شما کجا بوديد؟
- توضیحات
- اتابک لرستانی
- مقالات
- بازدید: 1291
نوشته شده توسط atabak | |
15 بهمن 1387,ساعت 15:08:28 | |
سکوت بسیاری از ما ، در مقابل جنایات وحشتناک پنهان و اشکار حکومت مافیایی، سیاسی و نظامی ملاهای حاکم بر ایران کثیرالمله ، که روی تمام دیکتاتورها را در تاریخ سفید کرده ،دقیقا به مانند این موضوع تاریخی است که در کنگره حزب کمونيست شوروي سابق هنگامي که نيکيتا خروشچف با تقبيح جنايت هاي استالين ،جهان را شگفت زده کرده بود .يک نفر از ميان جمعيت فرياد بر اورد :رفيق خروشچف !
هنگام سخنراني اش يک نفر از ميان جمعيت فرياد بر اورد :رفيق خروشچف ! وقتي بي گناهان قتل عام مي شدند شما کجا بو ديد؟ خروشچف گفت:هر کس اين را گفت از جا بر خيزد . اما هيچکس از جايش تکان نخورد. خروشچف ادامه داد:خودتان به سوالتان پاسخ داديد.در ان زمان من همان جايي بودم که الان شما هستيد! www.lorabad.com |
|
تاريخ بروز رساني ( 16 بهمن 1387,ساعت 15:15:34 ) |
نام لر، نماد هویت ما
- توضیحات
- اتابک لرستانی
- بیانیەها
- بازدید: 2911
نوشته شده توسط atabak | |
16 دي 1387,ساعت 19:57:36 | |
وقتی لرهای بختیاری در عصر مشروطه و دموکراسی حماسهای آنچنان آفریدند خود را جز لر بختیاری معرفی نکردند و کابینهشان جز به «کابینه لری» نامور نشد. اما فراموش نکنید که با این همه حیله و تدبیر و ظلم و تسخیر نه از صلابت زردکوه چیزی کم می شود و نه از سخاوت اشترانکوه، نه از شهامت پلنگ لرستان چیزی میکاهد و نه از زلالی سیمره و سرفرازی دنا! ما نه آن آتشیم که تا ابد زیر خاکستر خموشی گیریم و نه آن گنج که همیشه در کنج ویرانه سکنی گزینیم ما فرزند سرزمینی هستیم که نماد حماسه آن «پلنگ» است
ابراهیم خدایی نام لرستان، نماد هویت و هستی ما روزی روزگاری مردمی بودند و نامی داشتند، نام خویش مقدس و عزیز میدانستند، بدان میبالیدند و تلاش آنها این بود که هرجا فضلی و هنری از ایشان صادر میشود جز بدین نام نامور مباد. همین بود که اجازه ندادند اتابکان لر بزرگ و لر کوچک نامی دیگر گیرند، برخی منابع کوشیدند نام ایشان را مثل همه سلسلههای پادشاهی منطقه از روی طایفه و خاندانی برگزینند (چه لر بزرگ از هزارسفیان بود و لر کوچک از آل خورشید) اما نتوانستند، تا «لر» تقریبا تنها نام قومیتی ایرانی باشد که نام آن بر قدرتی سیاسی و دولتی نهاده شده است، این نه در میان سلسلههای ترک سابقه داشت و نه در سلسله های کُرد و پارس و گیلک و.. این اقوام همواره نام دولت خود را از دل طایفهای بر میگزیدند نه تمامیت قومیت خویش، این لرها بودند که حکومت منطقهای خود را به نامی جز لر نامور نکردند. پس از دوره اتابکان که نزدیک به نیم هزاره طول کشید باز حاضر نشدند که سلسله کم قدرتتر ولایت خویش را به صفتی جز «لرستان» مزین کنند و این شد که مابقی تاریخ لرستان تا روزگار معاصر زیر بیرق «والیان لرستان» بود گرچه میتوانست با نام و نشان طایفهای هم مأنوس شود اما نشد و اگر بود کلمه «فیلی» فقط صفتی زاید بر لرستان بود تا از مابقی اراضی لرنشین مشخص شود. هرچند مستبدان و غاصبان صفوی و افشاری و مخصوصا قاجاری چشم دیدن بزرگی و حشمت و یکپارچگی لر بزرگ را نداشتند و آنرا تجزیه کردند اما لر بختیاری و لر کهگیلویه هیچگاه از پیشوند لری خود دست نکشیدند. همین بود که ادیبان و درویشان برخواسته از این دیار هیچکدام به صفتی غیر از لر و لره و لرستانی راضی نشدند از بابالره لرستانی (زهی سعادتا که نام لر دوبار در نامت تکرار شود) تا شاهخوشین لرستانی، تا خانالماس لرستانی تا طاهرهلره و فاطمهلره، و دهها کس دیگر اگر لقب لر و لرستانی نداشتند الآن در این وانفسا به سادگی از سوی بدخواهان این آب و خاک نادیده گرفته شده بودند و تعلق ایشان از سرزمین لرستان و قومیت لر دریغ میشد! کسی نتوانسته آثار باستانی لرستان را جز با نام «مفرغ لرستان» عرضه کند ورنه میشد آن را به نام غاری یا محوطهای باستانی یا سلسلهای باستانی (مثل کاسیت و عیلام و..) هم معرفی کرد. همین نام نامی لر و لرستان است که در سخن بزرگی چون مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) همپای عراق و شام ارج دارد و به ذهن متبادر میشود که الان این دو نامجا خود نام چند کشورند همچون کویت و عراق و فلسطین و لبنان و سوریه: گر شام و اگر عراق و گر لورستان / روشن شده زان چهره چون نورستان/ با منکر و با نکیر همدستی کن/ تا دست زنان رقص کند گورستان (کلیات شمس تبریزی، رباعیات) و سعدی نکوئی وی را ستود: هرچند که هست عالم از خوبان پر/ شیرازی و کازرونی و دشت و لر.. (کلیات سعدی، رباعیات) و فردوسی دربنای خرمآباد آن گزارشی در شاهنامهاش آورد (جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان، ساکی، ص97) و حافظ از ملک ایذج (ایذه مرکز لر بزرگ) سخن به میان آورد و مدح اتابک گفت . باز وقتی لرهای بختیاری در عصر مشروطه و دموکراسی حماسهای آنچنان آفریدند خود را جز لر بختیاری معرفی نکردند و کابینهشان جز به «کابینه لری» نامور نشد. اما اینک قضای روزگار بین که بدخواهان (و گاه نمک نشناسان و قدرمدانانی از فرزندان همین سرزمین) چگونه تلاش میکنند هرجا نامی از لر و لرستان هست تضعیف شود و هرکدام به داعیهای تا به خواستههای پلید و نامشروع خویش دست یابند. نام شرکت «داروسازی لرستان» را به «اکسیر» تغییر دادند و کوشیدند نام تجاری شیشه لرستان (لرکروک) را دگرگون کنند، ماکارونی «سی لُر» را با نام بیمعنا و مسخره سی لَر میخوانند و از این همه بیمغزی و قباحت و خودباختگی خویش شرمنده هم نمیشوند. و امروز میبینیم آب خدادادی سرزمین ما را به کام خویش میبرند و حتی آنرا به نام شهری در چند استان آنسوتر در دل کویری که حتی در خواب هم یک «رود» ندیده است میخوانند تا نام آن شهر همنشین رود شود و نام «لرستان» و «الیگودرز» بیش از پیش یادآور محرومیت و عقب نگهداشتهشدگی و خشکی و خشکسالی عجین باشد و نه با رود و آب و آبادانی. امروز ما شاهد آن هستیم که برخی گرایشها و مخصوصا در دستگاههای فرهنگی دولتی بر آن هستند با ساختن و پروراندن هویتهایی چون قوم بختیاری، قوم لک، قوم ممسنی و قوم کهگیلویه و امثال آن تلاشی در متلاشی کردن نام لر داشته باشند. هرکس منکر این سخن است فقط به متن سخنرانی مسافران دولتی به این سرزمینها بنگرد آنگاه متوجه میشود فلان مسئول وقتی به لرستان جنوبی (استان کهگیلویه و