• صفحه اصلی
  • مقالات
  • بیانیەها
  • اخبار
  • تماس با ما

اخبار سایتهای دیگر

  • اخبار صدای آمریکا
  • اخبار رادیو فردا
  • اخبار بی بی سی فارسی

لینک به سایتهای دیگر

  • بی بی سی فارسی
  • صدای آمریکا
  • خدمات وب هاستینگ و دامنه
  • فیلتر شکنها
املاک ٢٤
  • شما اینجا هستید:  
  • خانه

لرها در عراق فراتر از یک تصور (بخش دوم)

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
بیانیەها
20 دی 1392
بازدید: 3190
نوشته شده توسط atabak   
09 آبان 1388,ساعت 04:11:56
جنگ‌هاي محلي مردم لُر و کرد با دولت متصرف عثماني بود كه بدون حمايت دولت‌هاي مركزي هميشه‌ي خدا ناكام مي‌ماند و پيكر خود را  قطعه قطعه مي‌ديد شاهان صفوي تا قاجاري كه تمام هم و غمش آذربايجان و مرزهاي شمالي و شمال غربي بود گرچه هيچ‌گونه هنري در نگاهداري آن هم نداشتند از جنوب و جنوب غرب كشور بي‌خبر مي‌ماندند و اگر هم گزارش دادخواهي و تظلمي مي‌رسيد بي‌اعتنا بودند گويي اين مردم كه خود مرزداران باهوش و با لياقتي بودند چندان به كار نمي‌آيند. در صورتي كه لُر به قول شاعر ايلامي عبدالصاحب راسخي دراين دوره اينچنين بود :  در وجود لُر سرِ تسليم نيستدر  دل ِ او جاي ترس و بيم نيست
حسین حسن‌زاده‌رهدار
 لرها در عراق فراتر از یک تصور (بخش دوم)

همان‌گونه در بخش نخست اين سفرنامه آمد از طرف لُرهاي عراق در شهر سليمانيه براي مراسم افتتاحيه‌ي كانون فرهنگي "هومبه‌هريي لُر" (سه‌نته‌ري هاو به‌شيي لور) دعوت شدم، تا در راستاي معرفي مردم و فرهنگ لُرهاي ايران به ديگر برادران لُر اقليم كردستان عراق خدمات فرهنگي انجام داده باشم.

 

بخش اول سفرنامه را در اینجا بخوانید: http://setinelor.com/fa/archives/2009/10/08/9720 تا كوه بُر شوم غرور كوه‌ها ‌را در پي‌  اتكه بهانه‌اي براي

 زنده‌رو رفتن توست ! بار اين سرگرداني را به دنبالت كشانماما هرگز ندانستي" سرگردون وابي دلِ خومه نادون "و گريز از اين راه همان " تَهله مرگي " استزيرا" پشتم كوه پيشَم كَمَر دورُم صيادون! ".............به دنبالت سرتا سر اين خاك پاله پاله راسراسيمه دويدمتا به هونه‌ي پَرِ مال تا تنگ گُجستان شب زده و خواب آلودآنجا كه طشتي پُر از خون و دشتي پر از نون داردبه يار اَمبازترين نقشه جغرافيا بگوئيدكاسه هُمسابَهري ديگر چه تُمي دارد؟درنگ كن ! درنگ !كه اين گُرگِ هار دلم سر به گريبان نمي‌نهداي كه تو غريب و مو غريبهر دو غريب‌زاگفتي بُرنده‌ام  بُراست ديدي چگونه بختت نبُريد ردايي راكه تا پسِ پايت را به پوشاند؟كاسه هُمسابَهري را به  كُهشور پائيزان داده‌امو بوي بهار را باتواز كاسه " اوسي " كرده‌ي " براربَهري "بايد نوشيد .زيرا" هر بهاري با تو بام سي مو بهارهتا تو هيسي روزگارُم شو نداره "                     برگرفته از كتاب : مي‌نويسم انديكا – رهدار  همان‌گونه در بخش نخست اين سفرنامه آمد توسط كانون فرهنگي" هومبه‌هريي لُر"( سه‌نته‌ري هاو به‌شيي لور) از طرف لُرهاي عراق در شهر سليمانيه مراسم افتتاحيه‌اي داشت دعوت شدم، تا در راستاي معرفي مردم و فرهنگ لُرهاي ايران به ديگر برادران لُر اقليم كردستان عراق خدمات فرهنگي انجام داده باشم كه باردهي اين سفر را  در بخش اول سفرنامه با عنوان " لُرها در عراق فراتر از يك تصور" در خصوص طوايف لُر عراق و پراكندگي، محل سكونت آنان در اقليم كردستان عراق و كشورهاي همسايه سخن به ميان آمد. همزمان در روزنامه فرهنگ جنوب و هفته‌نامه نداي جنوب و هفته‌نامه‌ي كيما به چاپ رسيد كه عزيزان براي پيگيري بخش اول اين سفر مي‌توانند از سايت‌هاي لور  (كه آغازگر انعكاس اين خبر بود) – لُرنا -  ستين لُر – سايت اليگودرز - سايت بُنه‌وار – سبزه‌سرا – سايت ورد پرس –  ما كورديم ما لوريم كه به درج آن پرداخته‌اند بازديد كنند. 

در گذشته تمام لُرهاي عراق در يك منطقه بودند كه مركزيت آن اكنون در مناطق نفت‌خيز خانقين و كركوك است. در حوالي خانقين آثاري از دوران هخامنشيان وجود داشت كه بي‌شك به آثار هخامنشي شهر شوش در خوزستان نزديكي و يكساني دارد و چيزي كمتر از تخت جمشيد است، اين منطقه باستاني در دوران صدام  بعنوان "ميدان مشق تير توپ و تمرين‌هاي نظاميِ شليك سنگين با انتخاب عمدي  بكلي ويران شد همچنان كه مجسمه بودا در افغانستان مجسمه‌ي ديروزين‌اش نيست. دو استان خانقين و كركوك هم اكنون زير نظر دولت بغداد اداره مي‌شوند و از پوشش حكومتي فدارل كردستان خارج بوده  البته زمزمه‌هايي در خصوص همه‌پَرسي‌هاي انتخاباتي در آينده بر سر زبان‌هاست كه آيا در آينده به حكومت فدرال خواهند پيوست يا خير ! همان‌طوري كه قبلاً در بخش اول گزارش سفر گفتم صدام با تخريب خانه‌ها و جايگزيني سكونتي مردمان پيرامون بغداد به جاي بوميان لُر و کرد، آنان را مجبور به كوچ اجباري به داخل ايران و مناطق شمالي عراق مي‌كرد به هرحال 90 درصد لُرها در اين منطقه هستند همانطوري كه در كتاب از بختياري تا بختياري اشاره شد اين مناطق لُر و کردنشين تا زمان غلامرضاخان والي آخرين والي لرستان در دست ايران بود كه به تصرف دولت عثماني در آمد. كه همان لُرستان غربي است با مستقر شدن دولت عثماني بر اين نواحي مردمان لُر و کرد منطقه را به ديگر بلاد خاورميانه سوريه، لبنان و بلندي‌هاي جولان (گولان) و نواحي جنوبي تركيه، پيرامون آنكارا و... كوچ اجباري دادند و یا آنها را قتل عام نمودند.

شعر زير اشاره به جنگ‌هاي محلي مردم لُر و کرد با دولت متصرف عثماني بود كه بدون حمايت دولت‌هاي مركزي هميشه‌ي خدا ناكام مي‌ماند و پيكر خود را  قطعه قطعه مي‌ديد شاهان صفوي تا قاجاري كه تمام هم و غمش آذربايجان و مرزهاي شمالي و شمال غربي بود گرچه هيچ‌گونه هنري در نگاهداري آن هم نداشتند از جنوب و جنوب غرب كشور بي‌خبر مي‌ماندند و اگر هم گزارش دادخواهي و تظلمي مي‌رسيد بي‌اعتنا بودند گويي اين مردم كه خود مرزداران باهوش و با لياقتي بودند چندان به كار نمي‌آيند. در صورتي كه لُر به قول شاعر ايلامي عبدالصاحب راسخي دراين دوره اينچنين بود : در وجود لُر سرِ تسليم نيستدر  دل ِ او جاي ترس و بيم نيستدشمن ظلم است با خوبان نديمقصه‌ي عشق است از نسل قديمشاهد است تاريخ از پيشينيان جنگ لُر با دولت عثمانيانشهر او ميراث درد است و جنونشاخسارش خم شد و سوخت از درونشهرِ ويراني از او جا مانده استتك سوارش بر زمين افتاده استروي دوش شهر او بارغم است

زخم‌هاي كُهنه‌اش بي‌مرهم است

 

اين بخش‌ها تا مرز تركيه همچنان كه در كتاب كُردي استاد هژار آمده است - استاد هژار كسي است كه كتاب "شرفنامه"ی شرف‌خان بدليسي را از فارسی به كردي ترجمه نموده‌اند و خود ازشاعران نامدار کرد می‌باشد، نسخه‌ي كُردي اين كتاب در خصوص قوم لُر موجود است – مردم اين مناطق تا 1921 كه عثماني شكست خورد قوي بودند و بعدها طبق قراردادهای "سیور" و "لوزان " و دخالت سياست‌هاي آتاتوركي و انگلیسی‌ها و فرانسویان و سایر دولت‌هایغربی از استقلال مردم اين مناطق پيشگيري شد و بصورت عضوي از دولت عراق درآمد.

 با عبور از چندين محله شهر به سوي محله "بختياري قديم" كه برخلاف نامش هيچ ساختمان قديمي نظر را جلب نمي‌كرد بجز آپارتمان‌هاي تازه‌سازي كه قد برافراشته بودند. در يكي از خيابان‌هاي اين محله مقر كانون فرهنگي لُر است با شعار: "مركز مشترك لُر نگاهي به افق، اميدي براي آينده"، كه مقصد ماست. ابتدا چند عكس ازتابلو سردرِ ساختمان كانون مي‌گيرم، معلوم بود نگهبان ساختمان ورود ما را به كارمندان كانون اطلاع داده بود كه كاك سيروان جلال معاون رئيس كانون همراه با خانم كارمندي ديگر به رسم لُرياتي خودمان به پيشواز آمدند. و ما را به دفتر خودشان راهنمايي و همرايي كردند. پس از احوالپرسي‌ها و گفت شنودهاي فرهنگي ازهمريشگي‌هاي فرهنگي سخن به ميان آمد، هر از گاهي بقيه كاركنان براي خوش آمدگويي داخل مي‌شدند و پس از لختي نشستن و شركت كوتاهي در گفتگو  خداحافظي مي‌كردند از خانم‌هاي كارمند (سنا خانم) به اتاقي رفت كه آرشيو لباس‌هاي لُري در آن نگاهداري مي‌شد و با پوشيدن لباس لُري بوير احمدي سعي مي‌كرد كه نشان دهد كه لُر است و لُر تبار،  اين خانم جوان در عكس‌ها و گزارشاتي كه از كارنوال طايفه‌ي جاف ديدم با همين لباس شركت داشتند كه توجه خبرنگاران و عكاسان داخلي و خارجي را به خود جلب نموده بود  به گونه‌اي كه عكس‌هايي از ايشان براي تبليغات انتخاباتي هنوز بر درو ديوارها و ايستگاه‌هاي اتوبوس در گوشه و كنار شهر ديده مي‌شد.  

