خمینی به کمک خلبان اروپائی از پلکان هواپیما پائین آمد؟
- توضیحات
- اتابک لرستانی
- مقالات
- بازدید: 1416
این پرواز چه تأثیری بر شما گذاشت؟ خمینی را چگونه دیدید؟شوللاتور:خمینی آدمی بسیار جدی بود و من حتی لبخندی روی صورت او ندیدم. بعد چیز عجیبی اتفاق افتاد.امام پاکت زرد بزرگی به طباطبایی داد او آن را به من داد و گفت:اگر در تهران دستگیر یا کشته شدیم، لطفا این پاکت را پیش خودتانقایم کنید.واگر....ارسالی ازیکی ازهزاران یاور جنبش رهایی بخش لرستان 7+4
چرادرسال 57، خمینی به کمک خلبان اروپائی از پلکان هواپیما پائین آمد؟
شوللاتور:خبرنگار آلمانی که همیشه وتاکنون طرفدار خمینی بوده است در مصاحبه ائی استثنائی پرده از حقایقی ناگفته برمی دارد که از سیاست های مرموز پشت پرده حکایت می کند. این پرواز چه تأثیری بر شما گذاشت؟ خمینی را چگونه دیدید؟ شوللاتور:خمینی آدمی بسیار جدی بود و من حتی لبخندی روی صورت او ندیدم. بعد چیز عجیبی اتفاق افتاد. امام پاکت زردرنگ بزرگی به طباطبایی داد، و او آن را به من داد و گفت: "اگر در تهران دستگیر یا کشته شدیم، لطفا این پاکت را پیش خودتانقایم کنید. و اگر همه چیز به خیر گذشت، آن را در تهران به من برگردانید." به تهران که رسیدیم دو میلیون نفر به استقبال خمینی آمده بودند. من همپاکت را به طباطبایی برگرداندم. هشت ماه بعد فهیمدم که در آنپاکت متنقانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بود. یعنی خمینی واقعا فکر میکرد که ممکن است دستگیر شود؟ شوللاتور:بله، و فکر میکرد که من به عنوان یک روزنامهنگار خارجی از معرکه جانسالم به در میبرم. او نمیخواست که متن قانون اساسی از بین برود. آیت الله خمینی با تکیه بر شبکه سنتی روحانیت رهبری یگانه انقلاب را به دست گرفت وآیت الله خمینی بلافاصله دکتر محمد مصدق را مرتد خواند و به دوره مشارکت نسبی جناحهای موسوم به ملی و مذهبی در حکومت پس از انقلاب پایان داد. خمینی با شرائط استثنائی که معلوم نبود از کجا برایش هدایت می شود ، گروه های ملی و گروه های چپگرای مخالف شاه را مجبور نمود تا از او حمایت و اطاعت نمایند و عملا امکان دیگری جز تن دادن به رهبری آیت الله خمینی نداشتند.' سئوال اساسی ما در اینجاست که چرا خمینی هنگام پائین آمدن از هواپیمای اختصاصی فرانسوی علیرغم اینکه همگان شاهد آن تصویر بوده ایم که همه مشاوران ویاران خمینی از بنی صدر تا قطب زاده و لاهوتی گرفته تا د یگران در هواپیما حضور داشتند ، دست خلبان اروپائی مسیحی مذهب را که طبق قوانین شرعی شیعه نجس است گرفت تا از پلکان های هواپیمائی پائین بیاید که جزء فاجعه چیز دیگری برای ایران ومرد مش نیافرید؟ بنظر من غرب خواست به شاپور بختیار و ارتش نشان دهد که خمینی در رکاب یک افسر خلبان غربی برخاک ایران قدم می گذارد و آنها می بایستی مواظب رفتار خود می شدند ودر ضمن خود خمینی نیز می خواست به دولت و ارتش نشان دهد که او در پناه غرب بسر می برد و آنها حق تعدی به اورا ندارند.