بویراحمد و شهرستان ممسنی) سفر میکند با چه درایت و دقتی مواظب کلام خویش است که این مردم را به نام قومیتشان نخواند تا مبادا لر بودن شان را تبلیغ کرده باشد بلکه مدام ایشان را «قوم کهگیلویه»، «مردم ممسنی» و معمولا «عشایر غیور» میخواند و گمان میکند با این حربه فرزنداد دهدشت و یاسوج و نورآباد فراموش میکنند لر بوده و هستند. باز فراموش نکردهایم و نخواهیم کرد ریاست مجلس هفتم (که اتفاقا چهرهای فرهنگمدار هم دارند و اخیرا ماندگار هم شدند) در قضیه توهین یک نشریه کذایی به نام و واژه «لُر» در توضیحات خود حتی حاضر نشد این کلمه را به زبان هم بیاورد و مدام میگفت «توهین به عشایر»! حال آنکه به خود کلمه لر اهانت شده بود. چه عاجزانه امروز میکوشیم فضائی به وجود بیاوریم که اگر باز هوس قیمه قیمه کردن هویت ما را کردند نام آن را بگذارند «لرستان شرقی» و خیالمان دست کم از این بابت راحت باشد که با نامهای بیهویت و بیگانهای همچون «استان زاگرس» و «بوستان» و «پارسیان» بیش از پیش مسخمان نمیکنند. بگذارید باز در قضیه «رود الیگودرز» یا «لُررود» (همین قمرود جعلی!) کسی به صدای اعتراض اهل قلم و بلاگ نویسان ما و حتی نماینده مردم خرم آباد و نیز محلی از اعراب ننهد و حق حلال شیرمادریمان را در حد یک نامگذاری از ما دریغ شود، باز نشریات محلی استان خودمان به جای رساندن اعتراضمان مسایل مربوط به آمریکا و فلسطین را تیتر یک کنند (و نمیدانم چرا به آنها با اینهمه اندیشههای روشنفکرانه و باز و جهانی نشریات محلی! لرستان میگویند و از بودجه این استان میخورند). اما فراموش نکنید که با این همه حیله و تدبیر و ظلم و تسخیر نه از صلابت زردکوه چیزی کم می شود و نه از سخاوت اشترانکوه، نه از شهامت پلنگ لرستان چیزی میکاهد و نه از زلالی سیمره و سرفرازی دنا! ما نه آن آتشیم که تا ابد زیر خاکستر خموشی گیریم و نه آن گنج که همیشه در کنج ویرانه سکنی گزینیم ما فرزند سرزمینی هستیم که نماد حماسه آن «پلنگ» است کل دنیان وم بئی قدر هزارئ / ندئم ده لرسو یه بلگ دارئ خوشین الس خوشین الس / هئ کَر یافته کوی بیاو وا نفس ژه الوار کوه.. حق پیدا میو بر گرفته از سایت http://www.setinelor.com/lorod.html |
از این جا رانده و از آن جا مانده
- توضیحات
- اتابک لرستانی
- مقالات
- بازدید: 1328
نوشته شده توسط atabak | |
12 دي 1387,ساعت 21:46:42 | |
من دختر حوا هستم و چشیدن ممنوعه ها سنت موروثی ماست..... .این ماییم. من. خانم ب. خانم الف. زنانی از جنس ما. این ماییم متولدین در سرزمینهای لر نشین که درحاکمیت مافیای نظام ملاها در ایران و با تمام فرهنگ پدرسالار وحشتناک-قدرتمندش به دنیا آمدیم، که با این فرهنگ بزرگ شدیم، که آموزه هایش کلیشه هایش ارزش هایش تقدس هایش با گوشت و خون مان عجین شد. که بزرگ شدیم، چشم باز کردیم، تازه و تازه تر دیدیم و شنیدیم، تازه شدیم، با آزادی و آگاهی انتخاب کردیم که تفاله ی جامعه ی مردسالارمان نباشیم. که متفاوت شدیم با آن چه ازمان انتظار داشتند باشیم و با آن چه اکثریت بودند. عوض شد و عوض کردیم آن چه که قابل تغییر بود، اما نتوانستیم و نمی توانیم از تمام شاخه های آن پیچک دست و پاگیر ببریم.