 به هرحال پس از ساعت‌ها جهت استراحت به مهمان‌سراي كانون كه در همان ساختمان بود مي‌خواستيم برويم كه كاك وحيد مانع شد، از آنجايي كه همسرم نيز در اين سفر همراهم بود ما را نزد خانواده‌اش در يكي از مناطق غربي و نوبنياد سليمانيه بردند كه با استقبال گرم خانواده‌شان  روبرو شديم. پسر كاك وحيد كلاس دوم دبستان است با خوشرويي به پيشواز آمد همراه مادرش  كه بانويي زحمت‌كش با سيمايي معصومانه و رنج ديده به گرمي نهايت مهمان‌وازي زاگرس گونه‌اش را نشان داد و اصالتا، كُرد زازایي (دملی) تركيه‌اي بود و فارسي را به شيوايي سخن مي‌گفت اين بانو با همه‌ي افتادگي و فروتني در يكي از شبكه‌هاي تلويزيوني دولتي كُردستان مجري اخبار به زبان تركي استانبولي است همچنين از خانواده‌هاي سرديار و سرشناس كُرد تركيه‌اي مي‌باشد ( از نوادگان شيخ سعيد پيران كه همراه با سيدرضا دِرسيمی- درسيم يعني دروازه سيمين ونام کردی یکی ازایالات و استانهای کردستان ترکیه است که ترک‌ها عمدا آنرا به  تونجعلی تغییر داده اند– آغازگران مبارزات عليه دولت عثماني وترکها بود)

  نام پسرش را مي‌پرسم "ديار" نامي آشنا، پرسيدم يعني سرزمين ؟ گفتند خير به کردی و لُري يعني پيدا، هويدا، معلوم و نشان است و براي نام دختران دياره  استفاده مي‌شود.  

شنبه سوم اكتبر 2009  كه برابر با 11 مهرماه 1388مي‌باشد زمان افتتاحيه كانون است  از اين نظر تاريخ ميلادي را آوردم زيرا كه زمان افتتاحيه تنها به تاريخ ميلادي در دعوتنامه قيد شده بود. محل مراسم هم سالن روشنفکری یا به کردی"هولی روشن‌بيري"مي‌باشد كه همان روشن‌ويري لُري خودمان يعني سالن روشن‌فكري كه كليه جشن‌ها و سمينارهاي و فستيوال‌هاي فرهنگي در آنجا برگزار مي‌شود.