آنروزپیرزنها و پیرمردهای د نیا دیده ایرانی با مشاهده تصاویر سئوال برانگیز ورود خمینی در رکاب یک افسر اروپائی ،بسرعت گفتند که غرب هد یه خود را برای مردم ایران فرستاد !خداوند مارا عاقبت به خیرکند. خمینی همانطوریکه در بالا آمده است ـ قانون اساسی خود رابه خبرنگار آلمانی سپرد ونامه نگاری ها با نشست گودالپ را به قطب زاده ،که بعدا بلافاصله اورا اعدام کرد تا آثا ر جرم و پروژه چگونگی تسخیر قدرت را ازبین برده باشد.بیشتر نزدیکان خود را که به او یاری رسانده بودند تا به قدرت برسد یا مجبور به فرار از ایران کرد یا اعدام ویا خانه نشین! نیروهای غیرخودی مانند چپی ها را آنقدر بازی داد ودر ژست های ضد امپریالیستی و گروگان گیری سفارت امریکا فریب داد تا آنها یکی پس از دیگری منحل و مضمحل شوند . ایران در کودتای 28 امرداد ،توسط امریکا از چنگ انگلیس بیرون آمد اما درسال 57 در آشی که انگلستان بنام قیام قائد اعظم خمینی پخت دوباره ایران را از چنگ امریکا در آورد. خمینی در تمام طول حیاتش علیه جریان فرماسینورها چیزی نگفت ؟ یکبار هنگامی که نمایند گان در مجلس شورای اسلامی شعار مرگ بر امریکا سر می دادند، زنده یاد مهندس بازرگان به آنها گفت چرا شعار مرگ برانگلیس نمی دهید؟مهندس بازرگان علیرغم ضعف های بی شمارش که در همه وجود دارد اما همان شخصیتی بود که در کوران پایکوبی سرنگونی نظام شاهنشاهی گفت: ما باران می خواستیم اما سیل آمد. او با این جمله بسیار کوتاه اما پر از حکمت ،خواست نشان دهد که مشکلات سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی ایران ـ تنها نیازمند یک رفرم است نه برگشت به 1400 سال پیش مشکلات ایران حتی بواسطه مرگ زود هنگام شاه بعلت سرطان خون نیز می توانست حل شود اما دشمنان این کشور می دانستند در فقدان شاه ،هیچگاه نمی توانستند چنین فاجعه ائی را براه بیندازند چراکه مطمئنا پسر و همسر او سیاست های آرام تری را برای اداره کشور اتخاذ می کردند و دیگر نفرت به شاه وجود نداشت تا مردم را به خیابانها بیاورند. |
|
تاريخ بروز رساني ( 25 بهمن 1387,ساعت 22:23:50 ) |
شما کجا بوديد؟
- توضیحات
- اتابک لرستانی
- مقالات
- بازدید: 1499
نوشته شده توسط atabak | |
15 بهمن 1387,ساعت 15:08:28 | |
سکوت بسیاری از ما ، در مقابل جنایات وحشتناک پنهان و اشکار حکومت مافیایی، سیاسی و نظامی ملاهای حاکم بر ایران کثیرالمله ، که روی تمام دیکتاتورها را در تاریخ سفید کرده ،دقیقا به مانند این موضوع تاریخی است که در کنگره حزب کمونيست شوروي سابق هنگامي که نيکيتا خروشچف با تقبيح جنايت هاي استالين ،جهان را شگفت زده کرده بود .يک نفر از ميان جمعيت فرياد بر اورد :رفيق خروشچف !