چیزهایی ماند، می ماند؛ در آن اعماق - بیشتر ناخودآگاه که گاهی می شود با جراحی ذهن بیرون اش کشید و گاهی نه، لردهایی ته نشین شده در پنهانی ترین لایه های وجود، میراث هزارهزار سال آن پیچک لعنتی. از آن ها که درست وقتی فکرش را نمی کنی، درست سر پل خربگیری، یک هو سبز می شوند و می چسبند بیخ گلویت و علی رغم تمام تعقل ات و تمام منطقت و آگاهیت و دانش ات و انتخاب ات، همان کلیشه های قدیمی را به ات تحمیل می کنند. دست خودت نیست، می دانی بد است، بیمار است، نمی خواهیش، انتخاب اش نکرده ای، با تمام سیستم زندگی و فکر و اعتقاداتت ناسازگار است، ولی لعنتی آن چنان عمیق چسبیده و آن چنان قوی خواسته هایت را جهت می دهد که زیر بار تعارض تمایلات موجود اجتماع پذیر شده ی درون ات - که تمام آن ارزش ها به وجودش رسوخ کرده - و اعتقادات و باورها و خواسته های فعلیت، و زیر بار احساس گناه از این که چرا می خواهی آن چه را که خواستن اش را تحقیر می کنی؛ له می شوی.
دوستی داشتیم که ماتریالیست سفت و سختی بود و تقریبن بی اعتقاد به همه چیز، اما بزرگ شده در یک خانواده ی مذهبی. می دانست این حرف و این منطق و این خواسته به هیچ جای باورش و فکرش و اعتقادش مربوط نیست و بلکه متعارض است اما می گفت دوست ندارم همسرم با مرد غریبه روبوسی کند. می گفت چه کنم، می دانم اعتقادی ندارم، اما این طور بزرگ شده ام. این طور راحت ترم.
این ماییم. دخترانی که هر بار از پنهان شدن در آغوش مردی، از نمایشی از قدرت و توانایی و اقتدار از پارتنرشان، از بوسه ای هالیوودی با فاعلیت مرد، از سپردن کارها به مردی که اداره شان کند، از تصویر کلاسیک مردانه، از الگوی قدیمی و هژمونیک مردانگی لذت می برند، احساس گناه می کنند از داشتن ریشه هایی چنین مردسالار. که هر بار از یک مرد کلاسیک ساخته ی آن فرهنگ خوش شان آمد فحش دادند به خودشان و مجبور شدند از دل-خواسته بگذرند. که توی اندک مردهای روشن فهیم غیرمردسالار گشتند دنبال نشانه هایی اندک و ظاهری از آن ابرمرد اسطوره ای که دل شان را خوش کند و آرامش را هدیه کند به دخترک صورتی پوش درون شان که عمری می برد تا بتواند صورتی ها را از تن درآورد و رنگ خودش را پیدا کند. که پارتنرهای پرفکت معقول منطقی دوست داشتنی را رها کردند فقط چون زن سنتی درون شان را نمی توانستند ارضا کنند. ماییم که عقل مان یک چیز را انتخاب کرد و روان مان آن قدر قوی نبود که بتواند پا به پای انتخاب مان بیاید. ماییم که گذار می کنیم از مادران مطبخ نشین مان به دختران آزاد جسور رها از پیچک مان، و در این گذار خودخواسته می پیچیم و می تابیم و همان قدر رنج می بریم که لذت. شاید بیشتر. این