 تا ساعت 3 بعد از ظهر دسته دسته دوستداران فرهنگ لُر و اقوام لُري و كُردي كه از شهرها و روستاهاي اقليم اين خبر را شنيده بودند، تجمع كرده‌اند سالن پر از جمعيت  مي شود از شخصيت‌هاي دولتي و نمايندگان حكومتي و نيز نويسندگان و شاعران و خيل خبرگزاران از شبكه‌هاي مختلف ريز و درشت تلويزيوني تا روزنامه‌ها و فصل‌نامه‌هاي محلي گرد آمده‌اند و در سالن بسته مي‌شود اما همچنان خيل جمعيت در پشت درهای سالن ايستاده اند. مجريان برنامه دو خانم كُرد و لُر هستند كه اعلام برنامه ها را همراه با اشعاري به زبان‌هاي كُردي و لُري مي‌سرايند به پاس داشت مقام شهدا همه برمي‌خيزند و سپس به فراخواندن شخصيت‌هاي سخنران مي‌پردازند ابتدا جناب جبار ياور رئيس كانون هومبه‌هري لُر كه ازمسئولین بلندپایه‌ی وزارت پیشمرگه (وزارت نيروهای پیشرگ) نيز مي‌باشد به سخن‌راني پرداختند و سپس نماينده‌ي حكومت كردستان به ريشه نژادي لُر اشاره و نيز به ريشه‌هاي تاريخي موسيقي اين قوم در زاگرس و گستره زيست لران اشاره نمودند كه به همه‌ي نظريه‌ها ارائه شده توسط كارشنان اشاره داشتند و شايد بي‌آلايش‌ترين نظريه‌ها را كه خالي از هرگونه تعصب و قوم گرايي بودند ارائه نمودند نوبت به كاك سيروان رسيد ايشان همان‌طوري كه قبلاً گفتم، سخنراني خود را با اين جمله آغاز نمود " دل مو سي لُرسو هي مي‌زنه زار – يه تنو و يه لُرسو يه دييَنی يار" يادم آمد اين شعر را ميرنوروز شاعر لُر عصر صفويه در وصف دهلران گفته بود و قبلاً در ديوان ميرنوروز ديده و خوانده بودم. سپس از نگارنده دعوت شد تا شعري به لُري بختياري بخوانم كه خوانده شد اما قبل از آن قرار بود كه متني را يكي از لُرهاي ايراني بخواند كه به دلايلي از خواندن آن صرف نظر شد. به هر حال گروه موسيقي لُري كانون با لباس رسمي لری بختياري و خرم آبادی به روي سن آمدند و با خواندن چند تصنيف لُري بختياري از شادروان بهمن علاءالدين و چندين تصنيف لُري خرم آبادي بيندگان را به وجد آوردند، ناگفته نماند تمامي نوازندگان چوغا پوش گروه موسيقي كانون هومبه‌هري  لُر شهروند سليمانيه و لُر هستند كه انتخاب لباس رسمي گروهشان لباس بختياري است يعني همان شال و چوغا و دبيت و كلاه خسروي بختياري، و درهر فستيوالي كه شركت مي‌كنند با همين لباس معرفي مي‌شوند.   پس از پايان خبرنگاران رسانه ها به گفتگو با هنرمندان پرداختند و  آقايي كه آخرين نفرسالن را ترك مي‌كرد و  لباس بختياريي كه به تن داشتم نظرش را جلب كرده بود همان شب خود را معرفي كرد " كاك عثمان " لُرهاي بختياري را كاملا شناخت داشت و خوب هم مي‌شناخت البته در پاي صحبت‌اش با يكي از دوستان كه بنده بيشتر شنونده بودم و به نُت برداري از گفته‌هايش مشغول. مي‌گفت : شايد بيشتر از هرقومي در ايران اين لُرهاي بختياري‌اند كه جاي پايشان را هيچ تاريخ نويسي نمي‌تواند از تاريخ ايران پاك كند، ولي اين هم دليل نخواهد بود كه بختياري‌ها مالكيت تمامي ايران هستند،  اگر بختياريي كه داراي شعر ، آواز ، سوگينه بختياري است، آن را با تمام اقوام ايراني چه داخل و چه خارج از ايران يا فلاتهاي شرقي و شمالي مقايسه كنيم، خوب ببينيد كه با كدامين اقوام يكساني و سازگاري دارد و سازگارتر است؟ مگر زاگرس نشينان چه در كردستان عراق چه در تركيه؛ كسي نمي‌تواند بگويد شعبات لُر و کرد باهم تفاوت فرهنگي دارند، كسي نمي‌تواند بگويد تمام لرها با بختياري‌ها متفاوتند يا بگويد بختياري فرهنگي متفاوت با ديگر لرها دارد و يا با كردها وجه اشتراك فرهنگي ندارند، ريشه فرهنگي و زبانی تمام مردمان زاگروس يك ريشه است.    پس از ترك سالن اينبار اين "ماموستا اسعد لوري‌زاده" شاعر لُرتبار كردستان عراق بودند كه بيرون از سالن به انتظارم نشسته بود . استاد لوري‌زاده به همراه دكتر جواني با لبخند به طرفم آمد احوال پرسي گرمي كرد، او از لُرهاي چمچمال واقع در بین سلیمانیه-کرکوک در كردستان عراق است و در خصوص شعرهايش گفت از اينكه استادي‌اش در شعر كودكان است و پنج كتاب تاكنون از وي به چاپ رسيده مشتاقانه دو جلد از كتاب‌هاي شعر كودكان را كه به زبان كُردي سوراني بود امضا و هديه نمود و از من خواست تا به لُري ترجمه و سپس بصورت سروده درآيد سپس ادامه داد شايد اين هديه كوچكي از من براي لُربچگان ايراني باشد. هديه اش را گرفتم و بوسيدم و برپيشاني نهادم نام دو كتاب يكي "خونچه‌ي وه‌ريو " همان غنچه‌ي پرپرشده است كه تقديم به "لاوه " دختر بچه‌ي شهيدي است : لاوه ، لاوه‌ي غنچه ، داغ به سر داغ براي تو ، كه بدست كثيف گناه بيشه زندگيت پرپرشد، چقدر خواب‌هاي ارغواني رنگ را تا سحر زمزه  كه نشدند ، فردا كه خورشيد طلوع مي‌كرد ، خوابت را از ياد مي‌بردي . و كتاب ديگرش جريوه‌ي كوردستان (گريوه - صداي كردستان) است با موضوعات مختلف و بسيار كودكانه سروده است گويي شاعر با كودكان همبازي شده و سخن سعدي را گوشواره‌ي گوش كرده است "چون كه با كودك سروكارت فتاد  - پس زبان كودكي بايد گشاد". از آنجايي كه بنده تخصص‌اش را نداشتم نمي‌دانم چرا سفارشش را قبول كردم ياد يكي از دوستان ايرانشناسي شهركرد افتادم جناب آقاي مهندس "علي حسين‌پور" كه كار لُري در خصوص كودكان را پيشه نيك خود قرارداده است و در اين راه قلم زيبايی به فرهنگ لُري بختياري ارائه داده است به هرحال آن شب را همراه با كاك وحيد كار ترجمه‌هاي دو كتاب را كه همه‌ي واژگان شعرش با زبان لُري همريشگي داشتند به پايان رسانديم. همان شب يكي از شعرهاي اين كتاب كودك را لُري سرايي كردم :     شعر پشيله كه م (گربه ي من  )   پشو پشو پشوكَم                       سُويل خَله تي كَئوكم مياو مياوِت نازه سي پاله شيرِ تازه نُك دي مزن اِسوسي دالوم اِياه گُروسي اَمون اَمون سَرد آبو بيل يَه دَمون سرد آبو اِريزُم سيت يَه فنجون سي خوت بكو نوش جون زيدن به هر چي پِنگي ليشه و نافِرنگي ( گربه ، گربه ،گربه ي كوچولوي من ، گربه ي سبيل خميده و چشم كبودم (آبي) ،  براي يك پياله شير داغ مياو مياو كردنت چه زيباست، پوز به ظرف شير داغ نزن كه مي سوزي و مادر بزرگم سر مي‌رسد و تو فرار مي‌كني ، صبركن تا سرد شود و كاسه كوچكي از ان برايت خواهم ريخت و تو نوش جان كن ، مي‌داني كه دست زدن به هرچيز خيلي بد است و نافرهنگي خواهد بود .). دراقليم كردستان نزديك به 800 هزار كانون، مرکز، موسسه و رسانه‌ی فرهنگی (NGO) فعاليت فرهنگي دارند كه مي‌رود تا چهره‌ي درخشان فرهنگي زاگرس‌نشينان را در سيماي سليمانيه  كه آينده فرهنگيي را كه ريشه در فرهنگ اقوام آریایی دارد رقم زند و جستجو  كند .به سراغ كتابخانه مركزي شهر مي‌رويم كنار درب ورودي سالن با تابلو "به‌شي فارسي" روبرو مي‌شويم ،بخش كتاب‌هاي فارسي است كه ابتدا به آنجا مي‌رويم. هر بخش از كتابخانه از دو كارمند خانم كه يكي مسن و ديگري جوان است اداره مي‌شود  كه نشان از تجربه اندوزي از فن كتابداري از پيشكسوت است. بخش فارسي كتاب خانه نزديك به 8000 هزار جلد كتاب دارد كه در اين بخش غرفه‌هايي از كتابخانه‌هاي شخصي افراد كه كتابخانه‌هاي خصوصي و خانگي‌شان را به اين مركز تحويل داده‌اند ديده مي‌شود ، نام مالك كتابخانه شخصي بر بالاي هر غرفه‌اي ديده مي‌شود تنها با اين تفاوت كه كتاب‌هاي كتابخانه هاي شخصي را نمي‌توان به گونه امانت از مركز خارج نمود فقط جهت مطالعه در سالن هر بخش مورد استفاده قرار مي‌گيرد. در بخش عربي كتابخانه نيز تعداد 50 هزار جلد را مي‌توان ديد كه چندين كارمند را به خود مشغول كرده است كه بيشترين مراجه كنندگان‌شان تاريخ شعر و رمان است. در بخش ديگري نيز نزديك به 30 هزار جلد كتاب كُردي كه بيشترين تعداد آن به كردي لاتين ( كرمانجي  – اين لهجه  به  شاخه هاي لُري بسيار نزديك است ) و نيز تعدادي به رسم الخط كردي سوراني هستند. يكي از مسئولين كتابخانه با استقبال گرمش توضيحاتي در خصوص كتابخانه دادند  كه زياد براي پرسش‌هاي ما جوابگو نبود فقط مي‌توانم عنوان كنم كه سابقا ً(دوران صدام) مطالب سياسي را نمي‌توانستي از اين كتابخانه به دست بياوري و بيشتر رمان و داستان و كتاب‌هاي تاريخي بودند كه خوانندگان خاص خودش را داشت. در بخش امريكايي كتابخانه هم كتاب‌ها و نوار و سي‌دي‌هاي آموزشي و كتاب‌هاي رمان و كتابهاي تخصصي ديده مي‌شد كه جهت ترجمه مراجعه كنندگاني داشت. جهت ارائه پيشنهادي  كه مي‌خواستم كتبي بنويسم يكي از كارمندان با خوشحالي مرا به سوي مدير كتابخانه رهنمود كردند تا شخصاً و حضوري اين پيشنهاد بيان شود . بر روي تابلويي نام شهر "هه‌ولیر" را مي‌بيني هه‌ولیر پايتخت سياسي اقليم كردستان است كه در ولايت كردستان اربيل را به اين نام مي‌شناسند اربيل نامي است كه با روي كار آمدن سياست عرب الاسيون بعثي بر روي اين شهر نهاده شد و نام كردي آن برداشته شد اربيل يا اربل  واژه اي آشوري است. گرچه در خارج از خاك كردستان هنوز مردم عرب و ايراني اين شهر را به نام اربيل مي‌شناسند ولی در اقليم با توجه به مقيد كردن خود به واژه سازي كمتر بكار مي‌رود  از دوست همراه مي‌پرسم  چرا هه‌ولیر ؟ مي گويد من هنوز معني لغوي آن را نمي‌دانم اگر هم در كتابي آمده باشد نشنيده‌ام ولي مي‌دانم يك اسم آريايي است. با خود گفتم شكي نيست زيرا كه  كردي چون لري از شاخه‌هاي زبان‌هاي هند و اروپايي است و در ذهنم اين نام را مرور مي‌كردم كه آيا هه‌و (هَو) همان خوو (خوب) لُري نيست؟ كه در زبان‌هاي كهن ايراني هومنه ( انديشه نيك) و هوورشته (روش نيك – كردار نيك) و يا هوو سروه ( خوب سرود – خُسرو  ) و آيا  لیر از ريشه لُر نمي‌باشد.  راستي عين لیر يا لِر به مردماني كه در جنگل بلوط زيست مي‌كنند خطاب نشده است ؟ و  واژه ليرواري ( شاخه اي از لُر بزرگ در لُرستان جنوبي كه صاحبن‌ظران آنان را از جرگه چهارلنگ بختياري مي دانند ) رابطي دارد و ..  .. به هر حال آنچه در كردستان ديده مي شود چه كورد، چه لور و چه كرد، چه لر به هر نوشتار كه بنويسيم و بخوانيم آنرا دارندگان فرهنگ مشترك  مي‌بيني گاه مي‌بيني كه كردي مي‌گويد كه لورم و لوري را مي‌بيني كه مي‌گويد كوردم به هرحال مقصودم اين است كه همه به دنبال هويت مشترك‌شان مي‌گردند چيزي بعنوان مردمان زاگرس.  م  لوڕێسم  ز لوڕسۆ م  لوڕێسم  ز کوردسۆ م  لوڕێسم  به‌ختیاری هورمۆزی ، بووشێهر و لاری ، کۆهگیل و چهار مه‌هالی هه‌م  کۆچک  و هه‌م  گه‌پم ، زاگروس  سه‌رامه‌ هه‌ی  ده‌  هه‌ولێر تا  خه‌لیج ، مه‌سکه‌ن  و جامه‌ لوڕێ  کوردم  ،  کوردێ  لوڕم  ،  م   روڵه‌ی  دنا  و  هه‌ڵگوردم  جونمه‌  مێکه‌م  فدا  سی  نیشتمانم   تا به‌موونی  سه‌ربوله‌ند  زێدێ  لوڕانم  آنچه نظر هر لري را به خود جلب مي‌كند نزديك و يكساني ريشه‌هاي زباني است و از طرف اكادمي زبان كردستان واژه‌سازي بعنوان يك رشته‌ي هدفمند دنبال مي‌شود بيرون راندن واژگان غير زاگرسي از زبان و بكارگيري واژگان مردمان زاگرس در زبان خود موجب غنا بخشيدن به اصالت زباني و تفهيم و يادگيري دانش و علم روز مدديار خوبي است.  چه ضري دارد سازمان امنيت را سازمان آسايش ناميد؟ آيا لغت آسايش، آرامش‌بخش‌تر از امنیت  نيست؟ و از نظر تفهيم كاربر ملموس‌تر نمي‌باشد ؟ روي سخن بنده به زبان خاصي نيست بلكه آنچه به در و ديوار شهر مي‌بيني همين واژه‌سازي‌های نوين است گرچه شايد در ابتدا براي كاربران اين واژه‌ها نا آشنا باشد ولي به مرور يك فرهنگ را خواهند ساخت. چه زيباست وقتي به جاي لقب "ناز نام" و به جاي عصر  و دوران "سَر دَم" كه در لُر بختياري "سرينه" است و شهرت "نام بانگ"  و تاريخ هجري "كوچ " و ميلادي "زايينی"  و قلم را "پي‌نويس" و دفتر را "ري‌نويس" ناميد.  متاسفانه گاهي براي واژه‌سازي واژه‌اي را بصورت پيام به دوستان ارسال و پيشنهاد مي‌كنم كه آيا درست است بكار گرفته شود يا خير ؟ كه بيشتر كسب اجازه است، متاسفانه بايد بگويم " وايه مِنه دلُم" يك بار جواب مثبت از قلم بدستان لُر نشنيدم گويي زبان بايد لازال باقي بماند و واژه‌هاي بكار گرفته شده در لُري كه از فرهنگ و زبان فارسي به آن وارد شده اند بايد لازال باقي بمانند.  چه اشكالي دارد يك نويسنده و محقق لُر در نوشته هاي خود "تحقيق" را  "مِن‌جوري"  يا "تفتنيدن" و تفحص را  "دينداگري" و يا  "دين‌گردي " و ترجمه را  "ورگردوني" و مدرك را "باورنومه" و......... ده‌ها واژه‌ي زيباي لُري كه بايد به خدمت گرفته شود و بارور گردد، همچنان كه چه بسيار واژه‌هاي لُري كه به خدمت واژه سازان اكادمي ادبیات و زبان كُردي در نيامده‌اند و به ثبت نرسيده‌اند.  به هر حال در كنار چيزهاي خوب و سیمای درخشان فرهنگي و رفاه اكثريت جامه شهري، در آن روی سکه رفاه، در روستاها كم رنگي آشكار است. پس از يك دوره خفقان و در تنگنا و محاصره و چمبره‌ي بعث بودن و آرزوها به دل كشيدن‌ها هم‌اكنون با آزادي‌هاي به دست آمده بسيار نگران كننده است و پايه‌هاي فرهنگي بنا مي‌شود كه عواقب بدي را مي‌توان براي آن پيش‌بيني كرد  بويژه در جامعه شهري  - حرص و ولع درخوردن و اصراف در پوشيدن و داشتن بيش از نياز كالاهاي مصرفي ماركدار خارجي، بيش از دو یا سه ماشين در خانه نگاهداشتن و يك نوع چشم و همچشمي آنچه در فرهنگ ممالك عربي از دير باز رواج داشت سیر صعودی خود را طی می کند. 


کد خبر : 1785


نظرات کاربران :
●
دکتر کیانوش زهراکار [ آچظ…ط§ط±آ‌ط´ظ„ط¨ظ… 6 ط¢ط¨ط§ظ„ 1388 ]
با سلام-آفرين بر نگارنده محترم و سايت لور. ا

●
يك لر - ساكن تهراني [ آچظ…ط§ط±آ‌ط´ظ„ط¨ظ… 6 ط¢ط¨ط§ظ„ 1388 ]
آفرين به اين آقاي رهدار واقعا دوست داشتن و انگيزه يادگيري زبان لري را كه از آن دور و بيگانه بودم در من بيدار كرد . اميدوارم همه لرها چه لرستان و بختياري ونمي دانم داخل و خارج كشور به خود بيايند و قدر فرهنگ غني خودشان را به دانند

●
سجاد مومنی بختیاری [ آچظ…ط§ط±آ‌ط´ظ„ط¨ظ… 6 ط¢ط¨ط§ظ„ 1388 ]
باوا ایول، وه ای هم تبارامون مین عراق که هنی هم فرهنگ خوشون حفظ کردنه. و لباس لری بختیاری نه لباس خوشون ادونن. بسی کیف کردم.