هنگام سخنراني اش يک نفر از ميان جمعيت فرياد بر اورد :رفيق خروشچف ! وقتي بي گناهان قتل عام مي شدند شما کجا بو ديد؟ خروشچف گفت:هر کس اين را گفت از جا بر خيزد . اما هيچکس از جايش تکان نخورد. خروشچف ادامه داد:خودتان به سوالتان پاسخ داديد.در ان زمان من همان جايي بودم که الان شما هستيد! www.lorabad.com |
|
تاريخ بروز رساني ( 16 بهمن 1387,ساعت 15:15:34 ) |
نام لر، نماد هویت ما
- توضیحات
- اتابک لرستانی
- بیانیەها
- بازدید: 3146
نوشته شده توسط atabak | |
16 دي 1387,ساعت 19:57:36 | |
وقتی لرهای بختیاری در عصر مشروطه و دموکراسی حماسهای آنچنان آفریدند خود را جز لر بختیاری معرفی نکردند و کابینهشان جز به «کابینه لری» نامور نشد. اما فراموش نکنید که با این همه حیله و تدبیر و ظلم و تسخیر نه از صلابت زردکوه چیزی کم می شود و نه از سخاوت اشترانکوه، نه از شهامت پلنگ لرستان چیزی میکاهد و نه از زلالی سیمره و سرفرازی دنا! ما نه آن آتشیم که تا ابد زیر خاکستر خموشی گیریم و نه آن گنج که همیشه در کنج ویرانه سکنی گزینیم ما فرزند سرزمینی هستیم که نماد حماسه آن ![]() ابراهیم خدایی نام لرستان، نماد هویت و هستی ما روزی روزگاری مردمی بودند و نامی داشتند، نام خویش مقدس و عزیز میدانستند، بدان میبالیدند و تلاش آنها این بود که هرجا فضلی و هنری از ایشان صادر میشود جز بدین نام نامور مباد. همین بود که اجازه ندادند اتابکان لر بزرگ و لر کوچک نامی دیگر گیرند، برخی منابع کوشیدند نام ایشان را مثل همه سلسلههای پادشاهی منطقه از روی طایفه و خاندانی برگزینند (چه لر بزرگ از هزارسفیان بود و لر کوچک از آل خورشید) اما نتوانستند، تا «لر» تقریبا تنها نام قومیتی ایرانی باشد که نام آن بر قدرتی سیاسی و دولتی نهاده شده است، این نه در میان سلسلههای ترک سابقه داشت و نه در سلسله های کُرد و پارس و گیلک و.. این اقوام همواره نام دولت خود را از دل طایفهای بر میگزیدند نه تمامیت قومیت خویش، این لرها بودند که حکومت منطقهای خود را به نامی جز لر نامور نکردند. پس از دوره اتابکان که نزدیک به نیم هزاره طول کشید باز حاضر نشدند که سلسله کم قدرتتر ولایت خویش را به صفتی جز «لرستان» مزین کنند و این شد که مابقی تاریخ لرستان تا روزگار معاصر زیر بیرق «والیان لرستان» بود گرچه میتوانست با نام و نشان طایفهای هم مأنوس شود اما نشد و اگر بود کلمه «فیلی» فقط صفتی زاید بر لرستان بود تا از مابقی اراضی لرنشین مشخص شود. هرچند مستبدان و غاصبان صفوی و افشاری و مخصوصا قاجاری چشم دیدن بزرگی و حشمت و یکپارچگی لر بزرگ را نداشتند و آنرا تجزیه کردند اما لر بختیاری و لر کهگیلویه هیچگاه از پیشوند لری خود دست نکشیدند. همین بود که ادیبان و درویشان برخواسته از این دیار هیچکدام به صفتی غیر از لر و لره و لرستانی راضی نشدند از بابالره لرستانی (زهی سعادتا که نام لر دوبار در نامت تکرار شود) تا شاهخوشین لرستانی، تا خانالماس لرستانی تا طاهرهلره و فاطمهلره، و دهها کس دیگر اگر لقب لر و لرستانی نداشتند الآن در این وانفسا به سادگی از سوی بدخواهان این آب و خاک نادیده گرفته شده بودند و تعلق ایشان از سرزمین لرستان و قومیت لر دریغ میشد! کسی نتوانسته آثار باستانی لرستان را جز با نام «مفرغ لرستان» عرضه کند ورنه میشد آن را به نام غاری