ماییم. از این جا رانده و از آن جا مانده. در گذاری خودخواسته و ضروری و گزیرناپذیر. چوب دو سر طلا. ناتوان از تحمل الگوی کلاسیک مردانگی و در عین حال عاجز و کلافه از گاهی اوقات ته دل خواستن اش، اقلن خواستن آن اندک خصایص دوست داشتنی غیرآزارنده که بدبختانه علی رغم بی ربط بوده گی انگار فقط در فرهنگ مردسالار می توانند تولید شوند. ارسالی از طرف یکی از یاران جنبش که بنابر خواستشان از درج اسم نگارنده اجتناب می کنیم |
|
تاريخ بروز رساني ( 13 دي 1387,ساعت 21:52:32 ) |
لری چند زبان است ؟
- توضیحات
- اتابک لرستانی
- بیانیەها
- بازدید: 3015
نوشته شده توسط atabak | |||||||||||||||||||
22 آبان 1387,ساعت 11:31:48 | |||||||||||||||||||
به طور سنتی لری تحت عنوان یک زبان واحد طبقه بندی شده است، گرچه از جهتی هم نظرات مختلف است و برخی پژوهشگران با نگرشی محافظه کارانه در قیاس با اکثریت فارس زبان ایران بیان داشته اند که لری فقط یک «لهجه» از فارسی است، از جهتی دیگر نیز شمار فزاینده ای از پژوهشگران می کوشند لری را بیش از یک زبان معرفی کنند، (در این نوشته) لکی نیز به عنوان زبانی که لرها در بخشی از سرزمین خویش بدان صحبت می کنند مقداری مورد توجه قرار داده شده است.
نویسنده :Erik John Anonby ترجمه :ابراهیم خدایی پیشگفتار لری یکی از زبانهای شاخه هندواروپایی است که [1] گویشور دارد. گستره نژادی لران در مناطق جنوب غربی ایران و جنوب شرقی عراق می باشد، هرچند شمار اندکی از گویشوران لر به جاهای دیگری در آسیا و نیز به برخی از شهرهای غربی (آمریکا و اروپا) مهاجرت نموده اند.من جستار زبان شناختی را با چکیده ای از خاستگاه تاریخی لران آغازیده ام، چراکه روشن شده است این کار نقش کلیدی در فهم مرزهای زبانی دارد، به ویژه در دو سوی پیوستار که با انواعی از زبانهای کردی و فارسی شانه به شانه است.پس از آماده کردن این برداشت تاریخی، یک گزارش از پژوهشهایی که پیشتر درباره لری انجام شده ارائه خواهم داد، به ویژه آنچه مربوط است به دوره انقلاب اسلامی ایران. نخستین مساله این بررسی پاسخ به این پرسش است که پیوستار زبان لری شامل چند زبان است؟به طور سنتی لری تحت عنوان یک زبان واحد طبقه بندی شده است، گرچه از جهتی هم نظرات مختلف است و برخی پژوهشگران با نگرشی محافظه کارانه در قیاس با اکثریت فارس زبان ایران بیان داشته اند که لری فقط یک «لهجه» از فارسی است، از جهتی دیگر نیز شمار فزاینده ای از پژوهشگران می کوشند لری را بیش از یک زبان معرفی کنند، (در این نوشته) لکی نیز به عنوان زبانی که لرها در بخشی از سرزمین خویش بدان صحبت می کنند مقداری مورد توجه قرار داده شده است.