●
مومني موگويي [ آچظ…ط§ط±آ‌ط´ظ„ط¨ظ… 6 ط¢ط¨ط§ظ„ 1388 ]
وا عرز سلام خدمت آ هسین رهدار شاپیا سرافرازمون کردی تی وه ره باقی گزارشتاتیم ای واجگونیم که ایگوی والله وا چند نفر زوون شناس جم آبون وا کمک خوتون ای کارانه انجوم بن سردیار بویی

●
حجت اله امرایی [ آپظ„ط¬آ‌ط´ظ„ط¨ظ… 7 ط¢ط¨ط§ظ„ 1388 ]
سلام اول كه واقعا ممنونم دومم ميخام خواهش كنم كه اين تلاش ها ادامه پيدا كنه تا همه وسعت لرستان رو بدونن

●
نعمت [ آپظ„ط¬آ‌ط´ظ„ط¨ظ… 7 ط¢ط¨ط§ظ„ 1388 ]
دمتون گرم خيلي قشنگ بود من تا حالا نمي دو نستم عراق هم لر داره.

●
ميرمحمد مومني ثاني [ ط¬ظƒط؛ظ… 8 ط¢ط¨ط§ظ„ 1388 ]
سلام. دست مريزاد. بسيار زيبا و عاطفي نوشتين. اگه مي تونين سعي کنين سمينارها و همايشهايي براي معرفي لرهاي عراق به لرهاي ايران برگزار کنين به نظرم باعث رونق و شکوفايي فرهنگ ده هزار ساله ي لر خواهيد شد. شايد اکثر لرهاي ايران ندانند که در عراق هم لر وجود دارد و اين به علت اطلاع رساني ضعيف است. همه فکر ميکرديم که در بخش کردستان عراق همه فقط و فقط کرد هستند. خواهش ميکنم هر روز يا هر هفته به معرفي يکي از چهره هاي بزرگ لرهاي عراق بپردازين. زنده باد

●
علي حسين پور [ ط´ظ„ط¨ظ… 9 ط¢ط¨ط§ظ„ 1388 ]
با سلام خدمت تمامي دوستداران فرهنگ فاخر لري و تلاش گران سايت ارزنده لور. از جناب آقاي حسن زاده رهدار به خاطر درج اين مطالب- كه در واقع بازتابي نيكو از سفر ايشان است-بسيار سپاسگزاريم. به اميد موفقيت روز افزون شما. پاينده باشيد.

تاريخ بروز رساني ( 09 آبان 1388,ساعت 20:19:09 )

 

 

شووينيسم مانع مهم دستيابی ايران به‌ دمکراسی

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
مقالات
20 دی 1392
بازدید: 1396
هر 1388,ساعت 11:21:02
عده‌ای عدم دمکراسی را تنها در فقدان آزاديهای فردی و سياسی خلاصه‌ می‌کنند و غالبا تقريبا تنها بر عنصر استبداد و ديکتاتوری در نظام سياسی تأکيد می‌کنند و آن را مانع دستيابی ايران به‌ دمکراسی می‌دانند. در حاليکه‌ رسالت اين نوشته‌ اين است که‌ صاحب‌نظران دمکراسی‌خواه‌ را متوجه‌ اين امر سازد که‌ مشکل ما تنها ديکتاتوری نيست و به‌ عبارتی ديگر نظام سياسی ايران ـ و نه‌ صرفا حکومت اسلامی ايران ـ تنها ديکتاتور و مستبد نيست، بلکه‌ شووينيستی و بخشا حتی فاشيستی و نژادپرستانه‌ هم است

 

 ايران با معضلات فراوانی روبروست. يکی از اصلی‌ترين و گرهی‌ترين آنها ـ به‌ باور راقم اين سطور ـ سلطة شووينيسم در ابعاد جنسيتی، قوميتی، دينی و مذهبی آن است. نظام سياسی کشور اساسا بر اين ايدئولوژی استوار است. هدف و ماحصل آن تاکنون خارج ساختن بيش از نيمی از جمعيت غيرفارس ايران، ميليونها شهروند ايران به‌ جرم سنی بودن، تعداد بيشماری از ايرانيان پيرو اديان ديگر، زنان به‌ مثابة نيمی از جمعيت کشورمان و عدة بسيار زيادی که‌ اين هژمونی و تبعيض را نمی‌پذيرند، از حاکميت سياسی و به‌ حاشيه‌راندن و حتی سرکوب آنها بوده‌ است.

 