یا محوطهای باستانی یا سلسلهای باستانی (مثل کاسیت و عیلام و..) هم معرفی کرد. همین نام نامی لر و لرستان است که در سخن بزرگی چون مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) همپای عراق و شام ارج دارد و به ذهن متبادر میشود که الان این دو نامجا خود نام چند کشورند همچون کویت و عراق و فلسطین و لبنان و سوریه: گر شام و اگر عراق و گر لورستان / روشن شده زان چهره چون نورستان/ با منکر و با نکیر همدستی کن/ تا دست زنان رقص کند گورستان (کلیات شمس تبریزی، رباعیات) و سعدی نکوئی وی را ستود: هرچند که هست عالم از خوبان پر/ شیرازی و کازرونی و دشت و لر.. (کلیات سعدی، رباعیات) و فردوسی دربنای خرمآباد آن گزارشی در شاهنامهاش آورد (جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان، ساکی، ص97) و حافظ از ملک ایذج (ایذه مرکز لر بزرگ) سخن به میان آورد و مدح اتابک گفت . باز وقتی لرهای بختیاری در عصر مشروطه و دموکراسی حماسهای آنچنان آفریدند خود را جز لر بختیاری معرفی نکردند و کابینهشان جز به «کابینه لری» نامور نشد. اما اینک قضای روزگار بین که بدخواهان (و گاه نمک نشناسان و قدرمدانانی از فرزندان همین سرزمین) چگونه تلاش میکنند هرجا نامی از لر و لرستان هست تضعیف شود و هرکدام به داعیهای تا به خواستههای پلید و نامشروع خویش دست یابند. نام شرکت «داروسازی لرستان» را به «اکسیر» تغییر دادند و کوشیدند نام تجاری شیشه لرستان (لرکروک) را دگرگون کنند، ماکارونی «سی لُر» را با نام بیمعنا و مسخره سی لَر میخوانند و از این همه بیمغزی و قباحت و خودباختگی خویش شرمنده هم نمیشوند. و امروز میبینیم آب خدادادی سرزمین ما را به کام خویش میبرند و حتی آنرا به نام شهری در چند استان آنسوتر در دل کویری که حتی در خواب هم یک «رود» ندیده است میخوانند تا نام آن شهر همنشین رود شود و نام «لرستان» و «الیگودرز» بیش از پیش یادآور محرومیت و عقب نگهداشتهشدگی و خشکی و خشکسالی عجین باشد و نه با رود و آب و آبادانی. امروز ما شاهد آن هستیم که برخی گرایشها و مخصوصا در دستگاههای فرهنگی دولتی بر آن هستند با ساختن و پروراندن هویتهایی چون قوم بختیاری، قوم لک، قوم ممسنی و قوم کهگیلویه و امثال آن تلاشی در متلاشی کردن نام لر داشته باشند. هرکس منکر این سخن است فقط به متن سخنرانی مسافران دولتی به این سرزمینها بنگرد آنگاه متوجه میشود فلان مسئول وقتی به لرستان جنوبی (استان کهگیلویه و بویراحمد و شهرستان ممسنی) سفر میکند با چه درایت و دقتی مواظب کلام خویش است که این مردم را به نام قومیتشان نخواند تا مبادا لر بودن شان را تبلیغ کرده باشد بلکه مدام ایشان را «قوم کهگیلویه»، «مردم ممسنی» و معمولا «عشایر غیور» میخواند و گمان میکند با این حربه فرزنداد دهدشت و یاسوج و نورآباد فراموش میکنند لر بوده و هستند. باز فراموش نکردهایم و نخواهیم کرد ریاست مجلس هفتم (که اتفاقا چهرهای فرهنگمدار هم دارند و اخیرا ماندگار هم شدند) در قضیه توهین یک نشریه کذایی به نام و واژه «لُر» در توضیحات خود حتی حاضر نشد این کلمه را به زبان هم بیاورد و مدام میگفت «توهین به عشایر»! حال آنکه به خود کلمه لر اهانت شده بود. چه عاجزانه امروز میکوشیم فضائی به وجود بیاوریم که اگر باز هوس قیمه قیمه کردن هویت ما را کردند نام آن را بگذارند «لرستان شرقی» و خیالمان دست کم از این بابت راحت باشد که با نامهای بیهویت و بیگانهای همچون «استان زاگرس» و «بوستان» و «پارسیان» بیش از پیش مسخمان نمیکنند. بگذارید باز در قضیه «رود الیگودرز» یا «لُررود» (همین قمرود جعلی!) کسی به صدای اعتراض اهل قلم و بلاگ نویسان ما و حتی نماینده مردم خرم آباد و نیز محلی از اعراب ننهد و حق حلال شیرمادریمان را در حد یک نامگذاری از ما دریغ شود، باز نشریات محلی استان خودمان به جای رساندن اعتراضمان مسایل مربوط به آمریکا و فلسطین را تیتر یک کنند (و نمیدانم چرا به آنها با اینهمه اندیشههای روشنفکرانه و باز و جهانی نشریات محلی! لرستان میگویند و از بودجه این استان میخورند). اما فراموش نکنید که با این همه حیله و تدبیر و ظلم و تسخیر نه از صلابت زردکوه چیزی کم می شود و نه از سخاوت اشترانکوه، نه از شهامت پلنگ لرستان چیزی میکاهد و نه از زلالی سیمره و سرفرازی دنا! ما نه آن آتشیم که تا ابد زیر خاکستر خموشی گیریم و نه آن گنج که همیشه در کنج ویرانه سکنی گزینیم ما فرزند سرزمینی هستیم که نماد حماسه آن «پلنگ» است کل دنیان وم بئی قدر هزارئ / ندئم ده لرسو یه بلگ دارئ خوشین الس خوشین الس / هئ کَر یافته کوی بیاو وا نفس ژه الوار کوه.. حق پیدا میو بر گرفته از سایت http://www.setinelor.com/lorod.html |
از این جا رانده و از آن جا مانده
- توضیحات
- اتابک لرستانی
- مقالات
- بازدید: 1544
نوشته شده توسط atabak | |
12 دي 1387,ساعت 21:46:42 | |
من دختر حوا هستم و چشیدن ممنوعه ها سنت موروثی ماست..... .این ماییم. من. خانم ب. خانم الف. زنانی از جنس ما. این ماییم متولدین در سرزمینهای لر نشین که درحاکمیت مافیای نظام ملاها در ایران و با تمام فرهنگ پدرسالار وحشتناک-قدرتمندش به دنیا آمدیم، که با این فرهنگ بزرگ شدیم، که آموزه هایش کلیشه هایش ارزش هایش تقدس هایش با گوشت و خون مان عجین شد. که بزرگ شدیم، چشم باز کردیم، تازه و تازه تر دیدیم و شنیدیم، تازه شدیم، با آزادی و آگاهی انتخاب کردیم که تفاله ی جامعه ی مردسالارمان نباشیم. که متفاوت شدیم با آن چه ازمان انتظار داشتند باشیم و با آن چه اکثریت بودند. عوض شد و عوض کردیم آن چه که قابل تغییر بود، اما نتوانستیم و نمی توانیم از تمام شاخه های آن پیچک دست و پاگیر ببریم.
چیزهایی ماند، می ماند؛ در آن اعماق - بیشتر ناخودآگاه که گاهی می شود با جراحی ذهن بیرون اش کشید و گاهی نه، لردهایی ته نشین شده در پنهانی ترین لایه های وجود، میراث هزارهزار سال آن پیچک لعنتی. از آن ها که درست وقتی فکرش را نمی کنی، درست سر پل خربگیری، یک هو سبز می شوند و می چسبند بیخ گلویت و علی رغم تمام تعقل ات و تمام منطقت و آگاهیت و دانش ات و انتخاب ات، همان کلیشه های قدیمی را به ات تحمیل می کنند. دست خودت نیست، می دانی بد است، بیمار است، نمی خواهیش، انتخاب اش نکرده ای، با تمام سیستم زندگی و فکر و اعتقاداتت ناسازگار است، ولی لعنتی آن چنان عمیق چسبیده و آن چنان قوی خواسته هایت را جهت می دهد که زیر بار تعارض تمایلات موجود اجتماع پذیر شده ی درون ات - که تمام آن ارزش ها به وجودش رسوخ کرده - و اعتقادات و باورها و خواسته های فعلیت، و زیر بار احساس گناه از این که چرا می خواهی آن چه را که خواستن اش را تحقیر می کنی؛ له می شوی.
