میرحسین موسوی، نخست‌وزیر سال‌های خون و سکوت، اخیراً در واکنش به حمله ۱۲ روزه اسرائیل به ایران، بیانیه‌ای صادر کرده که اگرچه در ظاهر لبریز از واژگان وحدت‌طلبانه و مردمدارانه است، اما در باطن، چیزی جز تکرار روایت شکست‌خورده‌ی اصلاح‌طلبی در چارچوب جمهوری اسلامی نیست.
او که سال‌ها در ساختار نظام ولایی حضور و قدرت داشت، همچنان از خط قرمزهای فکری نظام عبور نمی‌کند و «اصلاح» را راه‌حل مشکلاتی می‌داند که خود بخشی از عامل شکل‌گیری آن‌ها بوده است.
جنایات دهه شصت؛ سکوتی ناپذیرفتنی
موسوی نخست‌وزیر سال‌هایی است که صدای شلیک گلوله‌ها در زندان‌های اوین و گوهردشت، جای گفت‌وگو و سازش را گرفته بود. در دهه ۶۰ و به‌ویژه در تابستان ۱۳۶۷، هزاران زندانی سیاسی—بیشترشان در حال گذراندن حکم، یا حتی پایان‌یافته آن—به فرمان مستقیم خمینی ملعون و با سکوت دولت وقت، اعدام شدند. میرحسین موسوی، هرگز نه مسئولیت آن دوران را پذیرفت و نه حتی یک‌بار از خانواده‌های قربانیان عذرخواهی کرد.
امروز، اگر او از «رنج مردم» و «انتظارات ملت» سخن می‌گوید، بدون ایستادن در برابر آن جنایات و ابراز انزجار علنی از آن نسل‌کشی حکومتی، سخنش فاقد مشروعیت اخلاقی است. او پیش از آن‌که «آزادی زندانیان سیاسی امروز» را مطالبه کند، باید از خانواده‌های دادخواه گذشته طلب بخشش کند. بدون این گام، هر ادعای مردمدوستی، صرفاً مانوری سیاسی است.
اصلاح‌طلبی در اسارت ولایت فقیه
موسوی ، علی رغم ، دو ازده سال حصر خانگی، پس از انتخابات ریاست جمهوری رژیم در  ۱۳۸۸ به‌عنوان نامزد اصلاح‌طلب ، همچنان بر بستر یک نظام «ولایت‌محور» حرکت می‌کند. ساختاری که اصل آن بر نفی اراده ملی و جایگزینی آن با اراده ولی فقیه بنا شده است. او هرگز ولایت فقیه را به‌عنوان مانع اساسی بر سر دموکراسی محکوم نکرده و همچنان در چارچوب آن «نسیم تغییر» را جست‌وجو می‌کند.
اما واقعیت روشن است: در نظامی که رهبر، نه منتخب مردم بلکه منصوب فقه و قدرتهای ماوراالطبیعه است، هر نوع رأی‌گیری، یک توهم تزئینی بیش نیست. تا زمانی که ولایت فقیه به‌عنوان بالاترین نهاد قدرت وجود دارد، «حق تعیین سرنوشت» مردم بی‌معناست. موسوی در بیانیه‌اش از «احترام به اراده ملت» می‌گوید، بی‌آن‌که حاضر باشد سازوکار فعلی قدرت را زیر سؤال ببرد.
برای نجات ایران؛ اقدامی ، فراتر از بازگشت موسوی و رفراندوم او در چارجوب نظام ولایت، لازم است ، اصلاح‌طلبی درون‌ساختاری، و دگردیسی‌های کلامی، هیچ کارآیی ندارند. برای پایان دادن به چرخه خشونت، سرکوب، فساد و انزوای بین‌المللی، راهی جز گذار از جمهوری اسلامی و نظام مبتنی بر ولایت فقیه وجود ندارد. موسوی ، خواهان تداوم نظام دینی است و نه ، یک جمهوری سکولار، دموکراتیک ، مبتنی بر حقوق بشر و جدایی دین از دولت.
پایان سخن
تا وقتی چهره‌هایی چون موسوی از تاریخ جنایاتی که در آن شریک بوده‌اند نگذرند، و تا زمانی که صراحتاً ولایت فقیه را محکوم نکنند، هیچ بیانیه‌ای -ولو ، در پوشش زبان عارفانه و مردم مدارانه - در دل مردم جایی نخواهد یافت.
دیر آمده‌اند، بی‌پاسخ مانده‌اند، و همچنان گرفتار همان «توهم اصلاح»اند. اکنون نه زمان رفو است، نه زمان رویا. اکنون، زمان گذار از نظام فاسد و ضد بشری ولایت فقیه است و هنگامه سرنگونی نظام ولایت فقیه توسط مردم ایران و تشکیلات منسجم و متحد اپوزیسونی که خواهان یک جمهوری سکولار ایرانی است.
بیانیه‌ای دیرهنگام از موسوی؛ بازخوانی گذشته، نه بازسازی آینده
دکتر مسعود کاشفی
۲۳ تیر ۱۴۰۴