 عده‌ای عدم دمکراسی را تنها در فقدان آزاديهای فردی و سياسی خلاصه‌ می‌کنند و غالبا تقريبا تنها بر عنصر استبداد و ديکتاتوری در نظام سياسی تأکيد می‌کنند و آن را مانع دستيابی ايران به‌ دمکراسی می‌دانند. در حاليکه‌ رسالت اين نوشته‌ اين است که‌ صاحب‌نظران دمکراسی‌خواه‌ را متوجه‌ اين امر سازد که‌ مشکل ما تنها ديکتاتوری نيست و به‌ عبارتی ديگر نظام سياسی ايران ـ و نه‌ صرفا حکومت اسلامی ايران ـ تنها ديکتاتور و مستبد نيست، بلکه‌ شووينيستی و بخشا حتی فاشيستی و نژادپرستانه‌ هم است.  می‌توان ديکتاتور بود، اما الزاما فاشيست نبود؛ می‌توان مستبد بود، اما توتاليتر نبود؛ می‌توان ديکتاتور بود، اما عقب‌مانده‌ و ارتجاعی نبود؛ می‌توان ديکتاتور بود، اما زن‌ستيز نبود... اين ليست طولانی است و ارائة فهرست کامل آن اينجا مقصود نيست. منظور اين است که‌ نظام سياسی ايران مختصات متفاوتی دارد که‌ تنها يکی از آنها ديکتاتوری و استبداد است. و چون چنين است، راه‌ چاره‌ نمی‌تواند تنها دمکراسی باشد.  اشاره‌ به‌ اين موضوع انشقاق انداختن بين مردم ايران نيست، بلکه‌ اشاره‌ به‌ انشقاقی است که‌ اتفاقا حکومتگران و ايدئولوگهای شووينيست آنها بين مردم ايجاد نموده‌اند. و اين اشاره‌ و تأکيد تنها به‌ جهت رفع آن است. و اين امر اما برخی را برآشفته‌ می‌کند و فورا با اين استدلال وارد ميدان‌ می‌شوند که‌ "اولا در ايران قوم فارس نداريم، دوما بيشتر حکومتگران ايران به‌ انضمام خامنه‌ای ترک‌زبان بوده‌اند، سوما اقوام ايران با هم مشکلی نداشته‌اند" و نتيجه‌ می‌گيرند که‌ اشاره‌ به‌ شووينيسم، "ضديت با فارس‌زبانها است و هدف از آن هم "تجزية" ايران می‌باشد" !!  البته‌ چنين درک دماگوژيک و انحرافی اکنون ترک برداشته‌ و هژمونی خود را از دست داده‌ است، اما پالايش کامل اهل سياست از اين عارضه‌ چند صباحی وقت و چند تلاشی بيشتر می‌طلبد. پيگيری مجدد اين بحث از سوی من از درک اين ضرورت ناشی می‌شود. پيام اصلی مقاله‌ اين است که‌ اولا شووينيسم يک واقعيت انکارناپذير است و دوما اينکه‌ بدون وداع با فرهنگ و انديشة شووينيستی، يعنی ايدئولوژی سلطة يک زبان ـ يک مذهب تحت عناوين تزويری "ملت" و "ملی"، جامعة چندبافتی و متنوع ايران ره‌ به‌ دمکراسی واقعی نخواهد گشود.  اينجا همچنين‌ بار مفهومی مسأله‌ مورد نظر است و پرسشی که‌ مطرح می‌شود اين است که‌: آيا می‌توان شووينيسم قومی حاکم را  "ناسيوناليسم ايرانی"  قلمداد و معرفی نمود؟  "شووينيسم" در ادبيات سياسی به‌ نگاه‌ و کارکرد هژمونيستی جنسی و قومی اطلاق می‌شود. مقصود از آن در زبان فارسی، اما، "تنها" نگاه‌  و عملکردی است که‌ قومی از شش قوم يا مليت ايرانی را عملا بر ديگر مليتهای ايران برتر می‌شمارد و اين "برتری" ادعايی را از راهها و کانالهای‌ دستگاه‌ سياسی، نظام آموزشی، رسانه‌های همگانی، نظام خدمت وظيفه‌ و به‌ ويژه‌ زبان فارسی اعمال می‌کند. البته‌ اين شووينيسم از سوی راست و چپ سراسری ايران بيشتر "ناسيوناليسم ايرانی" نام گرفته‌ است، هر چند‌ اين دو جبهه‌ در اين تبيين ترمنولوژيک يک هدف و مقصود واحد را دنبال نمی‌کنند: جناح راست از زاويه‌ی تأييد و تطهير و تلطيف و تئوريزه‌‌کردن آن مدعی است که‌ اين ناسيوناليسم مشمول همه‌ی واحدهای قومی تشکيل‌دهنده‌ی جامعه‌ی ايران است که‌ در واحد سياسی ـ فرهنگی "ملت ايران" تبلور پيدا کرده‌ است و چپ از منظر رد آن می‌گويد که‌ اين، ايدئولوژی "ناسيوناليستی" ساخت و  پرداخت "ملت ايران" است، واحدی که‌ مليتها يا خلقهای غيرفارس ايران در آن سهيم نيستند. و اما از نظر من انتخاب ترم "ناسيوناليسم ايرانی" برای اين‌ پديده‌ی مورد بحث با شاخصهای فوق از سوی چپ از دقت کافی برخوردار نيست، چرا که‌ پرسش اساسی که‌ بوجود می‌آيد اين است که‌ اين "ناسيوناليسم ايرانی" بر عليه‌ کی اعمال می‌شود. مگر نه‌ اين است که‌ ايراد گرفته‌ می‌شود که‌ اين ناسيوناليسم بر مبنای تبعيض بر‌ خلقهای غيرفارس داخل ايران اعمال می‌شود؟ و مگر اين خلقها ايرانی نيستند؟ اگر بحث از مردم و ملت ديگری می‌بود که‌ از سوی ايرانيان بر آنها اعمال تبعيض ملی می‌شد، کاربرد اين واژه‌ درست می‌بود، اما بحث بر سر تبعيض ايرانی بر ايرانی است. لذا اين ترمنولوژی و تعريف و توصيف و تبيين آن نه‌ جامع است و نه‌ مانع، نه‌ گوياست و نه‌ شفاف، به‌ ويژه‌ اينکه‌ ـ همانطور که‌ اذعان می‌شود و ذيلا نيز به‌ آن اشاره‌ی مجدد می‌رود ـ اين پروژه‌ی "ملت‌سازی" نه‌ بر اساس همه‌ی مؤلفه‌های جامعه‌ی ايرانی، بلکه‌ ‌ بر مبنای تنها و تنها زبان فارسی و مذهب شيعه‌ و آن هم به‌ شيوه‌ای اقتدارگرايانه‌ و زورمندانه‌ و تبعيض‌گرايانه شکل گرفته‌ است و فرهنگهای ديگر ايران نه‌ تنها در اين روند مشارکت داده‌ نشده‌اند، بلکه‌ بطور رسمی و عملی ممنوع، محبوس و مطرود نيز گرديده‌اند. ماحصل اين روند، به‌ قول صاحب‌نظر توانمند، آقای ضياءالدين صدرالاشرافی، نه‌ "ملت ايران"، بلکه‌ "تفريس"، به‌ مفهوم آسيميلاسيون اتنيکی و فرهنگی و زبانی ايرانيانی بوده‌ است که‌ فارسی زبان مادری‌شان نبوده‌ است.اصطلاح "ناسيوناليسم ايرانی" حتی از سوی جريانات ملی کردستان ايران هم بکار می‌رود. البته‌ برخی از کنشگران سياسی کُرد که‌ از سوی من در ارتباط با دليل اين واژه‌گذاری مورد پرسش قرار گرفته‌اند، می‌گويند که‌ اينکار تنها به‌ جهت رعايت ادب سياسی صورت گرفته،‌ تا اين ذهنيت اشتباه‌ پيش نيايد که‌ مد نظر آنها خلق فارس است. آنها تأکيد می‌کنند که‌ آری، آنچه‌ که‌ زمينه‌ی تبعيضات قومی و ملی در ايران را فراهم آورده‌، فی‌الواقع "شووينيسم فارس" است، اما به‌ جهت پيشگيری از سوء تعبير و سوء استفاده‌، از کاربرد زياد اين واژه‌، به‌ ويژه‌ با صفت "فارسی" آن دوری می‌جويند، چه‌ که‌ مبارزه‌ی آنها‌ تنها بر عليه‌ نظام سياسی بنا شده‌ بر مبنای اين انديشه‌ است و نه‌ بر عليه‌ خلق فارس که‌ خود نيز زير ستم نظام تبعيض‌گرا قرار دارد. از نظر من هم‌ ستم ملی، انديشه‌ و کارکرد و ماحصل سلطه‌ی زورمدارانه‌ی ملتی بر ملتی ديگر است که‌ از سوی نظام سياسی، و نه الزاما‌ آحاد ملتی بر ملت ديگر، اعمال می‌شود. اين نيز صدق می‌کند که‌ شهروندان فارس زبان هم چون ديگر سخنوران ايرانی مورد ستم و تبعيض قرار دارند. اما در همان حال بايد گفت که‌‌ دلايل و انگيزه‌ها و بستر و گسترة تبعيض بر آن بخش از مردم ايران که‌ زبانشان فارسی نيست، قابل قياس با ستم وتبعيض بر مردم فارس‌زبان ايران نيست. آيا امکانات نشر يک نشرية فارسی‌ در شيراز  با يک نشرية کردی در کرمانشاه‌ يکی است؟ البته‌ که‌ نيست. نه‌ تنها يکی نيست، بلکه‌ در کرمانشاه‌ مورد اشاره‌ قرار گرفته‌ شده‌، چنين امکانی حتی وجود ندارد. چنين ستمی بر يک روشنفکر فارس‌زبان نمی‌رود، به‌ همين سبب آن را ستم مضاعف می‌نامند. و از سوی ديگر فراموش نکنيم که‌ اين ستم بالاخره‌ بخشی از شهروندانی را عملا بر بخشی ديگر از جامعه‌ برتر قرار می‌دهد. ترجمان عملی اين نگرش در نظام سياسی، اقتصادی، فرهنگی و حتی قضايی تبعيضات بيشمار بر دسته‌ی دومی، تحميل عقب‌ماندگی اقتصادی و سياسی و فرهنگی بر آن، تحليل و ذوب اتنيکی آن در گروه اول، تمرکز و تراکم اهرمهای قدرت سياسی در منطقه‌ی گروه‌ قومی بالادست و بسی نابرابريهای ديگر می‌باشد. نتيجه‌ اينکه‌ اين مناسبات بخشی را به‌ پيش می‌راند و بخش ديگر را به‌ پس. يک نمونه‌ی "کوچک" و مشخص: مگر غير از اين است که‌ بودجه‌ای که‌ از اقتصاد تک محصولی ايران تأمين می‌شود، متعلق به‌ کل مردم ايران و نه‌ تنها قوم فرادست است؟ اما اين پولها تنها صرف فرهنگ‌سازی در حوزه‌ی زبان فارسی می‌شود. به‌ عبارتی باز هم عاميانه‌تر: با منابع مالی که‌ از جمله‌ به‌ من کرد و آذربایجانی و عرب و ترکمن و بلوچ تعلق دارد، تنها برای تدريس زبان فارسی و آموزش و پرورش و رسانه‌های همگانی بناشده‌ بر پايه‌ی زبان فارسی هزينه‌ می‌شود، آنگاه‌ با همين پول تمهيدات امنيتی و نظامی سازماندهی می‌شود، تا مبادا من در انديشه‌ی رفع اين تبعيض برآيم. آيا اين تبعيض بر ملت، قوم، گروه‌ زبانی عملا به‌ سود ملت، قوم يا گروه‌ زبانی ديگری نيست؟ زبان تنها يک نمونه‌ است. اما از کانال زبان تبعيضات فراوان ديگر نيز اعمال می‌شود. يکي از پيامدهای مهم ديگر فرهنگی و اخلاقی اين مناسبات نابرابر که‌ در بسياری جاها منجر به‌ بحران و تنش فيزيکی نيز گرديده،‌ اين است که‌ برخی از نخبگان گروه‌ قومی مسلط جدی‌جدی باور می‌کنند که‌ آنها صاحبان اصلی اين سرزمين مشترک هستند، ديگران فرودست و تنها مکلف به‌ تمکين و پاسداری از ميراث و "ملک مشاع" (!!) آنها و حسابدهی به‌ آنها در خصوص ادای دين و اجرای اين رسالت "مقدس" هستند. در قاموس آنها فرهنگ و زبان و حتی دين و مذهب گروه‌ فرادست "اصل" و "مشترک" و "ملی" است و  گروههای ديگر فرودست، "فرع" و "حاشيه‌ای" و "محلی" و "قومی" می‌باشند. آيا تاکنون مثلا ترک ‌زبانی کسی از گروه‌ زبانی مسلط را مورد خطاب و انتقاد قرار داده‌ است که‌ چرا "تماميت ارضی مملکت" را بخاطر طرح خواسته‌ای معين به‌ خطر می‌اندازد؟ خير، اين آذری‌ها، کردها، عربها، بلوچها و ترکمن‌ها هستند که‌ مدام بايد در مقام دفاع از خود در مقابل افرادی از گروه‌ اتنيکی و ناسيونال حاکم و صد البته‌ آسيميله‌شدگان  ديگر برآيند. اهل سياست از گروه‌ قومی حاکم و "تئوريسين‌"های آنها ـ حتی آنهايی که‌ در اپوزيسيون هستند ـ هر گونه‌ حق‌طلبی مردم غيرفارس ايران را "اختراع نخبگان" در راستای "خواست بيگانگان" قلمداد می‌کنند. حتی ديده‌ شده‌ که‌ اينجا و آنجا عده‌ای غلظت شووينيسم‌ خود را به‌ جايی ‌رسانده‌اند که‌ به‌ افراد خودی توصيه‌ می‌کنند که‌ حتی سخن گفتن از رفع نابرابريها را به‌ صورت صوری و تبليغی هم کنار بگذارند، به‌ ماده‌ای از قانون اسلامی که‌ "استفاده‌ و تدريس زبانهای محلی" را مجاز شمارده‌  ايراد می‌گيرند و در راستای پروژه‌ی "ملت‌سازی"شان تنها خواستار تغيير صوری جايگاه‌ مذهب سنی در قانون اساسی‌ حکومت اسلامی‌شان هستند، تازه‌ در ضمن آنکه‌ گوشزد می‌کنند که‌ بخش عمدة مليت ايرانی مذهب شيعه‌ است و مليت آنها از مذهبشان جدا نيست (نگاه‌ کنيد به‌ دو مصاحبه‌ی اخير آقای حميد احمدی).من بارها بر اين نکته‌ تأکيد کرده‌ام که‌ پژوه‌ی "دولت ـ ملت" پروژه‌ای استعماری و ارتجاعی است و ـ علی‌الخصوص چنانچه‌ بر پايه‌ی يک زبان و گويش و مذهب باشد ـ  محکوم به‌ شکست است، همانطور که‌ در عراق و ايران سرنوشتی غير از اين نداشته‌ است. کوتاه‌ سخن: شووينيسم در ايران در برترشمردن گروه‌ زبانی معينی بر گروه‌های زبانی ديگری، در سلب حق تعيين سرنوشت کلکتيو برونی و درونی از همه‌ی مليتهای غيرفارس ساکن ايران، در اعمال استعمار داخلی بر آنها، در تمرکز و تراکم و قبضه‌کردن اهرمهای قاونگذاری، سياستگذاری و قضاوت در دست آحاد تنها يک گروه‌ زبانی و مذهبی، در "ملت" و "ملی" ناميدن خود و زبان خود و "فرع" و "حاشيه‌ای‌" ناميدن گروه‌ههای ديگر و در به‌ حاشيه‌راندن و حذف آنها از اداره‌ی کشور و حتی از مديريت مناطق خودشان، در استثمار منابع طبيعی و انسانی آنها و در يک کلام در ايجاد زندانی برای آنها به‌ نام "ملت ايران" مصداق پيدا کرده‌ است. ايران تنها در صورتی شانس جاودانگی دارد که‌ اين تفکر متعلق به‌ دوران رايش و امپراطوری از ساختار سياسی آن جدا شود، امتيازات متعدد کنونی که‌ تحت عناوينی چون "رسمی"، "ملی"، "مشترک" وجود دارند، برچيده‌ شوند، همه بطور واقع‌ از حقوق شهروندی برابر برخوردار گردند، همه‌ی مليتهای ايران در سرنوشت سياسی کل کشور دخيل داده‌ شوند، سازماندهی و ساماندهی حکومت منطقه‌ای با تمام مختصات آن به‌ خود آنها واگذار گردد، هيچ مؤلفه‌ی فرهنگی غيررسمی نباشد، دين و مذهب بطور کلی از ساختار سياسی، آموزشی، قضايی کل کشور جدا شود و رسانه‌های همگانی و نظام امنيتی فدراليزه‌ شوند. همچنين اهميت دارد که‌ تقسيمات کشوری بنا شده‌ بر تمهيدات شووينيستی تغيير و بر اساس خواست شهروندان و اهالی همان مناطق سامانی نو يابد. من به‌ چنين آينده‌ای اميدوارم، چه‌ که‌ راهی غير از اين نداريم.