دوستی داشتیم که ماتریالیست سفت و سختی بود و تقریبن بی اعتقاد به همه چیز، اما بزرگ شده در یک خانواده ی مذهبی. می دانست این حرف و این منطق و این خواسته به هیچ جای باورش و فکرش و اعتقادش مربوط نیست و بلکه متعارض است اما می گفت دوست ندارم همسرم با مرد غریبه روبوسی کند. می گفت چه کنم، می دانم اعتقادی ندارم، اما این طور بزرگ شده ام. این طور راحت ترم.
این ماییم. دخترانی که هر بار از پنهان شدن در آغوش مردی، از نمایشی از قدرت و توانایی و اقتدار از پارتنرشان، از بوسه ای هالیوودی با فاعلیت مرد، از سپردن کارها به مردی که اداره شان کند، از تصویر کلاسیک مردانه، از الگوی قدیمی و هژمونیک مردانگی لذت می برند، احساس گناه می کنند از داشتن ریشه هایی چنین مردسالار. که هر بار از یک مرد کلاسیک ساخته ی آن فرهنگ خوش شان آمد فحش دادند به خودشان و مجبور شدند از دل-خواسته بگذرند. که توی اندک مردهای روشن فهیم غیرمردسالار گشتند دنبال نشانه هایی اندک و ظاهری از آن ابرمرد اسطوره ای که دل شان را خوش کند و آرامش را هدیه کند به دخترک صورتی پوش درون شان که عمری می برد تا بتواند صورتی ها را از تن درآورد و رنگ خودش را پیدا کند. که پارتنرهای پرفکت معقول منطقی دوست داشتنی را رها کردند فقط چون زن سنتی درون شان را نمی توانستند ارضا کنند. ماییم که عقل مان یک چیز را انتخاب کرد و روان مان آن قدر قوی نبود که بتواند پا به پای انتخاب مان بیاید. ماییم که گذار می کنیم از مادران مطبخ نشین مان به دختران آزاد جسور رها از پیچک مان، و در این گذار خودخواسته می پیچیم و می تابیم و همان قدر رنج می بریم که لذت. شاید بیشتر. این ماییم. از این جا رانده و از آن جا مانده. در گذاری خودخواسته و ضروری و گزیرناپذیر. چوب دو سر طلا. ناتوان از تحمل الگوی کلاسیک مردانگی و در عین حال عاجز و کلافه از گاهی اوقات ته دل خواستن اش، اقلن خواستن آن اندک خصایص دوست داشتنی غیرآزارنده که بدبختانه علی رغم بی ربط بوده گی انگار فقط در فرهنگ مردسالار می توانند تولید شوند. ارسالی از طرف یکی از یاران جنبش که بنابر خواستشان از درج اسم نگارنده اجتناب می کنیم |
|
تاريخ بروز رساني ( 13 دي 1387,ساعت 21:52:32 ) |
لری چند زبان است ؟
- توضیحات
- اتابک لرستانی
- بیانیەها
- بازدید: 3504
نوشته شده توسط atabak | |||||||||||||||||||
22 آبان 1387,ساعت 11:31:48 | |||||||||||||||||||
به طور سنتی لری تحت عنوان یک زبان واحد طبقه بندی شده است، گرچه از جهتی هم نظرات مختلف است و برخی پژوهشگران با نگرشی محافظه کارانه در قیاس با اکثریت فارس زبان ایران بیان داشته اند که لری فقط یک «لهجه» از فارسی است، از جهتی دیگر نیز شمار فزاینده ای از پژوهشگران می کوشند لری را بیش از یک زبان معرفی کنند، (در این نوشته) لکی نیز به عنوان زبانی که لرها در بخشی از سرزمین خویش بدان صحبت می کنند مقداری مورد توجه قرار داده شده است.