1- مترجم:در باره جمعیت لرزبان اطلاعات دقیقی در دسترس نیست، علاوه بر آنکه سرشماری قابل استنادی در این زمینه صورت نگرفته است، هنوز زبان لری و مناطق لرنشین به درستی تعریف نشده اند، نویسنده مقاله (آقای آنونبی) نیز در ادامه به همین مساله اشاره کرده است، عجالتا در باره رقم چهار میلیون این توضیح لازم است عنوان شود که به تصریح خود آنونبی فقط آمار لرزبانان است و نه همه ی «اقوام لر» چرا که به عنوان مثال آنونبی از لرهای فارس زبان سخن به میان آورده است که قومیتشان لر اما زبانشان فارسی است، همچنین گروه زبانی لک از نظر تاریخی، فرهنگی و قومی بخشی از مردم لر هستند اما زبانشان با دیگر لران متفاوت است، در همین مقاله و نیز مقاله دیگری (عنوان: هویت مورد مناقشه لک زبانان لرستان؛ به زودی ترجمه فارسی این مقاله نیز در نشریه لور انتشار خواهد یافت) تاکید کرده است اگر چه هویت قومی لک زبانان بخشی از لرستان است لکی خود زبانی مستقل و جدای از شاخه زبانی لر و کرد می باشد.[2]- Grimes[3]- Winfuhr[4]- Romance وبلاگ کرانه گمنام http://www.denaboy.persianblog.ir وبلاگ آموزش های کاربردی http://www.et4ir.blogfa.com وبسایت فرزند دنا http://denaboy.parsaspace.com برگرفته از سایت http://www.parsaspace.com/denaboy/karaneh/books1.htm |
|||||||||||||||||||
تاريخ بروز رساني ( 23 آبان 1387,ساعت 19:38:09 ) |
جستاری در باره ی جدایی لر ها-لر بزرگ ولر کوچک
- توضیحات
- اتابک لرستانی
- بیانیەها
- بازدید: 2687
نوشته شده توسط atabak | |
18 آبان 1387,ساعت 01:41:09 | |
روزی روزگاری مردمان برای پاسخ به پرسش های پیرامون زندگی ساده ی خود به افسانه بافی واستوره سازی دست میزدند.اینک اما دوران ان بسرآمده وعصر اندیشه وخردورزیست وبه همین سبب بسیاری پاسخ های پیشینیان تنها در نوشته های تاریخی بجامانده وارزش چندانی ندارد.از این گونه پاسخ ها در باره ی اقوام کرد ولر بسیار است که دیگر ارزش خواندن هم ندارد چه برسد به باز گویی وباز نویسی آنها
..کرد ولر جن زاده اند!دیو زاده اند!واینکه لر بزرگ وکوچک از آنجا پیدا شده اند که دو برادر بودند بدر و منصور نام، یکی بزرگتر بربر بخش بزرگتر لران وآن یکی کزچکتر وبر بخش کوچکتر لران حکومت کردند و لر بزرگ وکوچک ازآنجا پیداشد و برزبانها افتاد و.....اینها همه افسانه است وره بجایی نمی برد.پیش ازاین نوشتیم که جدایی سرزمین لر بر بنیاد اسناد تاریخی ،بسیار پیش از اسلام ودست کم در آغاز شاهنشاهی اردشیر ساسانی شکل گرفته است.بدر ومنصور هم هرچند نام های تاریخی هستند اما در بخش کردن سرزمین لر دستی نداشته اند.جدایی سرزمین وسازمان اداری آن در یورش تازیان بر بنیاد تاریخ تبری و..چنان بود که در حالیکه فیروزان استاندار خوزستان،در نبرد با دشمن بر سر شوشتر درگیر بود،تیرویه فرماندار ایذه ،با فرمانده ی تازی پیمان آشتی می بندد.از دهه ی چهل به بعد تا سده ی سیم –بویژه آمدن طاهریان وسپس صفاریان و دیلمیان-حاکمان از سوی خلیفه ی بغداد برگزیده می شدند که بیشتر تازیان بودند.ندمه ی دوم سده ی سیم دوران عقاب های کوهستان (زاگرس)فرا میرسد که حسنویه وبدر را در شمال وهزارمرد وهزار اسب در جنوب لرستان بزرگ ،میتوان نام برد.واینها همه پیش از اتابکان بوده اند.