در ابتدای نوشته‌ گفته‌ شد که‌ شووينيسم، هم به‌ تبعيض جنسی گفته‌ می‌شود و هم به‌ تبعيض ملی. در ايران بايد تبعيض مذهبی و دينی را نيز به‌ آن افزود. و اين شووينيسم قومی و مذهبی و جنسيتی مانع اصلی دستيابی ايران به‌ دمکراسی می‌باشد. همانگونه‌ که‌ اولين گام برای‌ غلبه‌ بر شووينيسم جنسی يا مذهبی سکولاريسم است، گام نخست غلبه‌ بر شووينيسم قومی يا ملی نيز فدراليسم است. طبيعی است که‌ نه‌ سکولاريسم همه‌ی نابرابريهای جنسی را از ميان برمی‌دارد و نه‌ فدراليسم اين توانايی را دارد که‌ همه‌ی بی‌عدالتيها و عقب‌ماندگيهای يک سده‌ی اخير را جبران نمايد، اما برای دستيابی به‌ برابريهای نامبرده‌ هر دو، پيش‌شرط نخست و اصلی هستند

مطلب ارسالی از یاران جنبش رهایی بخش لرستان است و قضاوت را

به عهده فرزندان سرزمینهای لر نشین می گذاریم 
www.lorabad.com

تاريخ بروز رساني ( 10 مهر 1388,ساعت 19:23:12 )

 

مصاحبه استاد حمید ایزدپناه دررادیو ‌‌‌‌BBC

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
مقالات
20 دی 1392
بازدید: 1352
مهر 1388,ساعت 04:51:02

رادیو ‌‌‌‌BBC در برنامه  خود با عنوان طنین روستا با همت محمود خوشنام  به بررسی تاریخچه و موسیقی های محلی ایرانی از جمله لرستان پرداخت . گفته های استاد حمید ایزدپناه در مصاحبه رادیویی اش و همچنین پخش مصاحبه زنده یاد امام قلی امامی (متوفی سال 1353)استاد شهیرتنبور نوازی لرستان در سن 96 سالگی درمورد اهل حق و تنبور نوازی  خود در این برنامه و اهمیت این گزارش در شناسائی موسیقی لرستان سبب شد

بمنظور حفظ این گزارش ارزشمند در بخش آرشیو موسیقی لرستان وبلاگ لرسو ضمن پیاده نمودن نکات مهم این گزارش فایل صوتی آن را نیز به بهانه ای ضمیمه همین مقاله کنم. 

   ایزدپناه در این مصاحبه ضمن اشاره به تاريخچه موسيقي لرستان و مقام هاي موسيقي لری به موضوعات زیر نیز پرداخته است : تاریخچه ترانه حماسی دایه دایه و گفتگوی وی با پسر نوازنده اولیه این ترانه ماندگار لری ،تفاوت سرنای لرستان با سرنای بختیاری ، ویژگی کمانچه لری (بلندی دسته و ۳ سیمه بودن و کاسه پشت باز(و دلیل بسته شده این کاسه )  و ۲ برابر بودن صدای ان در مقایسه با دیگر کمانچه ها، منظقه نفوذ موسیقی لری ( از ایل سگوند در شوش تا اندیمشک و دزفول تا منطقه کهکیلویه و اصفهان و تمام بختیاری تا کرمانشاه و بخش هائی از اسد آباد و ایلام که جز لرستان قدیم بوده اند) .

شنیدن فایل صوتی گزارش موسیقی لرستان

برخی ازمحورهای مهم گزارش BBC درمورد موسیقی لرستان:

  • موسيقی بومی، طنين قلب روستاست. نشانه زنده بودن و زنده ماندن است. زلالی است که در رگهای روستا جاری است و جلوه های گونه گون زندگی روستائيان را باز می تاباند.

  • اينك به سرزميني پهناور و كوهستاني رسيديم سرزميني كه داراي ويژگي هاي طبيعي،تاريخي و فرهنگي است . لرستان در جنوب غربي ايران كوههاي بي شمار موازي  با قله هاي بلند و سر به فلك كشيده و در ميانشان دره هاي خرم و سرسبز طبيعت دل انگيز لرستان را نشانه مي زند. در جاي جاي اين دره ها در كناره رود خانه هاي پر آب ، روستاهائي نشسته اند كه در دل خود گنجينه اي از فرهنگ بومي را نهفته دارند .

  • مردماني كه در اين سرزمين زندگي مي كنند نيز از قديمي ترين طوايف ايراني بشمار مي روند .اگر چه مورخاني چون مسعودي و ياقوت حموي لرها را بخشي از عشاير كرد بشمار آورده اند ولی ويژگی های فرهنگی لرها را از كردها جدا مي كند .

  • شماری از ساکنان امروزی لرستان از پیوند لرها و  طوائف مهاجر چون کردها، ترک ها و عرب ها بوجود آمده اند ولی در دستاورد فرهنگی آنها نیزسنت های قدیمی لرستان نیروی غالب بوده است.

  • لرها هنر و فرهنگ خود را از مرزهای لرستان نیز فراتر برده اند و دامنه آن را تا ممسنی و کهکیلویه و بختیاری گسترانده اند شعرها و ترانه های لری که در بخش بزرگی از جنوب و جنوب غربی ایران طنین انداز است به یکی از دو زبان لکی یا بختیاری است.

  •  نوازندگان بومی را باید گروهی از پاسداران هنر لرستان بدانیم  که واقعا همه این آهنگ ها و ترانه ها از آنهاست .

  •  بعضی از پژوهش گران پیشینه آغاز و سرچشمه موسیقی لرستان را به هنرمندان قوم کاسی می رسانند که از ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد در جنوب غربی رشته کوه های زاگرس  می زیستند .بعضی دیگر بخش آیینی این موسیقی را به جنبش اهل حق نسبت می دهند صوفیان اهل طریقت که به نیروی موسیقی در برابر اسلام قشری پایداری می کردند .

  • در برخی دیگر از پژوهش ها تاریخ موسیقی لرستان را به ۳ بخش تقسیم می کنند:

      ۱ - دوره موسیقی کهن (با عمر هزار ساله و بیشتر از آن با مفسرانی چون کرنا و سرنا و دهل 

     ۲-  دوره میانه موسیقی که با حضور وغلبه کمانچه در نقش مهمترین ساز تفسیری از 100 تا ۱۵۰ سال پیش اغاز شده است .

    ۳- دوره جدید و پیوند موسیقی لرستان با عناصرغیربومی(اشاره به نقش رادیو و مرحوم علی رضا حسین خانی در شکل دهی موسیقی شهری جدید لرستان).

  • خویشاوندی تنگاتنگ با یکی از کهن ترین دستگاه های موسیقی سنتی یعنی ماهور از یک سو و بکارگیری پیوسته بند هائی از منظومه های نظامی در اجراهای آوازی از سوی دیگر بر پیشینه بلند این موسیقی مهر تائید می زند.

  • مقام های موسیقی لری قدیمی چون مقام نقاره ، شاره ره ، گله خاک ، قطار،خریوی ،چقی ، هل پرکه ، جنگه را، قنه قنه ، ماله ژیری(در کوچ پائیزه) و برزه کوهی(بازگشت از کوچ زمستان) پاوه موری هر کدام قصه ای دارد. 

  • مردانی که حق گریه در عزای کسی ندارند گاهی تک بیتی هائی در سوگ کسی یا شکایت از زندگی با صوت وصدائی می خوانند که به آن باوه موری گفته می شود. 

  • مردمان لرستان به دلاوری و سلحشوری شهره اند و تاریخ شان سرشار از سرکشی و پایداری است از همین روی بخشی از شعرها و ترانه های آنها رنگ و بوی قهرمانی دارد یا در ستایش مردانی است که برای دفاع از سرزمین خود به پاخاسته اند  و یا آنها که در این راه جان باخته اند .در این ترانه ها که بسیاری از رویدادهای تاریخی را باز می تابانند غرور بر سوگ غلبه دارد.

  • موسیقی اهل حق...

برای شنیدن و دریافت فایل صوتی گزارش BBC روی عنوان های زیر کلیک کنید:

 موسیقی لرستان و بختیاری      موسیقی کردستان    موسیقی جنوب ایران    موسیقی فارس و قشقائی

مطلب ارسالی از یاران جنبش رهایی بخش لرستان است و قضاوت را

به عهده فرزندان سرزمینهای لر نشین می گذاریم 
www.lorabad.com

تاريخ بروز رساني ( 05 مهر 1388,ساعت 20:54:40 )

 

مبارزه در لرستان

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
بیانیەها
20 دی 1392
بازدید: 3149
شهريور 1388,ساعت 03:51:00

نگاه کوتاهی به مبارزه درلرستان

ویژگی های ملی ، بومی و قومی با مطالعه مناسبات تولیدی و روابط اجتماعی ، با توجه به تاکتیک هایی که خود توده

ها در پراتیک مبا رزاتی خویش به کار می گیرند و تمایلات و روحیات خاص آنها و سطح مبارزاتی شان می توان و باید به پیشبرد

برنامه سیاسی – استراتژیک انقلاب در سراسر ایران همت گماشت . با ارائه رهنمودهای مشخص به نیروهای مشخص باید درجهت

ارتقا و گسترش مبارزات نیروهای اجتماعی مختلف عمل کرد

مقدمه :

مطلب ارسالی یکی از یاران جنبش رهایی بخش لرستان www.lorabad.com است و قضاوت را به عهده فرزندان سرزمینهای لر نشین می گذاریم

اعتلای انقلابی یکساله اخیر که بیانگر مرحله تغییر کیفی حرکات خودانگیخته توده های خلق است به شکل آشکاری نیازها ،

مسائل و نواقص جنبش را نشان داده و ضرورت حل این مسائل را بویژه برای سازمان های پیشرو مطرح نمود . در راس این نیازها

مسئله سازم اندهی و برقراری رابطه ارگانیک با توده های خلق ، بویژه طبقه کارگر قرار دارد . جمع بندی اشکال مختلف حرکات

توده مردم در شرایط فعلی و شناخت شیوه ها و مکانیزم و قوانین حاکم بر تحول آنها از سوئی خود ناشی از ضرورت های مرحله

ای جنبش بوده و از طرف دیگر گامی اساسی جه ت تحقق وظیفه مرحله ای جنبش یعنی مسئله سازماندهی و ایجاد تشکیلات تلقی

می گردد . بدون شک دست زدن به چنین امر مهمی آن هم در سطحی گسترده به گونه ای که دربرگیرنده باشد کاری بس سترگ

سازمان چریکهای فدایی خلق ایران

لرستان

است که تنها به شرط شرکت فعال در چنین حرکاتی انجام آن میسر خواهد بود . ولی چنین واق عیتی نمی بایستی مانع از پرداختن به

این امر در سطوح محدود و خاص یعنی جمع بندی تجارب مبارزاتی و انقلابی در محدوده جغرافیایی معین فی المثل لرستان باشد .