نویسنده :Erik John Anonby ترجمه :ابراهیم خدایی پیشگفتار لری یکی از زبانهای شاخه هندواروپایی است که [1] گویشور دارد. گستره نژادی لران در مناطق جنوب غربی ایران و جنوب شرقی عراق می باشد، هرچند شمار اندکی از گویشوران لر به جاهای دیگری در آسیا و نیز به برخی از شهرهای غربی (آمریکا و اروپا) مهاجرت نموده اند.من جستار زبان شناختی را با چکیده ای از خاستگاه تاریخی لران آغازیده ام، چراکه روشن شده است این کار نقش کلیدی در فهم مرزهای زبانی دارد، به ویژه در دو سوی پیوستار که با انواعی از زبانهای کردی و فارسی شانه به شانه است.پس از آماده کردن این برداشت تاریخی، یک گزارش از پژوهشهایی که پیشتر درباره لری انجام شده ارائه خواهم داد، به ویژه آنچه مربوط است به دوره انقلاب اسلامی ایران. نخستین مساله این بررسی پاسخ به این پرسش است که پیوستار زبان لری شامل چند زبان است؟به طور سنتی لری تحت عنوان یک زبان واحد طبقه بندی شده است، گرچه از جهتی هم نظرات مختلف است و برخی پژوهشگران با نگرشی محافظه کارانه در قیاس با اکثریت فارس زبان ایران بیان داشته اند که لری فقط یک «لهجه» از فارسی است، از جهتی دیگر نیز شمار فزاینده ای از پژوهشگران می کوشند لری را بیش از یک زبان معرفی کنند، (در این نوشته) لکی نیز به عنوان زبانی که لرها در بخشی از سرزمین خویش بدان صحبت می کنند مقداری مورد توجه قرار داده شده است.
1- مترجم:در باره جمعیت لرزبان اطلاعات دقیقی در دسترس نیست، علاوه بر آنکه سرشماری قابل استنادی در این زمینه صورت نگرفته است، هنوز زبان لری و مناطق لرنشین به درستی تعریف نشده اند، نویسنده مقاله (آقای آنونبی) نیز در ادامه به همین مساله اشاره کرده است، عجالتا در باره رقم چهار میلیون این توضیح لازم است عنوان شود که به تصریح خود آنونبی فقط آمار لرزبانان است و نه همه ی «اقوام لر» چرا که به عنوان مثال آنونبی از لرهای فارس زبان سخن به میان آورده است که قومیتشان لر اما زبانشان فارسی است، همچنین گروه زبانی لک از نظر تاریخی، فرهنگی و قومی بخشی از مردم لر هستند اما زبانشان با دیگر لران متفاوت است، در همین مقاله و نیز مقاله دیگری (عنوان: هویت مورد مناقشه لک زبانان لرستان؛ به زودی ترجمه فارسی این مقاله نیز در نشریه لور انتشار خواهد یافت) تاکید کرده است اگر چه هویت قومی لک زبانان بخشی از لرستان است لکی خود زبانی مستقل و جدای از شاخه زبانی لر و کرد می باشد.[2]- Grimes[3]- Winfuhr[4]- Romance وبلاگ کرانه گمنام http://www.denaboy.persianblog.ir وبلاگ آموزش های کاربردی http://www.et4ir.blogfa.com وبسایت فرزند دنا http://denaboy.parsaspace.com برگرفته از سایت http://www.parsaspace.com/denaboy/karaneh/books1.htm |
|||||||||||||||||||
تاريخ بروز رساني ( 23 آبان 1387,ساعت 19:38:09 ) |