نگارنده امیدوار است با بدست آوردن منابع مورد نیاز از جمله وا پسین جلد های تاریخ کامل-پور اثیر که سیزده جلد ان از سوی انتشارات اساتیر در تهران چاپ وگسترده شده است ومراجعی از تاریخ سلجوقیان ..-گزیده ی تاریخ بختیاری را که تاکنون بخش هایی از آنرا در تارنمای خود در دید همتباران وخوانندگان گرامی قرار داده است ،بپایان بردودر اختیار قرار دهد تا تاریخ ما و نقش نیاکان ما در تاریخ منطقه وایران،بطور بایسته و...تا حدودی روشن گردد.در هر صورت زمان زمان پژوهش واندیشه وخردورزیست ودوستانی که در تارنما هایشان بویژه به تاریخ می پردازند باید با وسواس وحساسیت بالا دست به قلم برند .آن. نوشته هایی از قبیل وجود دوبرادر بزرگ وکوچک وحکومت آنها بر لر،از مقوله ی انتخاب ساده ترین وعامیانه ترین پاسخ هاست، از آن نوع که در پاسخ تبار لر (وکرد) گفته اندکه حتا ارزش خواندن هم ندارد.تقسیم لر ،دراصل تقسیم سرزمین لر بوده است که برابر نوشته های موثق و قابل اعتماد در پیش از اسلام ودر دوران اشکانیانُا (پیش از آن منابع ساکتند)آغاز ودر زمان ساسانیان ،تثبیت وتا پیش از صفویه ادامه داشته است.در اینجا به دو منبع یکی نوشته شده در سده ی پنج پیش از میلاد مسیحُ توسط موسا خورنی ،تاریخ وجغرافیا نویس ارمنی ودیگر ی تاریخ یعقوبی- نوشته شده در سده ی سوم هجری ،توسط احمد فرزند ابی یعقوب اشاره می کنیم پیش از آنکه نوشته های آن دو نویسنده را بیاوریم اشاره به شهرهای لر نشین که خوشبختانه پس از گذشت نزدیک به سه هزارسال همچنان لر نشین هستند،خالی از فایده نخواهد بود.مهمترین شهر های لرنشین از شمال به جنوب عبارت از :ماسپتان –مهرگان کتک و–ایذه بوده اند که بمرور برآنها افزوده شده است در تقسیم سرزمین لر دو شهر نخست که برابر استان های ابلام ولرستان امروزی اند به کوست یا خوره ی خوربران =غرب وایذه به – کوست نیمروز =جنوب پیوند داده شد. مرکز کوست خوربران ،آذربایجان ومرکز کوست نیمروز فارس بوده است....آما از آنجا که نوشته ی یعقوبی کاملتر از موسا خورنی است ،آنرا می آوریم وهمین جا به نکته ای مه اشاره می کنیم وآن اینکه می توان هرگونه اختلاف در رفتار وکردار وگفتار این دو بخش لررا ناشی ازارتباط ار هزاران ساله ی انها با شمال وجنوب دانست،بویژه اختلاف در گویش انها.اما نوشته ی یعقوبی(جلد نخست ص دویست وهجده-بنگاه ترجمه ونشر کتاب 1342)شهر هایی که دولت ایران(پیش از اسلام)آنها را مالک بود وبرآنها پادشاهی داشت بدینقرار است: از استان خراسان:.....واز استان قهستان(کوهستان):تبرستان،ری،قزوین،سپاهان،همدان،نهاوند،دینور،حلوان-ماسبذان،مهرجانقذق،شهرزور،سامغان(جنوب غرب قزوین)،آذربایجان،واین استان را سپهبدی بود بنام سپهبد اذربایجانوکرمان وفارس:که شهرهای آن استخر است وشیراز واردکان و نوبندگان و جور =گور وکازرونو فسا ودارابگرد واردشیر خوره وشاپور واهواز که شهرهای جندی شاپوراست وشوش ونهر تیری ومناذر و شوشتر و ایذج ورامهرمز ،اینها را سپهبدی بود بنام سپهبد فارس.واستان عراق که چهل وهشت ناحیه در امتداد فرات ودجله داشت:...... .لر کیست ولران کیانند؟
لر !چیست وچه معنا ومفهومی را میرساند؟ چرا برخی از کردان -لر را کرد میدانند؟ چرا برخی لر را تنها لر وبرخی فارس میدانند؟ ...وبرای همگرایی قوم لر ودیگر اقوام ایرانی -ما لر ها -چه باید بکنیم؟ ..برگرفته از سایت http://khamyar.blogfa.com/ |
|
تاريخ بروز رساني ( 19 آبان 1387,ساعت 09:53:27 ) |