بالعکس با توجه به سه علت زیرین ، امری ضروری و اساسا وظیفه عناصر ، محافل و سازمان های مارکسیستی – لنینیستی می باشد :

-1 جمع بندی این تجارب که قطعا دربرگیرنده نکات مثبت و منفی و چگونگی تحول مبارزات صنفی

سیاسی و درک دینامیسم و قانون مندی حاکم براشکال مختلف حرکت اعتراضی توده های مردم

است می تواند به تقویت عناصر مثبت و تضعیف جنبه های منفی جنبش انقلابی کمک کند.

-2 این تجار ب به جهت وضعیت کم و بیش مشابه حاکم بر مناطق مختلف کشور عملا می توانند در

خدمت جنبش در سطح جامعه قرارگیرند . ضمنا مسائل ویژه این منلطق و احیانا ملیت ها را نشان

دهند.

-3 چنین تحلیلی بخصوص در صورتی که در دیگر شهرها و مناطق نیز انجام گیرد نه تنها با جمع بندی

کلی م بارزات توده های خلق ایران مغایرت نداشته ، بلکه عملا عناصر مقدماتی چنان تحلیلی را نیز

فراهم می آورد.

خطری که در آغاز چنین اقدامی ممکن است براندیشه تحلیل گران سایه افکند درغلطیدن در گنداب گرایشات شووینیستی است

که می تواند نقش مخرب و سکتاریستی را برجنبش تحمیل ویالااقل جنبش را درگیر با مسائل تنگ نظرانه ناسیونالیستی نماید.

این نوشته که تحلیلی مقدماتی و صرفا طرح گونه است با نواقص و نارسایی هایی نیز همراه است ( استفاده کم از آمار و ارقام –

مختصر و احیانا شتابزده بودن تحلیل و ... ). بدین امید که این نوشته گره ای هر چند کوچک از مسائل پیچیده و فراوان جنبش را باز

نموده ودر سطح تئوریک محرک کارهای مشابه گردد و به منظور ارج نهادن بر شهدای جنبش انقلابی به آنها تقدیم می گردد.

نگاهی کوتاه بر وضعیت اقتصادی – اجتماعی و اشکال خودانگیختگی خلق لرستان در گذشته

استان لرستان با جمعی تی بیش از یک میلیون نفر در غرب ایران و در کوهپایه های زاگرس قرارگرفته است . این استان که فاقد

عناصر کافی برای تشکیل یک ملت است ، علیرغم مسائل و روابط خود بویژه وضعیت اقتصادی – اجتماعی مشابه با نواحی دیگر

کشور داشته و در چارچوب مناسبات حاکم بر ایران ( سرمایه داری وابسته ) قابل تبیین است.

برخلاف پاره ای از تحلیل ها که ناشی از ذهنی گرایی و چشم بستن برواقعیت هاست ، مناسبات نیمه فئودال – نیمه مستعمره پس از

رفرم سال 41 از بین رفته و عناصر اولیه رشد سرمایه داری وابسته که قبل از رفرم جوانه زده بود به سرعت تحکیم و گس ترش یافت .

بدین سان اشکال جدید استثمار نضج گرفت و عوامل چنین استثماری در کنار نهادها و عوامل اجرایی دیکتاتوری _ پلیس ،

ساواک ، ژاندارمری ، گاردجنگل و ... ) که تحقق آن را امکان پذیر می ساخت در شهر و روستا ریشه دواند و برمال و جان توده

های زحمتکش حاکم گردید . به همراه تلاشی و استحاله طبقات و روابط کهن ، طبقات و اقشار و مناسبات جدید امکان رشد

یافتند. طبقه کارگر در بخش صنعتی در شهرهای خرم آباد و بروجرد ( کارخانجات قند ، چرم و پوست ، پارسیلون ، مجتمع صنعتی

گوشت ، تلمبه خانه ها و خطوط لوله ، نیروگاه های برق و ... ) و شهرهای دورود و ازنا ( سیمان ، نفت و راه آهن ) و در بخش ها

کارگران کارگاه ها ی پیشه وری ، ساختمانی و ... در سطح استان رشد قابل ملاحظه ای نمود . بخش خدمات در شهرها وسعت یافته

و همراه با نابودی اقشار سنتی خرده بورژوازی که در صنایع ورشوسازی ، تختخواب سازی ، جاج یم بافی ، گیوه دوزی و .. فعالیت

می کردند ، قشرهای جدید خرده بورژوازی متولد گشته و رشد یافت . در روستا نیز قشربندی تکوین یافت و رعیت های گذشته

را نچشیده و در سایه دیکتاتوری بمراتب خشن تر از استبداد بناپارتی ، به همراه خوش نشین های « شوق جوان مالک بودن » هنوز

بی زمین به کارگران کشاورزی تبدیل شدند و یا راهی شهرها گشته و به خیل کارگران ساختمانی ، کارگران فصلی و بیکاره های

شهری اضافه گشتند و این درشرایطی بود که قشرهای ویژه ای از مالکین هرروز مرفه ترشده و در کنار بورژوازی ارضی به غارت

دسترنج توده های روستایی پرداخت ند. ممانعت دولت از ییلاق و قشلاق عشایر ، ملی کردن مراتع ، مالیات جابرانه براحشام ، ایجاد

شرکت های سهامی زراعی و واحدهای کشت و صنعت ، طرح های دولتی و به اصطلاح عمرانی نظیر آبخیزداری ( در جنوب خرم

آباد جهت کاهش رسوب خاک در سد دز ) که عملا با مصادره زمین ها ه مراه بود ، تضادها را درسطح روستا و مهاجرت را

سرعت بخشید. بدین ترتیب در روندی نه چندان طولانی ستم سرمایه داری جایگزین ستم فئودالی گشت و هرگونه مخالفت با چنین

نظمی به شدت سرکوب گردید . به جهت دیکتاتوری فاشیستی و سرکوب مداوم و به علت رشدنیافتگی تضادها به حدکاف ی ( رشد

تضادها نیازمند استقرار و گسترش مناسبات جدید در طی زمان می باشد . ) نارضایی ها عمدتا به اشکال منفی خودانگیختگی نمود

می یافت . در روستاها ، کم کاری ، خرافه پرستی ، تسلیم و رضا ، رکود و خمود حاکم بود و در نارضایتی ها در عالی ترین شکل

خود در قالب یاغی گر ی تجلی می یافت که در این ناحیه سنتی سابقه دار است . شیوع شاهنامه خوانی و اشعار و ترانه های حماسی

که بیانگر نبردها و دلیری های روستاییان است شکل دیگری از تجلی کینه ها و خواست های حق طلبانه این مردم بوده و هست .

بسیاری از آطن ترانه ها گویای ایستادگی و نبرد در مقابل رضاخان و سپهبد احمدی است که دست به سرکوب خونین مردم این

1304 زدند . در شهرها نیز این نارضایتی ها به شکل ابزارشکنی ، کم کاری و گاه بارقه هایی از اعتصاب ( - منطقه در سال های 10

کارخانه سیمان ) و احیانا تعطیل بازارها نمود می یافت.

اشکال و مراحل کنونی مبارزات

وضعیت اقتصادی و شرایط زندگی اسفناک توده های مردم بویژه پس از سرازیرشدن دلارهای نفتی و شدت یافتن بحران و سیر

قهقرایی تورم پس از سال 52 ، به عمیق ترشدن فاصله طبقاتی انجامید موجبات افلاس و ورشکستگی و فقر و بی خانمانی توده های

محروم را فراهم آورد . عملکردهای جنبش نوین که از سال 49 با رستاخیز سیاهکل در سطح جامعه انعکاس می یافت ، گسترش

مبارزات سایر خلق های جهان و پیروزی غرورآفرین خلق ویتنام و دیگر خلق ها ، کامبوج ، لائوس ، آنگولا ، موزامبیک و گینه که

منجر به تغییر جناح حاکمه و نیز تغییر تاکتیک امپریالیسم به سر کردگی آمریکا گردید و به نوبه خود به نوعی در رشد مبارزات در

میهن ما موثر افتاد . 1 تمامی این عوامل باعث گردید که اشکال منفی خودانگیختگی به حالات مثبت تبدیل شوند ، مبارزات توده ها

رشدوگسترش یابد ودرگیری توده ها با اندام های مختلف سازمان های سیاسی حاکم برجامعه و بویژ ه ارتش ، اعتلای انقلابی

مبارزات توده ها را تسریح کرد به نحوی که در ماه های اخیر ، با اعتلای انقلابی چشمگیر و گسترش یابنده ای روبروهستیم . اعتلای

انقلابی که اکنون در این استان به چشم می خورد ، آمیزه ای از تظاهرات خیابانی ، راهپیمایی ها ، اعتصابات کارگ ری و کارمندی ،

تعطیل بازارها و مدارس و نبردهای خیابانی همراه با جنگ و گریز و ایجاد موانع و باریکادهای خیابانی می باشد . نیروی فعال چنین

حرکاتی عمدتا دانش آموزان و دانشجویان و اقشار پایین خرده بورژوازی و کارگران کارگاه های کوچک است . ما این اعتلای

انقلابی را در سه مرحله مشخص مورد بررسی قرار می دهیم:

-1 مرحله گذار : جریانات اخیر هرچند بیانگر مرحله کیفی حرکات توده هاست ولی مانع از آن نیست که مرحله بینابینی در

این ارتقای انقلابی را مشخص ننماییم . مرحله اول این اعتلا نشان گر چنین حالت بینابینی است که از نظر زمانی اواخر

سال 56 و اوایل سال 57 را شامل می شود . دراین مرحله اعتراضات موضعی، ناپایدار و مقطع بود که به شکل عمده در

جریانات دانش آموزان و تعطیل بازار و شعار نویسی پراکنده نمود یافت.

