe-toode-mardom-dowre-7-031.pdf.

اسکندری, ایرج, مصاحبه توسط مجله تهران مصور. ۱۳۵۸. مصاحبه با تهران مصور (خرداد). دستیابی در ۶ شهریور ۱۴۰۳.

https://www.iran-archive.com/sites/default/files/2021-06/eskandari-mosahebe-tehran-mosavvar.pdf.

بهکیش, جعفر. ۱۴۰۰. نگاهی به «ریشه در خاک» خاطرات زهره تنکابنی. سایت اخبار روز. دستیابی در ۷ شهریور ۱۴۰۳.