-2 مرحله دوم که به دنبال اوچگیری تظاهرات در ایران و بویژه پس از کشتارهای قم و تبرپز و آب ادان شکل یافت با حرکات

خیابانی، تظاهرات پیگیر و راه پیمائی های با جمعیت انبوه مشخص شد، که اوج آن راه پیمائی عید فطر بود . در این مرحله

نقش وسیع عناصر خرده بورژوازی و بار مذهبی – ملی حرکات و شعارها کاملا به چشم می خورد . این مرحله با

کشتارهای مرداد و شهریور پایان یافت. 2

-3 مرحله سوم به دنبال کشتارهای مرداد و شهریور و تهاجم خصمانه و همه جانبه نیروهای پلیس و ارتش شروع شده و

مشخصات زیرین را دارا بود:

الف- تبدیل حرکات و سیع و انبوه مردم به گروه های کوچک و پر تحرک، در این مورد به گفته فعالین، رهنمودهای سازمان

فدائی که بلافاصله در خرم آباد تکثیر و پخش شد (این رهنمود بر لزوم تبدیل حرکات پر جمعیت به گروه های پر تحرک و

کوچک تاکید می نمود ) نقش موثری داشت . این گروه های کوچک در خیابان های مختلف به ایجاد بازیکادها و راه بندان

های خیابانی پرداخته و ضمن انجام تظاهرات به جنگ و گری ز با نیروهای انتظامی می پرداختند . گسترش این شیوه عمل با عث

1 علاوه بر عوامل فوق که درسطح کشور عمل می نمود ، بازتاب جنبش نوین ایران در سطح استان که به شکل گیری محفل های مارزکسیستی منجر شد ،

اعدام چریک فدایی احمد خر م آبادی و ایجاد گروه آرمان خلق و اعدام این رفقای انقلابی ، کتیرایی ، تره گل ، طاهرزاده ، حسین و ناصر کریمی و مدنی ،

اعدام و شهادت رفقای انقلابی سازمان چریک های فدایی خلق ، ح سن سعادی ، هاشم باباعلی ، تورج اشتری ، غزال آیتی ، فاطمه و عزت غروی و ... ، و نیز

شهادت رفقای مبارز خسروترگل و مجتبی خرم آبادی و دیگر انقلابیون این استان در سطح خاص در برانگیختگی نیروهای روشنفکری و تاثیرگذاری بر

اذهان توده های شهری نقش مهمی ایفا نمود.

2 در این جریانات بخصوص در 23 مرداد تعداد زیادی کشته و مجروح شدند منجمله حمید قربانی(دانش آموز ) و علی گوذرزی.

همه گیر شدن حرکات و ایجاد تحرک فراوان شد که به دنبال آن نپروهای کمکی گارد (یک یا دو گروهان ) به خرم آباد

اعزام و درگیری به مراحل حاد و خونین رسید. میزان تلفات در مقایسه با دیگر شهرها در این مرحله بسیار کم بود.

ب- حرکات تظاهراتی گروه های کوچک و پر تحرک حالت خصمانه به خود گرفته و با حمله به بانک ها ،دادگستری،

ماشین های گارد و ارتش، شهربانی و کیوسک های پلیس و به آتش کشیدن آنها همراه بود.

ج- در این مرحله استفاده از بطری های آتش زا و کوکتل مولوتف هر چند کم ولی به هر حال شایع شد و با بدعت جالبی که

استفاده ازقلاخن بود همراه گشت . این مساله باعث افزایش توان نیروهای کوچک و پر تحرک و نتیجتا بالارفتن روحیه انقلابی

در شهر گردید. در یک رور بیش از 30 نفر پلیس و گارد مجروح شدند که خبر آن در روزنامه ها درج گردید.

د- جه ت یافتن و اوج گیری کینه ضد رژیمی نیروهای مبارز که با پائین کشیدن عکس های شاه، شعارهای کاملا رادیکال و

رزمنده ، نامگذاری خیابان ها به نام شهدا و مبارزین و انقلابیون (خیابان خمینی، صمد بهرنگی، مصدق، بهروز دهقانی ...) و

بالاخره اقدام به پائین آوردن مجسمه که نا موفق بود (در بروجرد ) و اعدام انقلابی عناصر ساواک و اطلاعات شهربانی منجمله

.« نیرومند » عنصر مزدور اطلاعات شهربانی

ز- مجموع این عوامل خصلت مذهبی - ملی و اعتدالی جنبش را در جهت مبارزات سازش ناپذیر تغییر داده و نقش رهبری

کننده عناصر چپ را نشان داد.

شرایط فعلی تداو م مرحله سوم است که با جنگ و گریزهای خیابانی، ادامه اعتصاب معلمین، تعطیل دانشسراها و مدارس، بازار

و بخصوص قابلیت انعطاف نیروها در ترکیب شدن به موقع نیروهای پراکنده و به راه انداختن تظاهرات و راه پیمائی های پر

جمعیت و پراکنده شدن و تبدیل به گروه های پر تحرک و کوچک مشخص می شود . روزهای 5 تا 12 دی ماه نشانگر مرحله

حرکات قهر آمیز بود که به دنبال یک رکود تقریبا پانزده روزه یعنی پس از جریانات عاشورا شکل یافت . در این روزها که با

راه پیمائی معلمین و دانش آموزان و اعتراض پزشکان و دندانپزشکان شروع شده و آنگاه به حرکات تعرضی گروه های

کوچک تبدیل شد اداره کشاورزی استان، چند ریو و ماشین ارتشی و ژاندارمری و .... به آتش کشیده شد و نبردهای خیابانی

بعد بی سابقه ای یافت . کانون حرکات در این مرحله در خرم آباد به جنوب شهر یعنی درب دلاکان و ششم بهمن کشیده شد

و در بروجرد در خیابان پ هلوی و جعفری متمرکز گشت . در این روز حدود پانصد نفر در خرم آباد و بروجرد و کوهدشت

مجروح شدند و تعدادی نیز کشته شدند.

شعارها و تحول آنها در مراحل جنبش

شعارها در این منطقه نیز از پویائی خاص برخوردار بود . در روابطه با مراحل مختلف جنبش تغییر یافته و متکامل تر و رزمنده

تر شده است . در مراحل اولیه شعارها از انسجام خاصی برخوردار نبود و عمدتا دارای جنبه مذهبی و کمتر مضمون سیاسی بود .

شعارهای ضد دیکتاتوری و ضد امپریالیستی به چشم نمی خورد و به تبعیت از بعد اعتدالی جنبش در این مراحل شعارها نیز

اعتدالی محافظه کارانه و گا ه دو پهلو بود . ولی به تدزیج عامل آگاهی در جنبش نقش خویش را نشان داده و شعارهائی از

کارگران ، زحمتکشان ، » قبیل (اتحاد، مبارزه، پیروزی )، (تو اگر برخیزی، ....) متداول شد . و بالاخره در مراحل نهائی شعارهای

آزادگان مملکت را یک بیک کشتند، خاموش » ،» یامرگ یا رهائی ، درود بر فدائی » ،« نان، مسکن، آزادی » ،» متحد شوپد

بر درو دیوار جای گرفت و در تظاهرات کوچک و بزرگ گفته شد . در این مرحله خواندن »... نخواهند کرد فریاد ملت را

سرودهای انقلابی (ای رفیقان - پرچم دار زحمتکشان - کارگر، برزگر ) و گاه ترانه های محلی حماسی با شعرهای سیا سی و

رزمی متداول گردید . بداهه سازی و بیان شعارهای اقتصادی و کارگری و رزمی به لهجه محلی بسیار به جا و با تاثیر گذاری

با » سازمان می دهیم، مسلح می شویم، فدائی می دهیم، پیروز می شویم » فراوان همراه شد . در روز تاسوعا و عاشورا شعار

حرکات ریتمیک پا و حالت دو همراه بود تحرک ویژه ای به تظاهرات داد . یکی از گروه های هوادار از این جریان به عنوان

» رژه ارتش خلق در خرم آباد یاد کرد . در روزهای 5 تا 12 دی ماه شعارهای جدیدی در رابطه با حمایت از کارگان نفت

و سنگینی مالیات و باج دولتی و دو آرم » زحمتکش - امریکا، اسرائیل نفت تورا می برد ، » کارکر نفت ما - حامی سرسخت ما

درود بر سازمان چریک های » بزرگ سازمان چریک های فدائی خلق ( در چهارراه بانک و خیابان شاه بختی ) همراه با شعار

به چشم می خورد. » فدائی

www.lorabad.com 

تاريخ بروز رساني ( 05 مهر 1388,ساعت 20:37:14 )

 

دیگر بس است زانونی غم در بغل کشیدن

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
مقالات
20 دی 1392
بازدید: 1441
شهريور 1388,ساعت 12:36:44


از شرع غیر نام نمانده ست، از عرف جز حرام نمانده ست
بر مدعا گواه گرفتم، جسم ترانه قلب ندا را

سی سال خون /سی سال مرگ/ سی سال جدایی /سی سال غربت/ سی سال بی اعتمادی / سی سال زندان/

سجاده فرش عنف و تجاوز، ای داعیان شرع خدا را!
بر قتل عام دین و مروت، دست که بسته چشم شما را ؟

الله اکبر است که هر شب، همراه جانِ آمده بر لب
آتشفشان به بال شیاطین، کرده ست پاره پاره فضا را

از شرع غیر نام نمانده ست، از عرف جز حرام نمانده ست
بر مدعا گواه گرفتم، جسم ترانه قلب ندا را

انصاف را به هیچ شمردند، بس خون بیگناه که خوردند
شرم آیدم دگر که بگویم، بردند آبروی حیا را
سی سال زندان/ سی سال رعب ووحشت/ سی سال به انتظار دیگران نشستن / سی سال انتظار آزادی کشیدن/ سی سال به هم دیگر پریدن/ سی سال همدرد خود را دشمن نامیدن //سی سال تجاوز را به جان خرید......ن/سی سال عشق را به مسلخ کشیدن/ قلم ها را شکستن /زبانها را بریدن/سی سال زجر ویرانی کشیدن

سی سال در بر روی پاشنه نفاق چرخیدن/ حالا برای رنگ بر روی هم شاخ وشانه کشیدن /اگر از حقیر میشنوید بس است دیگر ،بس است این ننگ را به جان خریدن /بیائید بر نیروی خود دست یازیدن /وبساط ظلم را بر زیر کشیدن /
دیگر بس است زانونی غم در بغل کشیدن

سهراب ها به خاک غنودند، آرام آنچنانکه نبودند
کو چاره ساز نفرت و نفرین، تهمینه های سوگ و عزا را ؟

زین پس کدام جامه بپوشند، بهر کدام خیر بکوشند
آنانکه عین فاجعه دیدند، فخر امام ارج عبا را

سجاده تار و پود گسسته ست، دیوی بر آن به جبر نشسته ست
گو سیل سخت آید و شوید، سجاده و نماز ریا را

سیمین بهبهانی

مطلب ارسالی از یاران جنبش رهایی بخش لرستان است و قضاوت را

به عهده فرزندان سرزمینهای لر نشین می گذاریم 
www.lorabad.com

 

  1. آقاي کروبي شیخ لرستان من از خودم مي گويم("2)
  2. آقاي کروبي شیخ لرستان من از خودم مي گويم(1)
  3. نه شرقی، نه غربی، جمهوری ایرانی
  4. میجنگیم میمیریم ساکت نمی نشینیم

صفحه63 از79

  • شروع
  • قبلی
  • 58
  • 59
  • 60
  • 61
  • 62
  • 63
  • 64
  • 65
  • 66
  • 67
  • بعدی
  • پایان